فصل ۲۰ اقتصاد محیط زیست
فعالیت اقتصادی چگونه بر زیستکرهی سیارهی ما تأثیر میگذارد، و چگونه میتوان به مسائل محیطی ناشی از آن رسیدگی کرد.
- تولید و توزیع کالاها و خدمات به ناگزیر زیستکره را دستکاری میکنند.
- تغییر اقلیمی ناشی از فعالیت اقتصادی یکی از تهدیدهای عمدهای است که پیش روی رفاه آیندهی انسان قرار دارد، و نمایانگر بسیاری از چالشهای رویاروی سیاستهای زیستمحیطی مناسب است.
- سیاستهای زیستمحیطی حسابشده، کمهزینهترین روشهای کاهش آسیبهای زیستمحیطی را بکار میگیرند و هزینهی کاهش آسیبهای محیطزیستی را با منافع ناشی از آن موازنه میکنند.
- برخی از این سیاستها، با استفاده از مالیاتها و سوبسیدها، قیمتها را طوری دستکاری میکنند که افراد اثرات زیستمحیطی بیرونی ناشی از تصمیمات تولیدی و مصرفی خود را درونی کنند؛ برخی دیگر از سیاستها مستقیماً کاربرد مواد و کردارهای مخرب محیط زیست را محدود و یا متوقف میکنند.
- برخی از سیستمهای محیطزیستی، گونهای از فرآیندهای تخریب را از خود نشان میدهند که در آنها آسیبهای زیستمحیطی جدی و بیبازگشت بطور منقطعی رخ میدهند. سیاستهای صبورانه سیاستهایی هستند که از دامنزدن به چنین فرآیندهایی اجتناب کنند.
- ارزیابی سیاستهای محیطزیستی، پرسشهای چالشبرانگیزی در باب نحوهی ارزیابی محیط طبیعی و رفاه نسلهای آینده به ما میدهد.
در سال ۱۹۸۰ یکی از مشهورترین شرطبندیهادر تاریخ علم بهوقوع پیوست. یک زیستشناس به نام پل اهرلیش پیشبینی کرد که رشد فزآیندهی جمعیت، منابع معدنی را کمیابتر خواهد کرد. جولیان سیمون اقتصاددان اما بر این باور بود که بشریت هیچگاه منابع معدنیاش تمام نخواهد شد زیرا بالاتررفتن قیمتهای آن، انگیزهای برای جستجوی منابع جدید آن، و شیوههای صرفهجویی در مصرف آن خواهد شد. اهرلیش با سیمون شرط بست که در طول یک دهه، قیمت واقعی یک سبد متشکل از ۵ کالا – یعنی مس، کرومیم، نیکل، آلومینیوم و تنگستن – افزایش پیدا خواهد کرد که انعکاسی از کمیابی آن خواهد بود.
- قیمتِ تعدیلشده برحسبِ تورم
- قیمتی که تغییر در سطحِ قیمتیِ کلی را در نظر گرفته باشد.
آنها در روز ۲۹ ام سپتامبر سال ۱۹۸۰ به اندازهی ۲۰۰ دلار از هر یک از این کالاها خریداری کردند (یعنی جمع مبلغ شرطبندی ۱۰۰۰ دلار بود). اگر در طول ۱۰ سال آینده، قیمت این منابع سریعتر از تورم بالا میرفت، سیمون مابهالتفاوت میان قیمت تعدیلشده برحسب تورم و ۱۰۰۰ دلار را به اهرلیش پرداخت میکرد. اگر قیمتهای واقعی کاهش پیدا میکرد، اهرلیش به سیمون مابهالتفاوت را میپرداخت. در طول این بازه زمانی، جمعیت جهان ۸۴۶ میلیون نفر (یعنی۱۹٪) افزایش پیدا کرد. همچنین در طول این دوره، درآمد به ازای هر نفر ۷۵۳ دلار (یعنی ۱۵٪، بصورت تعدیلشده-برحسب-تورم براساس قیمت دلار سال ۲۰۰۵) افزایش پیدا کرد. بااینحال، در طول این ۱۰ سال، قیمت تعدیلشده برحسب تورم این کالاها از ۱۰۰۰ دلار به ۴۲۳.۹۳ دلار کاهش پیدا کرد. اهرلیش شرط را باخت و یک چک ۵۷۶.۰۷ دلاری برای سیمون فرستاد.
شرطبندی اهرلیش-سیمون بر سر این بود که آیا دنیا دارد دچار کمبود منابع طبیعی میشود یا نه، اما یک بازه زمانی ۱۰ ساله به ندرت چیز بیشتری درباره کمیابی درازمدت مواد خام به ما خواهد گفت. چارچوب اساسی عرضه و تقاضا (نگاه کنید به فصلهای ۸ و ۱۱) علت آن را به ما خواهد گفت. کالاهایی مثل مس یا کرومیوم عموماً یک منحنی تقاضای درازمدت ناکشسان (یعنی تخت) دارند، زیرا جایگزینهای بسیار کمی برای این منابع وجود دارد. این بدان معناست که شوکهای تقاضا یا عرضه نسبتاً کوچک، تغییراتی بزرگ و ناگهانی در قیمت به تعادل-رسانندهی-بازار ایجاد میکنند، درست شبیه همان بازار نفت خام که در فصل ۱۱ با آن روبرو شدیم.
The World Bank. 2015. ‘Commodity Price Data.’
اما برای قیمت و موجودی مس یا کرومیوم در دراز مدت چه اتفاقی خواهد افتاد؟
با بالارفتن قیمت مس، تولیدکنندگان مشوقی برای سرمایهگذاری در فناوریهایی پیدا میکنند که استخراج مس را ارزانتر کنند. مصرفکنندگان از مس رویگردان میشوند و به سراغ مواد خام جایگزین میروند. هر دوی این نیروها قیمتها را پایین میکشند.
کاهش قیمتهای مس که شروع میشود، بنگاههای اقتصادی سرمایهگذاری در استخراجهای جدید را کاهش میدهند و مصرفکنندگان تقاضای بیشتری برای مس میکنند. این دوباره قیمتها را بالا میکشد. بنابراین، حضور قیمتهای بازار برای مواد خام، تضمین میکند که علیرغم افزایش جمعیت و فراوانی، ما ‘دچار کمبود منابع’نشویم. نسبت منابع شناختهشده به تولید، کاهش چندانی پیدا نمیکند.
- ذخایر (منابعِ طبیعی)
- مقدارِ منابعِ طبیعی که استخراج از آنها با توجه به فناوریهای موجود مقرون به صرفه است. همچنین نگاه کنید به: منابع (طبیعی).
در طول ۲۰۰ سال گذشته، قیمت بسیاری از ذخایر معدنی تغییر چندانی نکرده است، با اینکه استخراج به شدت افزایش پیدا کرده است. با اینکه قیمتها سال به سال نوسان دارند، اما روند کلی هموار و تخت است. این نشان میدهد که عرضهی بسیاری از مواد خام در پوسته زمین- ذخایر (منابع طبیعی)– بسیار گسترده است.
تحول استانداردهای زندگی از زمان انقلاب صنعتی به خاطر آمیزهای از هوش انسانی و منابع موجود در قالب هوا، آب، خاک، فلزات، و هیدروکربنهایی مثل ذغالسنگ و نفت، بقایای ماهیان و غیره امکانپذیر شده است. همه این مواد روزگاری فراوان و منهای هزینههای استخراج رایگان بودند. برخی از آنها مثل هیدروکربنها و ذخائر معدنی همچنان هم فراوان هستند. برخی دیگر مثل هوای سالم، تنوع زیستی (منجمله سواحل مرجانی و بسیاری از موجودات زمینی و دریایی)، جنگلها (بعلت جنگلزدایی و بیابازایی)، و آب آشامیدنی درحال کمیاب شدن هستند.
اما نبود قیمت تنها دلیل دشواری مدیریت ذخائر طبیعی تجدیدپذیر نیست. در برخی موارد، شکندگی محیط ما تحت فشار از سوی رشد فعالیت اقتصادی میتواند نه تنها به ارزشزدایی هرچهبیشتر، بلکه به تسریع یک روند نابودی خود-تشدیدگر منجر شود. یک نمونه مناطق ماهیگیری ویژه ماهی فلهای موسوم به گراند بانکز در شمال اقیانوس آتلانتیک است. در قرنهای هجدهم و نوزدهم، قایقبادیهای افسانهای مثل بلونوز (شکل ۲۰.۲) در بازگشت به بندر مسابقه میگذاشتند تا بتوانند صیدشان را پیش از هم به بازار برسانند و ماهی تازه عرضه کنند. اما تا اواخر قرن بیستم، گراند بانکز، ۳۰۰ سال بود که معاش اجتماعات ماهیگیر آمریکا و کانادا را تأمین میکرد.
سپس صنعت ماهیگیری در گراند بانکز، و همراه با آن بسیاری از شهرهای ماهیگیری قدیم از رونق افتاد. شکل ۲۰.۳ که تعداد ماهی روغن صیدشده در طول ۱۶۳ سال را به ما میدهد، از یک روند روبه بالای تدریجی و یک خمش محسوس مقارن با ظهور ماهیگیری صنعتی کمتر از ۵۰ سال پیش از غیبت ناگهانی ماهی روغن از گراند بانکز را حکایت دارد. پیشتر در فصلهای ۴ و ۱۲ برخی از دلایلی را ذکر کردیم که منابع با دسترسی آزاد احتمالاً گرفتار بهرهبرداری بیش از حد میشوند، و بنظر میرسد که در این مورد هم شاهد صید بیش از حد ماهی روغن بودهایم. اکنون مناطق ماهیگیری آتلانتیک شمالی، پس از وضع محدودیتهایی توسط دولتها، در حال احیا هستند، اما هنوز هم هیچ اطمینانی وجود ندارد که شاهد بازگشت ماهی روغن در اندازههای سابق باشیم.
Millennium Ecosystem Assessment. 2005. Ecosystems and Human Well-Being: Synthesis. Washington, DC: Island Press.
- (فرآیند) بازخورد مثبت
- فرآیندی است که در آن برخی تغییرات اولیه فرآیندی را به راه میاندازد که تغییرات اولیه را تقویت میکند. همچنین نگاه کنید به: (فرآیند) بازخورد منفی.
تغییرات سریعی از قبیل تهکشیدن ماهی روغن گراند بانکز با اصطلاح فروپاشی اکوسیستم نامیده میشوند، و نتیجهی ایجاد یک دورباطل زیستمحیطی هستند. برای مثال در آمازون، روند تغییرات میتواند بواسطهی (فرآیند) بازخورد مثبت بازخورد مثبت”} که در شکل ۲۰.۴ نشان داده شدهاند، حالت خود-تشدیدگر به خود بگیرند. وقتی جنگلزدایی از سطح خاصی عبور کند، این فرآیند حتی بدون گسترش بیشتر زراعت هم حالت خود-تشدیدگر پیدا میکند.
بههمینترتیب، فرآیند گرمایش زمین هم میتواند، همانطور که در قسمت ۲۰.۸ خواهیم دید، به علت تأثیری که بر پوششهای یخچالی قطب شمال میگذارد، به وضعیت خود-تشدیدگر برسد.
تهکشیدن کالاها و گرمایش جهانی دو وجه فرآیند تخریب محیط زیست هستند. اما همانطور که خواهیم دید تفاوت مهمی هم میان این دو هست: کالاها قیمتگذاری و مبادله میشوند، و بنابراین مصرف-بیشازحد برخی منابع میتواند با بالارفتن قیمت کالاهای کمیاب، حالت خود-تصحیحگر پیدا کند. اما تأثیرات منفی بیرونی زیستمحیطی معمولاً تنها از طریق سیاستهای هماهنگشده یا اقدامات سیاسی تصحیح میشوند که البته دستیابی به آنها دشوارتر است. همانطور که خواهیم دید اقدامات اینچنینی غالباً بسیار جزئی و یا بسیار دیرهنگام بودهاند.
در باقی این فصل، نشان خواهیم داد که معضلات زیستمحیطی به اندازهی خود طبیعت متنوع هستند، و اینکه فهم اقتصاد محیط زیست نهتنها مستلزم بکارگرفتن ابزارهایی است که تا اینجا آموختهاید، بلکه نیازمند بررسی تعامل فرآیندهای فیزیکی و زیستشناختی با فعالیت اقتصادی انسانی نیز هست.
پرسشِ ۲۰.۱ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
شکل ۱۱.۷ قیمتِ جهانی نفت (بنا به قیمتهای سال ۲۰۱۴) و میزانِ مصرفِ نفتِ جهانی را نشان میدهد.
علاوه بر این اطلاع داریم که ذخایرِ جهانیِ نفت در فاصله سالهای ۱۹۳۱ تا ۲۰۱۴ بیش از دو برابر شده و به رقمِ ۱.۷ تریلیون بشکه رسیده است. بیش از 1 تریلیون بشکه در همین مدت استخراج و مصرف شده است. براساس این اطلاعات، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست است. عاملِ شوکِ نفتی دهه ۱۹۷۰ کاهشِ عرضه بود و نه افزایشِ تقاضا.
- نادرست است. بحران مالی جهانی سبب کاهشِ تقاضا شد و نه کاهشِ عرضه.
- نادرست است. منابع به میزانی بیش از میزانِ استخراجشده افزایش پیدا کرد و این بدان معناست که افزایش عرضه بیش از افزایشِ تقاضا بوده است.
- درست است. منابع به میزانی بیش از استخراج افزایش پیدا کرد. این احتمالاً عمدتاً به دلیلِ بهبودهایی در فناوری بود که اجازه شناسایی و استخراج میزانِ بیشتری از نفت را فراهم میکرد.
۲۰.۱ مرور رئوسِ مطالب: اثرات بیرونی، قرادادهای ناکامل، و بازارهای گمشده
مطالعه اقتصاد محیط زیست در فصل ۱ این کتاب شروع شد؛ درآنجا دیدیم که فعالیت اقتصادی (تولید و توزیع کالاها و خدمات) در دل نظام زیستشناختی و فیزیکی رخ میدهد. همانطور که در شکل ۱.۵ و ۱.۱۲ دیدیم، اقتصاد نه تنها در دل جامعه، که در دل اکوسیستم هم جریان دارد. منابع از طبیعت به اقتصاد انسانی سرازیر میشوند. زبالههایی از قبیل تصاعدات دیاکسیدِ کربن (Co2)، یا فاضلابهای سمیای که بنگاههای اقتصادی و خانوارها تولید میکنند، دوباره به طبیعت سرازیر میشوند – و عمدتاً به اتمسفر و اقیانوسها. شواهد حاکی از آن است که سیاره ما ظرفیت محدودی برای جذب آلایندههای ناشی از اقتصاد انسانی دارد. در این فصل، ماهیت اکوسیستم زمین را بررسی خواهیم کرد، اکوسیستمی که هم منابع تغدیهکنندهی فرآیندهای اقتصادی را فراهم میکند و هم چالههایی برای دفع فضولات ما را.
در فصل ۴ معضلات محیط زیستی را در یک سطح محلی، یعنی جایی که افراد از غالب جهات با هم شباهت دارند معرفی کردیم. آنیل و بالا دو زمیندار همسایه بودند که با معضل مدیریت آفات روبرو بودند. آنها میتوانستند یا از آفتکشهایی که مخرب محیط زیست است استفاده کنند و یا از سیستمهای مدیریت خوشخیم آفات. نتیجه ناکارا و به لحاظ محیطزیستی مخرب بود، زیرا توان اینکه از پیش درباره نحوه عملکرد خود به یک توافق الزامآور (یعنی یک قرارداد کامل و قابلاجرا) برسند را نداشتند. همچنین در فصل ۴ متوجه شدیم که سهیمشدن در تقویت محیطزیست تا حدی یک کالای عمومی است و انگیزههای منفعتطلبانهی قدرتمندی برای مفتسواری بر فعالیتهای دیگران وجود دارد. بنابراین، با اینکه سهیمشدن همگان در حفاظت از محیط زیست به نفع همه است، اما ما غالباً سهم خود را ادا نمیکنیم.
بااینحال، وقتی تعداد اندکی از افراد در تعامل هستند، ممکن است که توافقهای غیررسمی و هنجارهای اجتماعی (مثلاً دغدغهی رفاه دیگران) برای رسیدگی به معضلات محیطزیستی کافی باشد. نمونههای آن در زندگی واقعی، نظامهای آبیاری و مدیریت اراضی عمومی است.
در فصل ۱۲ دایرهی معضلات محیطزیستی به دو گروه از افرادی که شیوههای معاش متفاوتی را دنبال میکنند گسترش دادیم. یک آفتکش فرضی موسم به ویووکیل (که مجدداً از نمونههایی در جهان واقعی اخذ شده) و تاثیرات آن بر ماهیگیری و مشاغل کارگران تولیدکنندهی موز را در نظر گرفتیم. در این مورد، یک بازار گمشده در کار بود –مالکان مزارع نیازی به خرید حق آلودهسازی حوزههای ماهیگیری نداشتند، زیرا اینکار را بطور رایگان انجام میدادند. این یک نمونه دیگر از قرارداد ناکامل است
در مواردی از این قبیل، مالیاتها میتوانند هزینهی نهایی تولید خصوصی آلودهکننده را طوری افزایش دهند که با هزینه نهایی اجتماعی برابر باشد و به یک سطح تولید (و آلودگی) به لحاظ اجتماعی بهینه منجر شود. مجموعهای از راهحلها برای معضلات محیطی را غربال کردیم (تأثیرات بیرونی آفتکشها بر حوزههای ماهیگیری پاییندست)، منجمله چانهزنی میان سازمانهای ماهیگیران و مالکان مزارع، و قانونگذاری (در مثال واقعیای که مبنای الگوی ویووکیلِ ما بوده است، دولت بطور ناگهانی استفاده از مواد شیمیایی را ممنوع کرد).
شکل ۲۰.۵ بخشی از شکل ۱۲.۸ را تکرار کرده است که ماهیت شکستهای بازار در تعاملات میان کنشگران اقتصادی و محیطزیست را خلاصه میکند، و برخی راهحلهای ممکن را فهرست میکند.
تصمیم | این چهجوری روی دیگران تاثیر میگذارد | هزینه یا سود | شکست بازار (تخصیص نادرست منابع) | درمانهای احتمالی | |
---|---|---|---|---|---|
های احتمالی اعمال شده در این نوع از شکست بازار راهحل | |||||
بنگاه اقتصادیای از آفتکشی استفاده میکند که به آبراهها جاری میشود | آسیب پایین رود | منابع شخصی، هزینه خارجی | استفاده بیش از حد از افت کش و تولید بیش از حد محصولی که بر روی آن بکار رفته میشود | تحت تاثیر مالیات، سهمیه، ممنوعیت، چانه زنی، مالکیت مشترک کلیه دارایی | تاثیر خارجی منفی، سرریز شدن محیط زیستی |
شما سوار پرواز بینالمللی میشوید | افزایش جهانی در انتشار گازهای گلخانهای | استفاده بیش از حد از سفر هوایی | مالیات، سهمیه بندی | اثر بد خارجی و منفی عمومی |
در این فصل، به مسأله تغییرات اقلیمی هم خواهیم پرداخت. درست مثل موارد شکست بازار در بالا، تغییر اقلیم هم به علت بازارهای گمشده اتفاق میافتد. بااینحال، علیرغم مسائل محیطی محلی، تغییر اقلیم از لحاظ ابعاد یک مسأله جهانی است. افرادی با منافع بسیار گسترده را در بر میگیرد، از کسانی که کل کشورشان ممکن است از بالاآمدن آب دریا آسیب ببیند گرفته تا کسانی که از تولید و مصرف انرژیهای کربنی سهیم در تغییرات اقلیمی جهانی سود میبرند. خواهیم دید که بسیاری از مفاهیمی که تا اینجا معرفی کردهایم، مفاهیمی مثل مجموعههای مقرونبهصرفهگی و منحنیهای بیتفاوتی، در این موارد هم صدق میکنند.
مسألهی تغییر اقلیم بازارهای گمشده، عدماطمینان از تأثیر آن بر محیط زیست، امکان شکلگیری بازخورهای مثبت و نقاط لغزان زیستمحیطی، و نیاز به همکاری بینالمللی و معضلات بیننسلی را با هم ترکیب میکند. این بزرگترین چالش زمانهی ماست، و ضروت دارد که کل ابزارهای موجودمان (و حتی بیشتر از آن) را برای یافتن راهی برای رسیدگی به آن بکار بگیریم.
پرسش ۲۰.۲ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
به شکل ۲۰.۵ رجوع کنید.
براساس اطلاعات فوق، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست است. برای مثال وقتی تعداد افرادِ متأثرشده از عاملِ بیرونی بسیار بزرگ است، چانهزنی احتمالاً اثری نخواهد داشت.
- صحیح است. قیمتِ بازاری بازتابِ هزینههای اضافیِ تحمیلشده بر مناطقِ ماهیگیریِ پاییندست نخواهد بود.
- نادرست است. عواملِ بیرونیِ منفی، به مصرفِ بیش از حد منجر میشوند، در حالی که عواملِ بیرونیِ مثبت به مصرفِ کمتر از معمول میانجامند.
- نادرست است. مادامی که مالیاتِ اضافی انعکاسِ هزینه اجتماعیِ سفرِ هوایی (ناشی از تصاعدات، آلودگیِ صوتی و غیره) باشد، کاهشِ سفرهای هوایی بهلحاظِ اقتصادی کارا است.
۲۰.۲ تغییر اقلیم
امروزه بسیاری از دانشمندان تغییر اقلیم را بزرگترین تهدید برای رفاه آیندهی بشر میدانند. تمرکز ما بر آن به دلیل اهمیت آن بهعنوان یک مسألهی محیطزیستی است، و همچنین به این دلیل که این مسأله نمایانگر دشواریهای طراحی و اجرای سیاستهای زیستمحیطی مناسب است. این مسأله بهترین آزمون برای چارچوب کارایی و عدالت ما است، زیرا تغییر اقلیم پنج خصلت مشترک با سایر مسائل محیطزیستی دارد:
- گازهای گلخانهای
- گازهایی – عمدتاً بخارِ آب، دیاکسیدِ کربن، متان و ازون – که در جوِ زمین متصاعد میشوند و به افزایشِ دمای جو تغییراتِ آبوهوایی میشوند.
- ثابتنگهداشتن تصاعدات سالانه کافی نیست: اقلیم متأثر از میزان کل گازهای گلخانهای موجود در جو است. این میزان به علت جریان سالانهی تصاعدات رو به افزایش است. اما صرف ثابتنگهداشتن تصاعدات در سطح فعلی آن کافی نخواهد بود، زیرا در این صورت ذخیرهی گازهای گلخانهای همچنان به افزایش خود ادامه خواهد داد.
- بازگشتناپذیری تغییر اقلیمی: بالارفتن میزان CO2 در جو زمین نسبتاً بازگشتناپذیر است، و این بدان معناست که اقدامات فعلی ما اثرات درازمدتی بر نسلهای آینده خواهد داشت.
- بدترین سناریو: متخصصان درباب مقیاس، زمانبندی، و الگوی جهانی اثرات تغییر اقلیم اطمینان ندارند، اما اغلب آنها توافق دارند که تغییر اقلیم میتواند فاجعهبار باشد. بنابراین، محتملترین سناریو نباید تنها راهنمای سیاستگذاری باشد. باید طیفی از سناریوهای ممکن، و از جمله برخی از سناریوهای غیرمحتمل اما فاجعهبار را هم درنظر بگیریم.
- یک مسألهی جهانی که مستلزم همکاری بینالمللی است: مشارکت در تغییر اقلیم از همه قسمتهای جهان میآید، و پیامدهای آن را همه کشورها که نزدیک به ۲۰۰ کشور هستند احساس خواهند کرد. این مسأله تنها با سطح بالایی از همکاری میان حداقل بزرگترین و قدرتمندترین کشورها و در یک سطح به لحاظ تاریخی بیسابقه حلوفصل خواهد شد.
- تضاد منافع: تأثیرات تغییر اقلیم درمیان افراد برحسب شرایط اقتصادی آنها، چه در سطح جهانی و چه در سطح کشورها متفاوت خواهد بود. نسلهای آینده اثرات تصاعدات امروز، و البته اقداماتی که ما در جهت کاهش آن برمیداریم را تجربه خواهند کرد. روشن نیست که منافع رقیب افراد در شرایط اقتصادی متفاوت و منافع نسلهای فعلی و آینده را باید با یکدیگر متوازن کرد.
تغییر اقلیم و فعالیت اقتصادی
شکل ۲۰.۶ دادههای مربوط به انباشت CO2 را (برحسب سهم در میلیون) با استفاده از مقیاس سمت راست، و دمای جهانی را (به صورت انحراف از میانگین در بازه سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۹۰) با استفاده از مقیاس سمت چپ برای دوره پس از ۱۷۵۰ نشان میدهد.
Years 1010–1975: David M. Etheridge, L. Paul Steele, Roger J. Francey, and Ray L. Langenfelds. 2012. ‘Historical Record from the Law Dome DE08, DE08-2, and DSS Ice Cores’. Division of Atmospheric Research, CSIRO, Aspendale, Victoria, Australia. Years 1976–2010: Data from Mauna Loa observatory; Tom A. Boden, Gregg Marland, and Robert J. Andres. 2010. ‘Global, Regional and National Fossil-Fuel CO2 Emissions’. Carbon Dioxide Information Analysis Center (CDIAC) Datasets. Note: This data is the same as in Figures 1.6a and 1.6b. Temperature is average northern hemisphere temperature.
مصرف سوختهای فسیلی برای تولید برق و کاربرد صنعتی باعث تصاعد CO2 در جو زمین میشود. این فعالیتها همراه با تصاعدات CO2 ناشی از تغییرات کاربری اراضی، هر ساله گازهای گلخانهایای معادل با ۳۶ بیلیون تن CO2 تولید میکند. انباشت CO2 در اتمسفر از ۲۸۰ سهم در میلیون در سال ۱۸۰۰ به ۴۰۰ سهم در میلیون رسیده است که در حال حاضر هر ساله ۲ تا ۳ سهم در میلیون افزایش هم پیدا میکند. توده CO2 اجازه عبور تابش خورشید را از خود میدهد اما گرمای تابیده بر سطح زمین را در خود حبس میکند و به افزایش دمای جو و تغییرات اقلیمی منجر میشود. بخشی از CO2 هم جذب اقیانوسها میشود. این میزان اسیدیتهی اقیانوسها را بالا میبرد و حیات آبزیان را نابود میکند.
شکل ۲۰.۶ یکی از واقعیتهای کلیدی دانش اقلیمی را نمایش میدهد: اینکه گرمایش جهانی یکی از تأثیرات میزان CO2 و دیگر گازهای گلخانهای در جو زمین است. براساس اصطلاحات فصل ۱۰، آنجا که از (جریان) درآمدی و (انباشت) ثروت بحث کردیم، باید بگوییم که تغییر اقلیم معلول انباشت گازهای گلخانهای جو است، و نه جریان تصاعدات سالانه ما. محتوای حوضچه است که اهمیت دارد. شکل ۲۰.۷ این استفاده جدید از الگوی حوضچه را برای نشان دادن این مسأله نشان میدهد.
افزایش CO2 در جو به این دلیل اتفاق میافتد که حجم فرآیندهای کاهشدهندهی انباشت (تجزیهی طبیعی CO2 و جذب CO2 توسط جنگلها) بسیار کمتر از میزانی است که ما سالانه به این انباشت میافزاییم. علاوه بر این، جنگلزدایی در آمازون، اندونزی و جاهای دیگر «جریانات خروجی» CO2 را کاهش میدهد و درعینحال بر تصاعدات CO2 میافزاید. این جنگلها اغلب جای خود را به فعالیتهای کشاورزی میدهند که در قالب آزادکردن متان از دامها و اکسیدِ نیتروسِ ناشی از مصرف بیشازحد کودها، بر تصاعد گازهای گلخانهای میافزایند.
مارتین وایتزمن استدلال میکند که خطر فاجعهای ناشی از تغییرات آب و هوا وجود دارد. در پادکست EconTalk.
تجزیهی طبیعی CO2 به شکل خارقالعادهای کند است. از کل دیاکسیدِ کربنی که بشر، از زمان سوخت انبوه ذغالسنگ که با انقلاب صنعتی شروع میشود، به جو زمین وارد کرده است، حدود دو-سوم آن تا صد سال دیگر هنوز در جو زمین باقی خواهد بود. و بیش از یک سوم آن تا هزار سال دیگر هم «داخل حوضچه» خواهد ماند. فرآیندهای طبیعیای که گازهای گلخانهای موجود در جو در دوران پیش از انقلاب صنعتی را ثابت نگه میداشتهاند، امروزه بطورکلی مضمحل شدهاند. و این عدمتوازن در حال سرعتگرفتن است.
تخمین زده میشود که ما تنها میتوانیم حدود ۱ تا ۱.۵ تریلیون تن CO2 دیگر به جو زمین وارد کنیم تا احتمال معقولی برای محدودکردن افزایش دما تا ۲ درجه سانتیگراد بالاتر از سطح پیشاصنعتی ایجاد کنیم. اگر بتوانیم این حد تصاعدات را محقق کنیم، بازهم حدود ۱٪ احتمال وجود خواهد داشت که افزایش دما بالا ۶ درجه سانتیگراد باشد که این یک فاجعه اقتصادی جهانی خواهد بود. اگر از این حد عبور کنیم و دما به ۳.۴ درجه سانتیگراد بالای سطح پیشاصنعتی برسد، احتمال بروز یک فاجعهی اقتصادی ناشی از اقلیم تا ۱۰٪ افزایش پیدا خواهد کرد.1
شکل ۲۰.۸ رابطه میان افزایش دمای تخمینزدهشده و CO2 متصاعدشده را نشان میدهد. همچنین نشاندهندهی میزان CO2 متصاعدشده است در صورتی است که ما:
- ذخایر (منابعِ طبیعی)
- مقدارِ منابعِ طبیعی که استخراج از آنها با توجه به فناوریهای موجود مقرون به صرفه است. همچنین نگاه کنید به: منابع (طبیعی).
- سوختهای فسیلیای که با قیمتها و فناوری فعلی قابلاستخراج است (یعنی ذخایر) را مصرف کنیم(ذخایر)
- *کل * سوختهای فسیلی موجود در پوستهی زمین (یعنی منابع) را مصرف کنیم.(ذخایر)
شکل ۲۰.۸ نشان میدهد که اگر گرمایش را تا ۲ درجه سانتیگراد نگه داریم این بدان معنا خواهد بود که بخش عمده ذخیرهی سوختها و منابع فسیلی باید در زمین باقی بماند.
Calculations by Alexander Otto of the Environmental Change Institute, University of Oxford, based on: Aurora Energy Research. 2014. ‘Carbon Content of Global Reserves and Resources’; Bundesanstalt für Geowissenschaften und Rohstoffe (The Federal Institute for Geosciences and Natural Resources). 2012. Energy Study 2012; IPCC. 2013 Climate Change 2013: The Physical Science Basis. Contribution of Working Group I to the Fifth Assessment Report of the Intergovernmental Panel on Climate Change. Cambridge: Cambridge University Press; Cameron Hepburn, Eric Beinhocker, J. Doyne Farmer, and Alexander Teytelboym. 2014. ‘Resilient and Inclusive Prosperity within Planetary Boundaries’. China & World Economy 22 (5): pp. 76–92.
تمرین ۲۰.۱ ارزیابی تأثیرات اقتصادی گرمایش زمین
در سال ۱۸۹۶ دانشمند سوئدی سوانت آرهنیوس تأثیر دوبرابرشدن تجمع CO2 در جو زمین را برآورد کرد و در ادامه پیشنهاد کرد که «نواحی سردتر زمین» ممکن است بخواهند ذغالسنگ بیشتری بسوزانند تا «اقلیم بهتری» داشته باشند.
در قرن بعد، ممکن است که کل کشورها، با بالاآمدن سطح آب اقیانوسها در نتیجه ذوبشدن صفحات یخی نواحی غربی قطب جنوب و گرینلند، نابود شوند.
پیدا کنید که چه مناطق، صنایع، مشاغل، بنگاههای اقتصادی و شهرهایی احتمالاً:
- به مثبتترین شکل از تغییرات اقلیمی متأثر خواهند شد.
به منفیترین شکل از تغییرات اقلیمی متأثر خواهند شد.
- عمدهی دلایلی که باعث میشوند تأثیر تغییرات اقلیمی در میان این گروهها متفاوت باشد کداماند؟
تمرین ۲۰.۲ علل و شواهد تغییر اقلیم
از اطلاعات موجود در صفحه تغییرات اقلیمی اداره ملی هوا و فضا , و همچنین آخرین گزارش پنل بیندولتی درباره تغییرات اقلیمی استفاده کنید و به سوالات زیر پاسخ دهید:
- توضیح دهید که دانشمندان اقلیمی علل اصلی تغییرات اقلیمی را چه میدانند.
- شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تغییرات اقلیمی پیشاپیش در حال وقوع است؟
- سه پیامد بالقوه تغییر اقلیم در آینده را نام ببرید و توضیح دهید.
- بحث کنید که چرا سه پیامد ذکرشده میتواند به اختلاف و تضاد منافع در مورد سیاستهای اقلیمی منجر شود. (نکته: شاید مفید باشد که بر پاسخهای خود به تمرین ۲۰.۱ درباب برندگان و بازندگان تغییر اقلیم تکیه کنید).
پرسشِ ۲۰.۳ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید
شکل ۲۰.۸ افزایشِ دمای ناشی از تصاعدِ CO2 در سطوحِ مختلفی از مصرفِ ذخایرِ سوختهای فسیلی (که به لحاظِ فنی و اقتصادی قابل استخراج است) و منابع آن (یعنی کلِ میزانِ تخمینزدهشده) در پوستهی زمین را نشان میدهد. برای مثال میگوید که ۱ تا ۱.۵ تریلیون تن تصاعدِ CO2 احتمالاً به ۲ درجه سانتیگراد افزایش دما درمقایسه با میانگینِ دوران پیشاصنعتی منجر خواهد شد.
همچنین گفته میشود که در حال حاضر سالانه ۳۶ بیلیون تن CO2 تولید میشود. براساس این اطلاعات کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست. اینکه باید مصرف ذغالسنگ را متوقف کنیم یا نه تابعِ هزینههای افزایشِ دمای بیشتر نسبت به مزایای مصرفِ ذغالسنگ است.
- نادرست. اگر کلِ ذخایرِ سوختهای فسیلی را مصرف کنیم، دما به اندازه ۳ درجه سانتگیراد افزایش پیدا میکند.
- مقدار ۱ تا ۱.۵ تریلیون تن تصاعدِ CO2 احتمالاً به افزایشِ ۲ درجهای دما منجر خواهد شد. بااینحال افزایشِ بیشترِ دما هم بدلیلِ عدم قعطیت مربوط به پیوند تصاعدات و دما امکانپذیر است.
- درست است. تثبیتِ تصاعدات سببِ افزایشِ پیوستهی انباشتِ CO2 در جو است که به افزایشِ دمای بیشتر منجر میشود.
۲۰.۳ کاهش خسارات زیست محیطی: تجزیه و تحلیل هزینه و سود
- سیاستهای بهسازی
- خطمشیای که به منظور کاهشِ آسیبهای محیطزیستی طراحی شده است. همچنین نگاه کنید به: بهسازی.
تغییر اقلیم هم مثل سایر مسائل زیستمحیطی میتواند بواسطه سیاستهای بهسازی آسیبهای زیستمحیطی مورد رسیدگی قرار بگیرد، از قبیل:
- کشف و بکارگیری فناوریهای کمتر آلاینده.
- تصمیم به مصرف کالاهایی که آسیب کمتری برای محیط زیست دارند.
- ممنوعسازی یا محدودکردن استفاده از مواد یا فعالیتهای کمتر آسیبزننده به محیط زیست.
بااینحال، هزینههای اقتصادی حذف فوری کل تصاعدات CO2 قطعاً بیشتر از مزایای آن است. اما در عوض چه سطحی از بهسازی زیستمحیطی راباید اتخاذ کرد؟
این مسألهای است که تا حدی به واقعیتها مربوط میشود: چه بده-بستانی میان مزایای تولید و مصرف بیشتر و برخورداری از یک محیطزیست کمتر تخریبشده وجود دارد؟ و این البته یک پرسش اخلاقی هم هست: کیفیت زیستمحیطی را چگونه باید ارزیابی کرد؟ چگونه باید میان مصرف اکنون و کیفیت زیستمحیطی پیش روی نسلهای فعلی و آینده، بده-بستان برقرار کرد؟
اگر از شهروندان درباره دیدگاهشان نسبت به سیاستهای زیستمحیطی پیشنهادشده سوال کنیم، انتظار پاسخهای متفاوتی از آنها میرود، و این تاحدی بهایندلیل است که یک محیطزیست درحال تخریب به شیوههای مختلفی بر افراد مختلف اثر میگذارد. چشمانداز شما میتواند تابع این باشد که آیا در بیرون از خانه کار میکنید (که در این صورت از یک محیط محلی کمتر آلوده بهرهمند خواهید شد) یا در بخش تولید سوختهای فسیلی (و در این صورت ممکن است هزینههای بالاتر بهسازی وضعشده بر بنگاه اقتصادیتان باعث تعطیلی آن شود). یا ممکن است تابع این باشد که گزینهی دیگری نداشته باشید جز اینکه در جایی نزدیک به یک منبع آلودگی هوا زندگی کنید یا اینکه آنقدر ثروتمند باشید که در حومه شهر یک خانهی دوم داشته باشید.
اینکه بنظرتان امروز چقدر باید برای حفاظت از محیطزیست آینده هزینه کرد هم بدون تردید با ارزشهای افرادی که نسلهای دوردست آینده را میسازند و از انتخابهای ما متأثر خواهند شد، البته اگر امکانپذیر بود که نظرشان را بدانیم، تفاوت دارد. دیدگاه افراد قویاً متأثر از منافع-فردی آنهاست اما همانطور که آزمونهای رفتاری فصل ۴ نشان دادند، کاملاً اینطور نیست. ما به تأثیرات وارده بر دیگران، حتی کسانی که اصلاً آنها را نمیشناسیم هم اهمیت میدهیم.
به منظور سادهسازی هرچهبیشتر، ما فعلاً این تفاوتها را کنار میگذاریم و جمعیتی متشکل از افراد همسان را بررسی میکنیم. نسلهای آینده را نادیده میگیریم یا به شکل خوشبینانه فرض میکنیم که همه ما برای ابد زنده خواهیم بود. همچنین فرض میکنیم که همگان از سطح یکسانی از کیفیت زیستمحیطی برخوردارند (یا رنج میکشند). در ادامه فصل بررسی میکنیم که اگر این فرضیات را نداشته باشیم چه چیزی تغییر خواهد کرد.
همچنین وجود یک «سیاستگذار ایدهآل» را فرض میکنیم که بدنبال منافع شهروندان است.
چگونه علم اقتصاد میتواد به سیاستگذار کمک کند که، با علم به اینکه افراد میتوانند مصرف کمتری داشته باشند تا از محیط زیست بهتری برخوردار باشند، سطح کیفیت زیستمحیطی مطلوب ما را تعیین کند. نخستینچیزی که باید در نظر گرفت اقدامات ممکن و پیامدهای آنهاست: یعنی مجموعهی مقرونبهصرفهی نتایج.
برای اینکار باید بررسی کنیم که منابع جامعه را به چه شیوههایی میتوان از مصارف فعلیشان منحرف کرد و پیامدهای بهلحاظ زیستمحیطی مخرب فعالیت اقتصادی را کاهش داد. کشور میتواند سیاستهایی را برای محدودکردن آسیب زیستمحیطی در پیش بگیرد. ما این سیاستها را سیاستهای بهسازیمینامیم، زیرا سبب بهسازی (یا کاهش) آلودگی و آسیبهای زیستمحیطی میشوند. مقدار کاهش تصاعدی که از این سیاستها حاصل میشود، بهعنوان کمیت یا میزان بهسازی درنظر گرفته میشود. سیاستهای بهسازی شامل مالیات بر تصاعد آلایندهها، و مشوقهایی برای اتومبیلهای برخوردار از کارایی-سوختی میشود.
در باقی فصل حاضر، مثال مشخصی برای نمایش رویکرد عام به تحلیل هزینه-فایدهی زیستمحیطی را بررسی خواهیم کرد. این نمونهی مشخص انتخاب سیاستهای جهانی معطوف به کاهش تصاعد گازهای گلخانهای است. بیاد داشته باشید که فرض ما این است که سیاستگذاران در سرتاسر جهان امکان اجراییکردن این سیاستها را دارند.
هزینههای بهسازی و مجموعهی مقرونبهصرفه
- منحنی هزینهی جهانیِ بهسازیِ گازهای گلخانهای
- این منحنی هزینهی بهسازیِ تصاعداتِ گازهای گلخانهای با استفاده از سیاستهای بهسازی، از هزینهبرترین تا کمهزینهترین آنها را نشان میدهد. همچنین نگاه کنید به سیاستِ بهسازی.
برای اینکه بدانیم اقتصاددانان در مورد سیاستهای بهسازی چه گزینههایی پیش رو دارند، لازم است به برآورد هزینهی کاهش تصاعد گازهای گلخانهای در شکل ۲۰.۹ نگاهی بیاندازیم، شکلی که رابطه میان بهسازی ممکن و هزینهی بهسازی به ازای هر تن را نشان میدهد. این همان منحنی هزینهی نهایی کالا است که به آن منحنی هزینهی جهانی بهسازی گازهای گلخانهایمیگوییم. . این برآوردها را شرکت مشاوره مککینزی انجام داده است. .
سنجهی اندازهگیری بهسازی بالقوه،یعنی معادل هر گیگاتن (102 تن) دیاکسیدِ کربن (GtCO2e)واحدی است که پنل علمی تغییر اقلیمی سازمان ملل متحد، یا همان IPCC، برای اندازهگیری تأثیر فناوری یا فرآیند بر گرمایش جهانی بکار میگیرد. این سنجه نمایانگر این است که یک نوع مشخص از گاز گلخانهای، با استفاده از میزان معادل تصاعد CO2 که همین اندازه تأثیر برجای میگذارد، سبب چه میزان گرمایش خواهد شد.
ارتفاع هر ستون هزینهی استفاده از فناوری برای کاهش تصاعدات کربنی، برحسب یورو به ازای هر تن کاهش تصاعد CO2 را نشان میدهد. عرض هر ستون میزان کاهش تصاعدات CO2 در مقایسه با سطح CO2 در شرایط نبود سیاستگذاری را نشان میدهد. بنابراین، به ازای هر روش، وجود یک ستون کوتاه به این معنا است که میزان بالایی از بهسازی به ازای هر یوروی هزینهشده وجود دارد. پهنتربودن ستون به این معنا است که این روش پتانسیل بالاتری برای بهسازی تصاعدات دارد.
توجه داشته باشید که در این شکل ما تنها سیاستهایی را وارد کردهایم که اساساً هزینهای دارند. سیاستهای دیگری هم وجود دارند که برد-برد محسوب میشوند، زیرا هم تصاعدات کربنی را کاهش میدهند و هم سبب پسانداز پول میشوند، مثل عایقکاری دقیق در خانههای قدیمی. طیف کامل سیاستها را میتوان در شکل شکل ۲۰.۲۶; دید؛ سیاستهای هزینهبر در شکل ۲۰.۹ هستند. پیامدهای سیاستهای برد-برد را در قسمت ۲۰.۱۰ خواهیم دید. ممکن است لازم باشد که پیش از باقی مطالب این فصل این قسمت را بخوانیم.
McKinsey & Company. 2013. Pathways to a Low-Carbon Economy: Version 2 of the Global Greenhouse Gas Abatement Cost Curve. McKinsey & Company.
در شکل ۲۰.۹ سیاستهای مختلف را از سیاستهای دارای کمترین هزینه به ازای هر تن CO2 بهسازیشده در سمت چپ تا سیاستهای دارای بیشترین هزینه بهازای هر تن CO2 بهسازیشده در سمت راست. با این سنجه، بهسازی تصاعدات کربنی از خلال تحول در کشاورزی، البته اگر سیاستهای برد-برد را کنار بگذاریم، موثرترین روش محسوب میشود. فوتوولتاییکهای هستهای، بادی و خورشیدی همگی به تقریباً بهطور متوسطی کارا محسوب میشوند. در زمان انجام این برآوردها، ایستگاههای برق بروزشدهی مبتنی بر مصرف گاز، به منظور جذب و ذخیرهی کربن، پرهزینهترین سیاست به ازای هر تن CO2 بهسازیشده بوده است. این ستونها همراه یکدیگر یک منحنی هزینهی نهایی ایجاد میکنند که هزینهی یک اضافی بهسازی در هر سطح معلومی از بهسازی را نشان میدهد، البته با این فرض ابتدا از کاراترین فناوریها استفاده کرده باشیم.
در این حوزه علم همچنان بسیار جوان و نوپا است، و فناوریها به طور پیوسته در حال پیشرفت هستند. با پیشرفت دانش، منحنی هزینهی بهسازی تخمینزدهشده تغییر خواهد کرد – درواقع بنظر میرسد که همین حالا هم نسبت به دادههای نمایشدادهشده در اینجا که در سال ۲۰۱۳ منتشر شدهاند، تغییر کرده است. برای مثال، کاهش سریع هزینهی برق خورشیدی احتمالاً کارایی بهسازی خورشیدی را بالا خواهد برد و بنابراین ارتفاع ستونهای مربوط به انرژی خورشیدی کاهش پیدا خواهد کرد (نگاه کنید به شکل ۲۰.۱۹ الف).
اما حتی وقتی صرفاً بر کاراترین ستون تکیه میکنیم، اجرای هریک از این سیاستهای بهسازی منابع را از تولید سایر کالاها و خدمات منحرف خواهد کرد: هزینهی فرصت یک محیط بهبودیافته، کاهش مصرف خواهد بود.
میتوانیم از دادههای مربوط به منحنی هزینهی نهایی بهسازی (که در شکل ۲۰.۹ میبینیم) استفاده کنیم تا میزان بهسازیای که به ازای هر سطحی از هزینهکرد بدست میآوریم را تخمین بزنیم، البته با این فرض که ابتدا از کاراترین روشها استفاده کنیم. این محاسبات در شکل ۲۰.۱۰ داده شدهاند. کار را با اجرای اقدامات ارزان و موثر از قبیل مدیریت اراضی و سیاستهای تبدیلی آغاز میکنیم. اجرای این سیاستها که به پایان برسد، منحنی در سطوح بالاتر هزینهکرد تختتر میشود، یعنی جایی که منابع بیشتری را به یکسری روشهای کمتر کارا ازقبیل افزودن مکانیسمهای جذب و ذخیره کربن (CCS) به ایستگاههای برق اختصاص میدهیم. برای جزئیات بیشتر درباب محاسبات هزینهی نهایی بهسازی، به قسمت انیشتین پایان این قسمت رجوع کنید.
McKinsey & Company. 2013. Pathways to a Low-Carbon Economy: Version 2 of the Global Greenhouse Gas Abatement Cost Curve. McKinsey & Company.
منحنی داخل شکل که منحنی بهسازی کمترین هزینه نامیده میشود، کلیهی ترکیبات هزینهکردها و بهسازی حاصله را در زمانی که تغییرات برخوردار از کمترین-هزینه در ابتدا و تغییرات برخوردار از هزینههای بالاتر پس از آن بکار گرفته میشوند را به ما میدهد.
با استفاده از شکلهایی نظیر شکل ۲۰.۱۰ میتوانیم کلیهی ترکیبات ممکن مصرف و بهسازی که مقرونبهصرفه محسوب میشوند را مشخص کنیم. فناوری بهسازی موجود بواسطهی مجموعهی نقاط سایهدار در شکل ۲۰.۱۱ نشان داده شده است. در این شکل، محور افقی مقدار هزینهکرد برای بهسازی را نشان میدهد. محور عمودی کیفیت زیستمحیطی ناشی از میزان بهسازی انجامشده را نشان میدهد. نقطه صفرروی محور عمودی وضعیتی است که در آن هیچ بهسازیای رخ نداده است.
- برتری
- هنگامی یک نتیجه را با عنوان برتر توصیف میکنیم که میزانِ بیشتری از آنچه ارزشِ مثبتی دارد قابل دستیابی باشد، بیآنکه هیچ چیز دیگری که واجد ارزشِ مثبت باشد کمتر شود. بطورخلاصه: یک خروجی هنگامی که یک راه حل برد-برد باشد، برتر نامیده میشود.
منطقه سایهدار مجموعهی مقرونبهصرفهی هزینهکردهای بهسازی و نتایج حاصل از آن است. نقاطی مثل A در درون این مجموعه سیاستهای بهسازی غیرکارا هستند. در نقطه A میتوانیم ببینیم که سنجههای جایگزینی وجود دارند که همین سطح از بهسازی (۲۵ گیگاتن) را با هزینه کمتری (۴۰۰ بیلیون دلار بجای ۶۰۰ بیلیون دلار) به ارمغان میآورند. بههمینترتیب، برای یک هزینهکرد ۶۰۰ بیلیون دلاری، انتخاب هزینهبرترین تکنیکهای بهسازی امکان ۳۰ تن بهسازی CO2 و بنابراین کیفیت زیستمحیطی بالاتری را نسبت به نقطه A فراهم میکند. بنا به اصطلاح اقتصاددانان، نقاط A′ و A″ و کلیه نقاط میان آنها، بر نقطه A برتری دارند. این بدان معناست که در هر کدام از این نقاط میتواند هزینههای بهسازی پایینتر و درعین حال سطح بهسازی یکسان (یعنی نقطه A′) و یا بهسازی بیشتر با همان مقدار هزینه (نقطه A″) وجود داشته باشد.
اما نقطه ناکارایی مثل نقطه A در شکل ۲۰.۱۱ چگونه اتفاق میافتد؟ در شکل ۲۰.۱۰ سیاستها طوری بکار گرفته شدند که نخستین هزینهکردهای بهسازی به موثرترین سیاست بهسازی اختصاص پیدا کند. وقتی پتانسیل هر سیاست مورد استفاده قرار گرفت، آنگاه به سراغ موثرترین سیاست بعدی میرفتیم.
برای روشنکردن تفاوت میان یک سیاست بهسازی کارا و ناکارا، شکل ۲۰.۱۲ گزینههای بهسازی مبتنی بر دادههای شکل ۲۰.۹ را نشان میدهد، اما در حالتی که ابتدا پرهزینهترین سیاستها بکار گرفته شوند. اگر جامعهای متعهد شده است که ۸.۳۷ بیلیون دلار برای بهسازی هزینه کند، و کل آن را برای جذب کربن ذغالسنگ، یا هستهای و یا روشهای کماثرتر دیگر هزینه کند، آنگاه منحنی بهسازی برخوردار از کمترین-هزینه به شکلی خواهد بود که در شکل ۲۰.۱۲ میبینیم.
ملاحظه میکنید که اگر ۸.۳۷ بیلیون دلار برای بهسازی هزینه شود، سطح بهسازی۴.۴۹ گیگاتن CO2 خواهد بود، و نه ۱۱.۲ گیگاتن که در صورت استفاده از کمهزینهترین سیاستها حاصل خواهد شد و در شکل ۲۰.۱۰ نشان داده شده است.
شکلهای ۲۰.۱۰ و ۲۰.۱۲ پیام روشنی در خصوص اولویتها دارند. اگر پول کمی برای هزینهکردن در بهسازی داریم، و فناوری بهسازی تغییر نکند، باید بر کاهش تبدیل چراگاهها تمرکز کنیم. آنطور که شکل ۲۰.۱۰ میگوید، باید، ابتدا از برق هستهای (با فرض اینکه مسأله دفن زبالهها و سایر نکات ایمنی قابل مدیریت باشد)، خورشیدی و بادی استفاده کنیم و پس از آن به سراغ ساختن کارخانههای ذغالسنگ مجهز به جذب و ذخیرهی کربن (CCS) یا بازسازی کارخانجات ذغالسنگ قدیمی برای سیستم CCS برویم.
برای بررسی بدهبستانهای میان محیط-و-مصرف، منحنی بهسازی کمترین-هزینه را معکوس میکنیم، درست مثل همان کاری که با تابع تولید غله در فصل 3 کردیم. فرض کنید که پس از سطح معلومی از هزینهکرد دولتی برای سایر سیاستها و نیز حصول سطح معینی از پیشرفت، حداکثر میزانی که افراد میتوانند، در صورت عدم اعمال بهسازی مصرف کنند، برابر با ۵۰۰ بیلیون یورو کالا و خدمات خواهد بود. در این صورت، گزینههای مقرونبهصرفه همان بخش سایهدار شکل ۲۰.۱۳ خواهد بود.
در شکل ۲۰.۱۳ محور عمودی همچنان کیفیت محیط را نشان میدهد و محور افقی که حالا کالاهای موجود برای مصرف پس از اعمالی هزینههای بهسازی را (از چپ به راست) نشان میدهد. بهاینترتیب، هزینههای بهسازی حالا از راست به چپ سنجیده میشوند.
اکنون با مسألهی گزینهی بهسازی آشنا هستیم. سیاستگذار مایل است که از میان گزینههای دیگر نقطهای را روی مرز مقرونبهصرفهگی انتخاب کند. همانطور که از فصلهای پیش بیاد دارید، شیب مرز مقرونبهصرفهگی، که به نرخ نهایی تبدیل (MRT) هم مشهور است، نشاندهندهی این است که با از دست دادن یک واحد از کمیت روی محور افقی، چه مقدار کمیت روی محور عمودی بدست خواهید آورد. در خط مقرونبهصرفهگی مصرف-محیط، این همان نرخ نهایی تبدیل مصرف ازدسترفته به کیفیت محیطی است:
هرچه خط مقرونبهصرفهگی خمیدهتر باشد (یعنی شیب بیشتری داشته باشد)، هزینهی فرصت، برحسب مصرف ازدسترفته، که از بهبود محیطی بیشتر ناشی میشود کمتر خواهد بود.
منحنیهای بیتفاوتی محیط-مصرف
سیاستگذار کدام نقطه روی مجموعهی مقرونبهصرفه را انتخاب خواهد کرد؟ پاسخ را میتوان با بررسی منحنیهای بیتفاوتی محیط-مصرف سیاستگذار در شکل ۲۰.۱۴ پیدا کرد، شکلی که نشان میدهد چه میزان مصرف را شهروندان حاضرند در ازای کیفیت محیطی بهتر مبادله کنند.
میتوانیم شیب منحنی بیتفاوتی، یا نرخ نهایی تبدیل (MRS) را به این صورت بنویسیم:
MRS سیاستگذار در صورتی بالا خواهد که مصرف برای شهروندان ارزش بالایی داشته باشد (یعنی کارایی نهایی مصرف بالا باشد)، و همچنین شهروندان ارزش زیادی برای بهسازی بیشتربه منظور بهبود کیفیت محیطی قائل نباشند (یعنی کارایی نهایی بهسازی پایین باشد). برعکس، در صورتی که شهروندان ارزش زیادی برای کیفیت محیطی بیشتر نسبت به مصرف قائل باشند، MRS شیب کمتری خواهد داشت.
در شکل ۲۰.۱۴ منحنیهای بیتفاوتی خطهای مستقیم هستند، زیرا ما به منظور سادهسازی فرض کردهایم که کارایی نهایی مصرف و کارایی نهایی کیفیت محیطی هر دو ثابت هستند. این یعنی اینکه نه به مقدار مصرف و نه به میزان بهسازی بستگی ندارند.
برای اینکه بررسی کنیم ترجیجات شهروندان چگونه بر سیاست بهینهی انتخابشده تأثیر میگذارد، فرض میکنیم که سیاستگذار ترجیحات همهی شهروندان را در نظر میگیرد، و به طور برابر به حساب میآورد. این بدان معناست که اگر شهروندان تصمیم بگیرند که به کیفیت محیطی بهای بیشتری بدهند، آنگاه منحنیهای بیتفاوتی سیاستگذار در پاسخ به آن تختتر خواهند شد.
تحلیل هزینه-فایده: سیاستگذار ایدهآل یک سطح بهسازی را انتخاب میکند
سیاستگذار ما براساس دو اصل دربارهی سطح بهسازی تصمیمگیری میکند:
- او تنها سیاستهای بهسازیای که روی مرز مجموعهی مقرونبهصرفهگی قرار دارند را مورد توجه قرار میدهد: اینکار سیاستهای بهسازی هزینهبرتر را که درون منطقهی هاشوردار قرار دارند، کنار میگذارد.
- او ترکیبی از کیفیت محیطی و مصرف را انتخاب میکند که او را روی بالاترین منحنی بیتفاوتی ممکن قرار دهد.
برای اینکه هر دوی این شرطها برآورده شود، سیاستگذار نقطهای روی مرز مقرونبهصرفهگی را انتخاب میکند که MRT (یعنی شیب مرز مقرونبهصرفهگی) را با MRS (یعنی شیب بالاترین منحنی بیتفاوتی ممکن او) یکی میکند.
میتوانیم از روی شکل ۲۰.۱۴ ببینیم که نقطهی X سطح حمایت زیستمحیطیای است که سیاستگذار تمایل به اجرای آن خواهد داشت. تحقق سود معینشده بواسطهی شاخص کیفیت زیستمحیطی ۶۲ هزینهای دارد که عبارت است از هزینهی کاهش مصرف به اندازهی ۵۰ بیلیون یورو و اختصاص آن به بهسازی.
انتخاب یک سطح متفاوت بهسازی چه نتیجهای در پی خواهد داشت؟
- ارزشهای متفاوت:: در صورتی که شهروندان اهمیت کمتری به محیط زیست بدهند، آنگاه منحنیهای بیتفاوتی خمیدهتر از منحنیهای شکل ۲۰.۱۴ خواهند بود، و سیاستگذار نقطهای مثل B را انتخاب خواهد کرد، نقطهای که در آن مصرف بالاتر و بهسازی پایینتر است.
- هزینههای متفاوت بهسازی: اگر بهسازی نسبت به آنچه در شکل ۲۰.۱۴ میبینیم ارزانتر شود، آنگاه مجموعهی مقرونبهصرفه در هر سطحی از بهسازی خمیدهتر خواهد بود. این مرز تولید را بالاتر خواهد برد، و این بدان معناست که سیاستگذار سطح بالاتری از بهسازی و سطح پایینتری از مصرف را انتخاب خواهد کرد.
تمرین ۲۰.۳ انتخاب استراتژیهای بهسازی
به استراتژیهای بهسازی پرهزینهای که برای نشاندادن یک سیاست بهسازی ناکارا در شکل ۲۰.۱۲بکار بردیم نگاهی بیاندازید. بنظر شما چه دلایلی میتواند باعث شود که بجای سیاستهای کمهزینهتر، این سیاستها بکار گرفته شوند؟
تمرین ۲۰.۴ سیاستهای خوشبینانه و بدبینانه
در شکل ۲۰.۱۴, توضیح دادیم که چگونه سیاستگذاری که نمایندهی گروهی از شهروندان متحدالشکل است، میزان بهسازی بهینه را انتخاب میکند.
- منحنیهای بیتفاوتی سیاستگذار را، در حالتی که قرار باشد دو گروه از شهروندان را نمایندگی کند، ترسیم کنید (بازهم فرض ما این است که همه شهروندان در هر دو گروه یکسان و کارایی نهایی مصرف و کیفیت محیطی هر دو ثابت هستند). در گروه اول شهروندان به کیفیت محیطی بیشتر اهمیت میدهند تا مصرف، و در گوره دیگر شهروندان بیشتر به مصرف کالاها و خدمات اهمیت میدهند. توضیح دهید که چرا سطح بهینهی هزینههای بهسازی در میان این دو گروه متفاوت خواهد بود.
- حالا همین مثال را در متن بهسازی گازهای گلخانهای در نظر بگیرید. مهمترین سادهسازیهای موجود در الگو که میتواند باعث شود سیاستگذاری که از این الگو استفاده میکند، برخی وجوه مهم مسألهی بهسازی جهانی گازهای گلخانهای را از قلم بیاندازد کداماند؟
در سطح واقعیت، هیچ قطعیتی وجود ندارد که هزینهکردهای بهسازی موثر واقع شوند و یا اینکه بهسازی آسیب محیطی تاچهحد هزینهبر خواهد بود.
- در روی یک دیاگرام جدید مرز مصرف مقرونبهصرفه را براساس یک ارزیابی خوشبینانه از هزینههای بهسازی ترسیم کنید.
- حالا مرز مصرف مقرونبهصرفه را براساس ارزیابی بدبینانه از هزینههای بهسازی روی همین نمودار ترسیم کنید.
- در هر مورد، منحنیهای بیتفاوتی سیاستگذار را به نمودار خود اضافه کنید (با فرض اینکه همهی شهروندان یکسان هستند)، و نشان دهید که کیفیت محیطیای که سیاستگذار در عمل انتخاب میکند، حتی درصورت یکسانی ترجیحات، بسته به اینکه برآورد ما از هزینههای بهسازی خوشبینانه یا بدبینانه است، چگونه تفاوت پیدا خواهد کرد.
پرسشِ ۲۰.۴ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
شکل ۲۰.۹ منحنی بهسازیِ جهانیِ گازهای گلخانهای را نشان میدهد، که بصورتِ بهسازی در سال ۲۰۳۰ درمقایسه با «مشاغلِ متعارف» و توسطِ مککینزی در سال ۲۰۱۵ تنظیم شده است. پهنای هر ستون نشانگرِ بهسازیِ بالقوه است که درقالبِ گیگاتن CO2 اندازهگیری شده، در حالی که ارتفاعِ هر ستون هزینهی بهسازی به ازای هر تن را نشان میدهد.
براساس این اطلاعات کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست. ستونِ هستهای کوتاهتر از ستونِ “PV خورشیدی” یا “CSP خورشیدی” است و این نشاندهندهی هزینه بهسازیِ کمتر به ازای هر تن است.
- درست. ستون هستهای پهنای بیشتری دارد، که پتانسیلِ بهسازیِ بالاتری را نشان میدهد.
- نادرست. پتانسیلِ بهسازی نسبتاً کم است، اما هزینه به ازای هر تن بهسازیشده بسیار پایین است. پس احتمالاً یکی از فرصتهای بهسازیِ برخوردار از کمترین هزینه خواهد بود.
- نادرست. در نمودار، انرژی خورشیدی، بهلحاظِ بهسازی بهازای هر یوروی هزینهشده، یک روشِ کمتر کارا است. بااینحال احتمالاً دلایلی نامربوط به کارایی (مثلاً امنیت) وجود دارد که باعثِ ترجیحِ آن به برقِ هستهای میشود.
پرسشِ ۲۰.۵ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
شکل ۲۰.۱۱ نمودارِ میزانِ بهسازیشده در برابرِ کلِ هزینهی آن را، در سیاستهای بهسازیِ مختلف، نشان میدهد.
براساسِ این اطلاعات، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست. نقطه A درون مجموعه مقرون به صرفه قرار دارد.
- نادرست. نقطه A′ هزینه کمتری دارد اما بهسازی پایینتری هم دارد. نقطه A″ هزینهی بالاتری دارد اما بهسازی بیشتری به ما میدهد. بطورکلی، هیچ نقطهای روی مرزِ مقرون به صرفهگی هیچگاه ذیلِ برتری گزینهی دیگری قرار نمیگیرد.
- درست. شیبِ روبهکاهش به این معناست که فناوریهایی که در ابتدا انتخاب شدهاند، بیشترین بهسازی به ازای هر یوروی هزینهشده را در پی دارند. بهلحاظِ فنی، شیبِ این منحنی، معکوسِ منحنیِ هزینه نهایی است، بنابراین شیبِ کاهشی، نشانگرِ روندِ افزایشیِ هزینه نهایی است.
- نادرست. شیبِ کاهشی نشانگرِ این است که فناوریها به ترتیب افزایشِ هزینهشان انتخاب میشوند، بطوریکه دیگر هیچ منحنی بالاتری قابل دستیابی نیست.
انیشتین هزینههای نهایی بهسازی و کل بهرهوری هزینهکردهای بهسازی
چگونه قطعات خطیای که مرز مجموعهی مقرونبهصرفه در شکل ۲۰.۱۰ را میسازند را براساس دادههای شکل ۲۰.۹ ایجاد میکنیم؟
بلندی ستون اول (گرانترین مورد هزینهکردهای بهسازی) در شکل ۲۰.۸ را Y و پهنای آن ستون را X بنامید. آنگاه در شکل ۲۰.۱۰:
- شیب اولیهی منحنی برابر با ۱/y،
- ارزش نقطه اول، روی محور افقی، xy
- و ارزش محور عمودی این نقطه x خواهد بود.
سایر قطعات خطی تشکیلدهندهی منحنی در شکل ۲۰.۹ هم به همین شکل ساخته شدهاند.
۲۰.۴ تضاد منافع: چانهزنی بر سر دستمزد، آلایندگی و مشاغل
تضاد منافع از اینجا پیدا میشود که کیفیت محیطی هیچگاه برای همگان یکسان نیست. همانطور که در مورد آفت موز در فصل ۱۲ دیدیم، افراد، بسته به موقعیت و درآمدشان، نفع یا رنج بیشتری میبرند.
در اینجا دو نمونه را ذکر میکنیم که نشان میدهند چگونه هزینهها و منافع به شکل برابری تسهیم نشدهاند. در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، دو لکهی نفتی در دلتایِ رودخانهی نیجر، صیدگاهها را نابود کرد. این لکهها نتیجهی فعالیت استخراجهای نفتی شرکت انگلستان-هلندی موسوم به رویال داچ شل بودند. وکلای اهالی اگونی، که در معرض آسیبهای ناشی از این اثرات بیرونی بودند، لایحهای را علیه سوبسیدهای اعطایی نیجریه به کمپانی شل را تقویم دادگاههای بریتانیا کردند. در سال ۲۰۱۵ شل با دادگاه توافق کرد و مبلغ ۳.۵۲۵ پوند به ازای هر فرد پرداخت کرد, که از این مبلغ، ۲۲۰۰ پوند به هر فرد پرداخت شد و الباقی برای حمایت از کالاهای عمومی جامعه هزینه شد. این پاداش اندکی بیش از مبلغ درآمد یک سال غالب اهالی اگونی بود. به کمک وکلای نمایندهی مردم، برای ۱۵۶۰۰ نفر ذینفع حسابهای بانکی افتتاح شد.
این واریزها ممکن است خسارتهای وارده به محیط سالم را تاحدی جبران کرده باشد، خسارتهایی که طبق برآورد برنامهی محیط زیست سازمان ملل، ۲۰ بیلیون دلار هزینه در برخواهد داشت و ۳۰ سال زمان خواهد برد. برای شرکت رویال داچ شل، این توافق حداقل تا حدی اثرات بیرونی منفی فعالیتهایشان را به درون منتقل میکند و میتواند باعث شود که مالکان شرکت (و دیگرانی که مشغول استخراج نفت در دلتا هستند) را به تغییر رفتارشان وادارد.
در سال ۱۹۷۴ یک کارخانهی غولپیکر ذوب سرب، نقره و زینک که در اختیار شرکت بونکر هیل بود، تنها کارفرما در شهر کلوگ در ایالت ایداهوی آمریکا محسوب میشد و ۲۳۰۰ نفر را در استخدام خود داشت. بسیاری از کودکان ساکن شهر عوارضی شبیه به آنفلوآنزا از خود بروز دادند. پزشکان تشخیص دادند که این به علت سطح بالای سرب در خون آنها است – و این مقدار سرب آنقدر بالاست که میتواند به رشد شناختی و اجتماعی این کودکان آسیب برساند.
سه کودک کارگر در بیل یوس، یکی از کورههای کارخانهی ذوب، علائمی دال بر سطح بالایی از مسمومیت با سرب را نشان میدادند. یکی از این کودکان به یک گزارشگر مجله پیپل میگوید, «نمیدانم عاقبتمان به کجا خواهد کشید. ممکن است از این ایالت برویم».
این شرکت از انتشار نتایج آزمایشات مربوط به تصاعدات سرب خود سرباز زده است. کارخانه میگوید که علیرغم آزادسازی قوانین مربوط به تصاعد سرب، احتمالاً کارخانه ذوب تعطیل خواهد شد، و این اتفاقی بود که در سال ۱۹۸۱ رخ داد. کارگران قبلی در جاهای دیگری به دنبال کار گشتند. ارزش مسکن و مشاغل در شهر به یک سوم میزان پیشین سقوط کرد. مدارس محلی، که بودجهشان از محل مالیات املاک تأمین میشد، بودجه کافی برای آموزش کودکان باقیمانده نداشتند.
ما این مسأله را با بررسی یک شهر فرضی موسوم به برونزویل الگوسازی میکنیم، شهری با یک شغل که کل نیروی کار را در استخدام دارد اما تصاعدات سمی آن تهدیدی برای سلامت شهروندان محسوب میشود. بنگاه اقتصادی میتواند سطح تصاعدی که بر شهر تحمیل میکند را تغییر دهد اما هزینههای اجرای روشهای جذب و ذخیرهی کربن باعث از دست رفتن سود میشود. تنها مالک بنگاه اقتصادی (که هزینههای کاهش سطح تصاعدات را متحمل میشود) در محلی دورتر زندگی میکند و هر سطح تصاعدی که انتخاب کند تأثیری بر کیفیت محیط زندگی او ندارد. به این ترتیب، شهروندان و بنگاه اقتصادی بر سر سطح تصاعدات موجود در شهر، و همچنین بر سر دستمزدهای پرداختی، دچار تضاد منافع خواهند بود. میتوانید فرض کنید که شهروندان به «کیفیت محیطی» اهمیت میدهند، و کیفیت محیطی عاملی است که با افزایش تصاعدات کاهش پیدا میکند و بواسطهی شاخص کیفیت هوا قابل اندازهگیری است.
شهروندان شهر تا حدی قدرت چانهزنی دارند، زیرا این امکان را دارند که برونزویل را ترک کنند و جای دیگری زندگی کنند. بنابراین بنگاه اقتصادی باید بتواند به آنها ترکیبی از کیفیت محیطی و دستمزد را پیشنهاد کند که حداقل به اندازهی گزینهی ذخیرهای که دارند، یعنی ترکیبی که با ترک برونزویل بدست میآورند، مطلوب باشد. این محدودیت رویاروی پیشنهاد بنگاه اقتصادی به شهروندان را «شرایط ترک شهر» مینامیم.
مالک بنگاه اقتصادی هم قدرت چانهزنی دارد، زیرا بستهی دستمزد و محیطی که پیشنهاد میکند باید بتواند به مقدار سودی منجر شود که بنگاه اقتصادی ناچار به تعطیلی یا جابجایی (که به آن «شرایط تعطیلی بنگاه اقتصادی» میگوییم) نشود. شهروندان نمیتوانند دستمزدی بالاتر از این طلب کنند، زیرا در این صورت بیکار خواهند شد (فراموش نکنید که هیچ بنگاه اقتصادی دیگری در برونزویل وجود ندارد). بنابراین، گزینهی ذخیرهی بنگاه اقتصادی محدودیتهایی برای چانهزنیای که شهروندان میتوانند با بنگاه اقتصادی بر سر آن توافق کنند ایجاد میکند.
ما رابطه میان بنگاه اقتصادی و شهروندان را در شکل ۲۰.۱۵ نشان دادهایم. دستمزد پرداختی به کارگران بنگاه اقتصادی روی محور افقی قرار دارد. سطح کیفیت محیطیای که شهروندان تجربه میکنند نیز روی محور عمودی قرار داده شده است. مفروضات زیر را در نظر میگیریم:
- اینکه شهروندان همسان هستند و یک کیفیت محیطی واحد را تجربه میکنند
- مالک از سطح الودگی متأثر نمیشود: از منظر او، اثرات محیطی بیرونی ناشی از تصمیم او بر سر میزان تصاعدات را دیگران متحمل میشوند. آلودگی برای او یک کالای خصوصی است، که او هیچ مصرفی از آن ندارد.
تحلیل شکل ۲۰.۱۵ را دنبال کنید تا ببینید انتخاب شهروندان و مشاغل چگونه الگوسازی میشود.
احتمالاً یادتان هست که این شکل بسیار شبیه شکل ۵.۸ است، که در آن آنجلای کشاورز و برونوی زمیندار بر سر میزان غلهای که آنجلا باید به برونو تحویل دهد، چانهزنی میکردند. همانطور که آنجا دیدیم، بررسی مسألهی چانهزنی، در صورتی که شیب منحنیهای بیتفاوتی، با بالارفتن کارایی، در یک دستمزد معلوم بیتغییر باقی بماند، آسانتر خواهد بود.
دراینجا تضاد دربارهی میزان تصاعداتی است که اهالی شهر از آن رنج میبرند. سود بنگاه اقتصادی تابع تصاعدات است، و درصورتی که بنگاه اقتصادی اجازه انتشار آزادانهی سموم را داشته باشد، سود بیشتری میبرد.
موقعیت منحنی بیتفاوتی شهروندان، تابع این است که در جاهای دیگر انتظار دریافت چه چیزی را دارند. اگر بتوانند یک شغل پردرآمد در یک ناحیه غیرآلوده بدست بیاورند، آنگاه منحنی آنها، نسبت به منحنی نشاندادهشده، بالاتر و متمایلتر به چپ خواهد بود. شیب آن، یعنی نرخ نهایی جانشینی، عبارت خواهد بود از کارایی نهایی دستمزد بالاتر شهروندان، تقسیم بر کارایی نهایی کیفیت محیطی.
ما فرض میکنیم که ارزیابی نهایی بهبود در محیط شهروندان ثابت است، اما (درمقایسه با الگوی قسمت ۲۰.۳) آنها از یک روند کاهشی در کارایی نهایی دستمزدهای دریافتی بالاتر برخوردار خواهند بود. با دستمزد بالا (و کیفیت محیطی بسیار پایین) در منتهاالیه سمت راست منحنی بیتفاوت ذخیره، MRS کوچک خواهد بود (منحنی تقریباً تخت است) زیرا شهروندان اهمیت زیادی به دستمزد نمیدهند (زیرا پیشاپیش دستمزد بالایی دریافت میکنند)، اما بسیار نگران کیفیت محیطی هستند. با دستمزد پایین، منحنی خمیده است، زیرا ارزش زیادی برای افزایش دستمزد قائل هستند.
شرایط تعطیلی بنگاه اقتصادی، ترکیباتی از دستمزد و کیفیت محیطی پیشنهادی از طرف بنگاه اقتصادی را نشان میدهد که به ندرت قادر به نگه داشتن بنگاه اقتصادی در برونزویل خواهد بود. در کلیهی نقاط روی این خط، هزینهی تولید یک واحد اضافی از خروجی یکسان است، و درنتیجه نرخ سود یکسان است. با حرکت به نقطه مبدأ سود بنگاه اقتصادی رو به افزایش است. شبیه به منحنی برابری هزینه در فصل ۲ و منحنیهای برابری هزینه برای تلاش در فصل ۶ است.
هزینهی بالاکشیدن دستمزد به میزان ۱ دلار، یک دلار است. فرض کنید که هزینهی متحملشده توسط مالک درصورتی که دست به کاهش تصاعدات بزند، به ازای هر واحد بهسازی p باشد، بطوریکه MRS مالک = ۱/p باشد. خط خمیده نشان میدهد که مقدار p کوچک است – یعنی احتراز از تصاعدات و بنابراین امکانپذیرکردن یک محیط سالمتر ارزان است.
بنگاه اقتصادی با یک بده-بستان روبهرو است. اگر در نقطه B در شکل باشد، پرداخت دستمزد و تولید تصاعد آن در سطحی خواهد بود که به سختی سود لازم برای ادامه کار بنگاه اقتصادی را فراهم میکند. بنابراین، اگر محیط باکیفیتتری را برای شهروندان فراهم میکند، اینکار را تنها با پیشنهاد دستمزد کمتر میتواند انجام دهد. هزینهی فرصت یک واحد محیط بهتر برابر است با pدر دستمزدهای کاهشیافته.
هر ترکیبی از دستمزد و کیفیت محیطی که داخل منطقه سایهدار قرار بگیرد، یکی از نتایج مقرونبهصرفهی این تضاد خواهد بود. هر ترکیبی روی خط عمودی میان A و B یک نتیجهی برخوردار از کارایی پارتویی است. بااینحال نمیتوان گفت که کدام نتیجهی مقرونبهصرفه رخ خواهد داد، مگر اینکه دربارهی قدرت چانهزنی شهروندان و بنگاه اقتصادی بیشتر بدانیم.
بنگاه اقتصادی کل قدرت چانهزنی را در اختیار دارد
اگر بنگاه اقتصادی این امکان را دارد که یک اوتیماتوم بردار-یا-بگذار اعلام کند، آنگاه نقطه A در شکل ۲۰.۱۵ را انتخاب خواهد کرد. در این صورت هزینههای بنگاه اقتصادی بسیار پایینتر از هزینههای سطح تعطیلی خواهد بود، زیرا بنگاه اقتصادی مواد سمی را بدون هیچ محدودیتی تولید میکند که این کیفیت محیطی شهروند را از E، یعنی کمترین میزان تصاعدات (و باکیفیتترین محیط) همخوان با بنگاه اقتصادیای که به کارش ادامه میدهد، به Emin کاهش میدهد. این تفاوت (Emax − Emin) خود را بهعنوان کاهش هزینه، و بنابراین سود اضافی در حسابهای بنگاه اقتصادی نشان میدهد. همچنین خود را به شکل قرارگرفتن درمعرض مخاطرات محیطی در گزارشهای پزشکی ساکنان شهر نشان میدهد.
نقطهی منتخب بنگاه اقتصادی، یعنی نقطه A، روی منحنی بیتفاوتی ذخیرهی شهروندان قرار دارد، یعنی جایی که فاصلهی عمودی میان شرایط تعطیلی بنگاه اقتصادی و شرایط ترک شهر از سوی شهروندان بالاترین میزان خود را دارد. این اتفاق زمانی خواهد افتاد که:
شهروندان کل قدرت چانهزنی را در اختیار دارند
اگر قدرت چانهزنی معکوس شده باشد، آنگاه انتخاب شهروندان تحمیل Emax و w* خواهد بود. این تضمین میکند که شهروندان روی بالاترین منحنی بیتفاوتی ممکن خود باشند، و در همین حال شرایط تعطیل بنگاه اقتصادی را نیز برآورده کنند. مجدداً در این نقطه هم MRS بنگاه اقتصادی برابر است با MRS شهروندان.
تقسیم عواید دوجانبه
تفاوت میان Emax و Emin میزان عواید دوجانبهای را که اهالی شهر و بنگاه اقتصادی میتوانند از آن بهرهمند شوند نشان میدهد. هرنتیجهای میان نقاط A و B در شکل نسبت به بهترین گزینهی جایگزین بعدی برای بنگاه اقتصادی (تعطیلی) و برای شهروندان (ترک شهر) ترجیح دارد. میتوانید عواید دوجانبه را کیکی درنظر بگیرید که شهروندان و صاحب بنگاه اقتصادی میان خود تقسیم میکنند. اینکه این کیک چگونه میان دو طرف تقسیم شود، همانطور که در فصلهای ۴ و ۵ دیدهایم، تابع قدرت چانهزنی نسبی آنهاست.
نقطهای مثل C در شکل ۲۰.۱۵ درصورتی امکانپذیر است که شهروندان، که مشترکاً و از کانال شورای شهر خود عمل میکنند، برای تداوم عملکرد بنگاه اقتصادی، یک سطح حداقل قانونی برای کیفیت محیطی وضع میکنند. شهروندان در صورتی که به شکل دستهجمعی عمل کنند، قدرت چانهزنی بیشتری خواهند داشت تا اینکه تهدید به ترک شهر کنند: میتوانند بنگاه اقتصادی را ملزم کنند که دستکم «شرایط تعطیلی بنگاه اقتصادی» که در شکل ۲۰.۱۵ نشان داده شد را برآورده کند.
قدرت چانهزنی در این مورد نه تنها متأثر از گزینههای ذخیرهی طرفین است، بلکه تحتالشعاع موارد زیر هم هست:
- ظرفیت اجرایی نظام اداری شهر ممکن است که ظرفیتهای اجرایی لازم برای وضع یک حد تصاعدات بر بنگاههای اقتصادی را نداشته باشد.
- اطلاعات قابل احراز: شهروندان ممکن است که اطلاعات کافی در مورد سطوح و خطرات ناشی از تصاعدات برای برندهشدن در دادگاه را نداشته باشند. در این حالت، بنگاه اقتصادی با قبول یک سطح تصاعد توافقی مثل موردی که در نقطه C در شکل ۲۰.۱۵ میبینیم، همراهی نخواهد کرد.
- توافق شهروندان: اگر شهروندان شهر در مورد خطرات ناشی از تصاعدات توافق نداشته باشند، مقامات منتخب شهر که حد تصاعد را تعیین میکنند ممکن است دوباره رأی نیاورند.
- لابیگری: ممکن است که بنگاه اقتصادی بتواند شهروندان را متقاعد کند که نگرانیهای بهداشتیشان بیمورد است یا ربط چندانی به تصاعدات بنگاه اقتصادی ندارد.
- منابع قانونی: ممکن است که بنگاه اقتصادی قانوناً مختار باشد که هر سطحی از تصاعد را که برایش سودآور است داشته باشد (مثلاً شاید مجوزهایی خریده باشد که اجازه این کار را به او میدهند).
تااینجا تمرکز ما بر این مسأله بوده است که چه مقدار بهسازی باید درکار باشد. حالا یک مسأله دیگر را بررسی میکنیم: چگونه این سطح مطلوب بهسازی را باید اجرایی کرد؟
پرسشِ ۲۰.۶ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید
شهری با یک شغل را در نظر بگیرید که کل نیروی کار را در اشتغالِ خود دارد، و تصاعداتِ سمیِ آن تهدیدی برای سلامتیِ شهروندان است. شکل ۲۰.۱۵ منحنیِ “تعطیلیِ” این شغل (یعنی ترکیبِ پیشنهادیِ شرکت از دستمزد و کیفیتِ محیطی که تنها برای تداومِ کارِ شرکت کفایت میکند) و منحنیهای بیتفاوتیِ شهروندان برای کیفیتِ محیطی و درآمدِ دستمزدیِ آنها را نشان میدهد. منحنی بیتفاوتیِ ذخیرهی شهروندان هم نشان داده شده است.
براساس این اطلاعات، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- درست است. در هر یک از این نقاط، دستکم یکی از طرفین ترجیح خواهد داد که گزینه بیرونی خود را انتخاب کند.
- نادرست است. نقطه A انتخاب خواهد شد، زیرا نقطهای است که در عینِ اینکه سود را به حداکثر میرساند «شرایطِ ترکِ شهرِ» شهروندان را نیز برآورده میکند.
- نادرست است. نقطه B انتخاب خواهد شد، زیرا نقطهای است که در عین اینکه شهروندان را روی بالاترین منحنیِ بیتفاوتیشان قرار خواهد داد، «شرایطِ تعطیلِ شرکت» را نیز برآورده خواهد کرد. آنها موکداً نقطه B را به نقطهای که در آن منحنیِ «تعطیلی» با محور افقی تلاقی میکند، یعنی نقطهی بالاترین دستمزد مقرونبهصرفه، ترجیح خواهند داد.
- نادرست است. کلیه نقاطِ داخلِ مجموعهی مقرونبهصرفه که در آن منحنیهای بیتفاوتیِ شرکت و شهروندان مماس هستند، نقاطی هستند که از کارایی پارتویی برخوردارند (خط AB)، منجمله نقاطِ A، B و c.
۲۰.۵ تعیین سقف و مبادله
- سیاستِ محیطزیستیِ قیمت-محور
- سیاستی که از مالیات یا یارانه استفاده میکند تا بر قیمتها اثر بگذارد، با این هدف که تأثیراتِ بیرونیِ انتخابهای فرد بر محیطزیست را درونی کند.
- سیاستِ محیطزیستی کمیت-محور
- سیاستهایی که با استفاده از ممنوعیتها، سیاستهای عمومی کشاورزی، و قانونگذاری، اهدافِ زیستمحیطی را به اجرا میگذارند.
در فصل ۱۲ راهعلاجهای ممکن برای سقوط بازار ناشی از تأثیرات بیرونی منفی برآمده از کاربرد آفتکشها را ملاحظه کردیم. طیف گستردهای از درمانها وجود داشت، از جمله چانهزنی خصوصی میان کاربران آفتکشها و اجتماعات ماهیگیری که معاششان در معرض تهدید قرار گرفته است، وضع مالیاتهایی برای گرانترکردن آفتکشها (یا موزهایی که با استفاده از آفتکشها تولید شدهاند)، در مالکیتگرفتن کل داراییهای متأثرشده توسط یک بنگاه اقتصادی یا یک بدنهی تصمیمساز واحد، و سهمیهبندی یا ممنوعکردن استفاده از آفتکشها. برخی از این سیاستها آسیبرساندن به محیط زیست را پرهزینهتر میکنند بطوریکه مشوقهایی برای تصمیمسازی اقتصادی سبزتر فراهم میکنند (سیاست محیطزیستی قیمت-محور). برخی از سیاستهای دیگر هم آسیبرسانی به محیطزیست را غیرقانونی میکنند (سیاست محیطزیستی کمیت-محور).
- کَپ اند تِرِید
- خط مشیای که بواسطهی آن تعداد محدودی مجوزِ آلایندگی صادر میشود، که قابل خرید و فروش در بازار هستند. این خطمشی ترکیبی است از محدودسازی کمیت-محورِ تصاعدات، با یک رویکردِ قیمت-محور که هزینهای برای تصمیماتِ منجر به تخریبِ محیطِ زیست تعیین میکند.
سیاست موسوم به کَپ اند تِرِید سیاستی است که روش وضع یک سقف قانونی بر میزان تصاعدات را با یک رویکرد مشوق-محور در تعیین یک میزان بهسازی لازم برای دستیابی به این سقف قانونی در میان بنگاههای اقتصادی و سایر کنشگران ترکیب میکند.
ایده اینجاست:
- دولت یا دولتها سطح کل بهسازی لازم را معین میکنند: این همان چیزی است که اصطلاحاً «تعیین سقف» نامیده میشود و وجه «کمیتی» این سیاست را تشکیل میدهد.
- دولت مجوزهایی ایجاد میکند: تعداد مجوزهای صادرشده میزان کل تصاعد را به میزان معینشده توسط سقط محدود میکند.
- دولت این مجوزها را تخصیص میدهد: این مجوزها به بنگاههای اقتصادی فعال در صنایع تولیدکنندهی آلایندهها اختصاص داده میشود، یا اینکه از سوی دولت برای بنگاههای اقتصادی آلاینده به مزایده گذاشته میشود.
- مجوزها مبادله یا خرید و فروش میشوند: برای برخی بنگاههای اقتصادی، آلایندگی بسیار سودآور و بهسازی پرهزینه است. این بنگاههای اقتصادی مجوزها را از بنگاههای اقتصادی دیگر خریداری میکنند. بنگاههای اقتصادیی که آلایندگی کمی تولید میکنند یا هزینهی بهسازی پایینی دارند ممکن است مجوزهای مازادی داشته باشند که میتوانند آنها را بفروشند. مبادله تا نقطهی حذف عواید ناشی از مبادله ادامه پیدا میکند.
- بنگاههای اقتصادی برای جبران تصاعدات خود مجوزها را به دولت تحویل میدهند: به ازای هر تن تصاعد تولیدشده، بنگاههای اقتصادی موظف هستند که یک مجوز به دولت تحویل دهند. در حالت ایدهآل، نظارت دولت از تقلب بنگاههای اقتصادی جلوگیری میکند و هر بنگاه اقتصادیای که تخلف کند باید جریمههای سنگینی بپردازد.
سیاست تعیین سقف و مبادله یک راه برای تحقق سطح معینی از تصاعدات (یا به عبارت دیگر کل سطح بهسازی لازم یا E) است و این همان کاری است که سیاستگذار ایدهآل در شکل ۲۰.۱۳ انجام میداد.
سقف و مبادله به یک مسأله پاسخ میدهد: با فرض اینکه بنگاههای اقتصادی در فناوری تولیدی خود با یکدیگر تفاوت دارند، چگونه باید میزان کل بهسازی لازم را میان آنها تقسیم کرد؟ هدف طرح مجوزهای قابلمبادله این است که بهسازی باید توسط بنگاههای اقتصادیی انجام شود که اینکار برایشان کمترین هزینه را در پی دارد چراکه سبب ذخیرهسازی منابع کمیابی میشود که میتوانند در جای دیگری مورد استفاده قرار بگیرند.
برای مشاهدهی نحوهی عمل این سیاست، تحلیل شکل ۲۰.۱۶ را دنبال کنید؛ این شکل موردی را نشان میدهد که در آن تعداد مجوزها ابتدا بصورت برابر میان دو بنگاه اقتصادی که هزینهی بهسازی متفاوتی دارند تقسیم میشود.
راههای مختلفی برای مبادله مجوز پس از صدور آن وجود دارد. یکی از این راهها، بازار نوع-مزایده است که در فصل ۱۱ بررسی شد و آنجا (براساس یک نمونه آزمایشی) دیدیم که مبادلهکنندگان به سرعت به مبادله در یک قیمت معین مثل P که نقطه به تعادل رسیدن بازار است، همگرایی پیدا کردند. مبادلهی مجوزها سطح مطلوبی از بهسازی را با کمترین هزینهی منابع برای اقتصاد تحقق میبخشد. P قیمت مجوز است و برابر است با هزینهی نهایی بهسازی در اقتصاد.
تعیین سقف و مبادله: نمونههایی از مبادلهی تصاعدات
یکی از نخستین نمونههای مبادلهی موفقیتآمیز تصاعدات برنامه تعیین سقف و مبادله دیاکسید سولفور (SO2) در آمریکا است که در دههی ۱۹۹۰ با هدف کاهش بارانهای اسیدی به اجرا گذاشته شد. تا سال ۲۰۰۷ تصاعدات سالانهی SO2 به اندازهی ۴۳٪ نسبت به مقدار دههی ۱۹۹۰ کاهش پیدا کرده بود، و این در حالی بود که طی همین دوره، میزان تولیدی برق از نیروگاههای برق ذغالسنگ بیش از ۲۶٪ بالا رفته بود.
برنامهی مبادلهی تصاعدات اتحادیهی اروپا (EU ETS) که در سال ۲۰۰۵ آغاز به کار کرد، بزرگترین برنامهی تعیین سقف و مبادله CO2 در جهان است، که در حال حاضر ۱۱۰۰۰ کارخانهی آلاینده در سرتاسر اتحادیه اروپا را زیر پوشش خود دارد. دولتهای ملی ۵۷٪ از مجوزهای EU ETS را به مزایده میگذارند و سقف کل تصاعدات (یعنی مقدار E در شکل ۲۰.۱۶) هرساله کمتر میشود. بخشی از سازوکارهای مزایده برای تأمین بودجه نوآوریهای در انرژیهای کم-کربن بکار گرفته میشود. در سایر کشورها و مناطق نیز برنامههای مبادلهی کربنِ مشابهی وجود دارد.
برنامه مبادلهی تصاعدات اتحادیه اروپا یا EU ETS نسبت به برنامه SO2 آمریکا موفقیت کمتری داشته است. برخی از تحلیلگران بر این باورند که سطح آلایندگی مجاز بسیار بالا بوده است (یعنی سقف بسیار بلند گذاشته شده است). پس از بحران مالی اروپا، پایین آمدن تقاضای کل باعث شد که تقاضا برای الکتریسیته پایین بیاید و همراه با آن سطح تصاعد به حداکثر رسانندهی سود بنگاههای اقتصادی هم کاهش پیدا کند. با بیشترشدن عرضه نسبت به تقاضا، قیمت مجوزها بهشدت کاهش پیدا کرد، و این مشوق اندکی به بنگاههای اقتصادی برای تقبل هزینههای بهسازی میداد. این تأثیرات در شکل ۲۰.۱۷ نمایش داده شده است.
Data provided by SendeCO2 based on prices from Bloomberg Business.
این نکته، یکی از کاستیهای روش سقفومبادله را نشان میدهد. سیگنال قیمتی، لزوماً راهنمای قابلاتکایی برای تصمیمات سرمایهگذارانهی معطوف به بهسازی در آینده نیست. برای مثال در آلمان، کاهش قیمت مجوزها باعث شد که برخی نیروگاههای برق مبتنی بر سوخت ذغالسنگ و برخوردار از تصاعدات بالا مجدداً بازگشایی شوند، زیرا فناوریهای آلاینده دوباره سودده شده بودند.
اما لازم نیست که برنامههای تبادل تصاعدات، بازار را کاملاً آزاد بگذارند. برای مثال بریتانیا، از یک کف قیمت کربن استفاده میکند که یک قیمت حداقلی برای مشارکتکنندگان بریتانیایی در برنامهی تبادل تصاعدات تعیین میکند. هدف آنها این است که به هنگام سقوط قیمت مجوزها، مانع بروز نتایجی شوند که «عملاً به معنای آزادی آلایندگی» است.
کل هزینهی بیرونی برآوردشده برای هر یک تن تصاعد دیاکسیدِ کربن برحسب اهمیتی که به نسلهای آینده میدهیم، همانطور که در بخش ۲۰.۹ خواهیم دید، تفاوت میکند. یک برآورد دمدستی برحسب قیمت دلار سال ۲۰۱۷ حدود ۴۰ دلار به ازای هر تن تصاعد CO2 است، و این میزان به سرعت بالا میرود زیرا هرچه میزان CO2 جو بالاتر باشد، تأثیر نهایی افزودن میزان بیشتری از Co2 هم بیشتر خواهد بود. قیمت مجوزی که اخیراً در برنامه مبادله تصاعدات اتجادیه اروپا وجود داشته است(که در شکل ۲۰.۱۷ نشان داده شده) کمتر از یکپنجم این هزینه است بطوریکه برنامه مجوز تصمیمگیران را ترغیب میکند که تنها کسر کوچکی از تأثیرات بیرونی منفی را درونی کنند.
در حالت ایدهآل، مالیات بر سوختهای فسیلی میتواند این تأثیرات بیرونی را به تمامی جبران کند، و این مزیت اضافی را نیز داشته باشد که هم مشاغل و سایر طرفین، عدمقطعیت کمتری در مورد هزینهی سوخت کربن داشته باشند. مالیات بر کربن، هزینهی تصاعد کربن را دقیقاً به همان شکلی بالا میبرد که الزام به پرداخت هزینه برای مجوز تصاعدات بالا میبرد. درواقع، تأثیر بر هزینهها در صورتی یکسان خواهد بود که هزینهی مجوز تعیینشده در بازار درست به اندازهی نرخ مالیات تعیین شده برای هر تن تصاعد از سوی دولت باشد. تأثیر افزایش هزینهها، قیمت بالاتر کالاهای تصاعد-محور، و بنابراین، با فرض ثابت بودن باقی شرایط، تقاضا برای چنین کالاهایی کاهش خواهد یافت. هم روش سقفومبادله و هم مالیات کربن اصطلاحاً راهی برای «قیمتگذاری بر» تأثیرات بیرونی تصاعدات کربنی هستند.
هزینه تصاعدات کربنی تا چه حد باید بالا باشد؟
باتوجه به اینکه تولیدکنندگان و مصرفکنندگان سوختهای فسیلی عموماً سوبسیدهای سنگینی دریافت میکنند (که البته از کشوری به کشور دیگر متفاوت است) مالیات یا هزینهی یک مجوز باید بتواند بالاتر از ۴۰ دلار باشد. بطور میانگین در سرتاسر جهان، سوبسید سوختهای فسیلی حدود ۱۵ دلار به ازای تن است بطوریکه مالیات بهینه ۵۵ دلار در هر تن خواهد بود (تا بتواند تأثیرات بیرونی را درونی کند و سوبسید را جبران کند). یک سیاست سادهتر این خواهد بود که سوبسیدها را حذف کنیم و مالیات کربن را در سطح بهترین برآورد هزینهی بیرونی سوزاندن کربن معین کنیم.
موافقان و مخالفان این دو سیاست:
- سیستم مبتنی بر مجوز سقفومبادلهای که در آن سقف به اندازهی کافی پایین باشد.
- یک مالیات کربن که آنقدر بالا باشد که برای جبران هزینههای بیرونی (و سوبسیدها در صورتی که هنوز باقی هستند) کافی باشد.
این دو سیاست بهشکل پیوستهای درمیان اقتصاددانان محیط زیستی به بحث گذاشته شدهاند، بیآنکه اجماع روشنی بجز اینکه هر یک از این سیاستها نسبت به سیاستهای جاری در اغلب کشورها برتری دارد، شکل گرفته باشد. بااینحال، روش سقف و مبادله رایجتر بوده است، آنهم احتمالاً به این دلیل که از مزیت انعطاف برخوردار است. توانایی تعیین قیمت کربن و بنابراین کنترل داشتن بر نحوه تخصیص و مبادلهی مجوزها،«دو اهرم» را به سیاستگذار میدهد. درمقابل، وضع یک مالیات واحد روشی است که احتمالاً اجرای آن برای سیاستگذار عدممحبوبیت سیاسی بدنبال خواهد داشت.
تمرین ۲۰.۵ارزیابی سیاستهای سقف و مبادله
- توضیح دهید که چرا ناحیه سبزرنگ ۲۰.۱۶ نمایانگر کل عواید ناشی از مبادله است. نکته: نخستین مجوزی را که بنگاه اقتصادی B از بنگاه اقتصادی A خریداری میکند در نظر بگیرید. بیشترین میزانی که بنگاه اقتصادی B تمایل به پرداخت آن دارد چقدر است؟ کمترین میزانی که بنگاه اقتصادی A برای واگذاری مجوز حاضر به قبول آن خواهد بود چقدر است؟
- چگونه میتوانید نحوه عملکرد روش سقف و مبادله را برای کسی که اقتصاد نخوانده است توضیح دهید؟ به دغدغههای آنان درخصوص غیرموثربودن یا ناعادلانهبودن احتمالی این سیاست چه پاسخی میدهید؟ بسیاری از روزنامهها و بلاگها ستونهایی تحت عنوان «نظرات عمومی» دارند که طول متوسط آن ۶۰۰ کلمه است. یک نمونه از این ستونها دربارهی تغییرات اقلیمی را پیدا کنید، بررسی کنید که به چه شیوهای نوشته شده است و سپس پاسخ خود به این سوال در قالب یک ستون شبیه به آن تنظیم کنید.
تمرین ۲۰.۶ یک نمونه موفق از برنامه مجوز تصاعد قابلفروش
برنامه مجوز سقف و مبادله دیاکسیدِ سولفور در آمریکا توانست بهشکل موفقیتآمیزی تصاعدات را کاهش دهد. هزینههای این برنامه، طبق برآوردها، یکپنجم هزینههای آن بوده است.
دیدگاههای روبرت استاوینز و همکاران درباره برنامه سقف و مبادله دیاکسیدِ در وبسایت voxeu.orgببینید.
- از دیدگاه نویسندگان، چرا نظامهای سقف و مبادله چنین ابزارهای قدرتمندی در تحقق کاهش تصاعدات هستند؟
همچنین ‘مقاله نظام مبادله مجوزهای SO2’ نوشته ریچارد اشمالنزی و روبرت استاوینز از مرکز تحقیقات مربوط به سیاستهای زیستمحیطی و انرژی در دانشگاه ام آی تی را نیز بخوانید.
- تحول قیمت مجوزها را با استفاده از شکل ۲ در آن مقاله خلاصه کنید.
- تغییرات قیمت رخداده در قیمت مجوز را تاچهحد میتوان براساس تحلیل شکل ۲۰.۱۶توضیح داد؟
دوباره به تبیین هایک درباب اینکه قیمتها نوعی پیام محسوب میشوند (در فصل ۱۱)، و تحلیل حبابهای قیمت دارایی (در فصل ۱۱) و حبابهای مسکن (در فصل ۱۷) نگاهی بیاندازید.
- آیا میتوانیم براساس همین استدلال تحولات قیمتی شکل ۲ در مقاله اشمالنزی و استاوینز را هم توضیح دهیم؟
تمرین ۲۰.۷ آیا مالیات کربن بیشتر از قانونگذاری میزان تصاعدات را کاهش میدهد؟
در سال ۲۰۱۷ دو اقتصاددان موسوم به مارتین فلداشتاین و گرگ مانکیو (که به ترتیب مشاوران رونالد ریگان و جرج دبلیو بوش بودهاند) همران با تد هالستید که یک فعال اقلیمی است، در یک یادداشت با عنوان ‘موردی محافظهکارانه برای اقدام زیستمحیطی’ پیشنهاد کردند که سیاست اقلیمی ایدهآل در آمریکا باید از سه جزء تشکیل شود:
- یک مالیات واحد کربنی جایگزین کلیه قوانینی شود که به منظور کاهش تصاعدات کربنی وضع میشوند.
- درآمدهای جمعآوریشده از محل مالیات را باید در قالب یک سری پرداختهای فصلی (تحت عنوان حقالسهم کربن) به مالیاتدهندگان آمریکایی برگرداند.
- بنگاههای اقتصادی آمریکاییای که به کشورهای فاقد مالیات کربن صادرات دارند، نباید مالیات کربن بپردازند، اما در همین حال، واردکنندگان موظفاند که به ازای محتویات کربنی محصولاتشان مالیات بپردازند (که اصطلاحاً نوعی «تعدیل کربن در نقاط مرزی» است).
- استدلال اقتصادیای که در پس هر یک از بخشهای این پیشنهاد است را توضیح دهید.
- چرا اقتصاددانان بر این باورند که جایگزینکردن قوانین با یک مالیات کربن واحد، کاراتر خواهدبود؟
- برخی گروههای زیستمحیطی با قدرالسهم کربنی مخالفاند استدلال آنها این است که این پول را میتوان بهتر استفاده کرد. آیا موافقاید؟ درآمدهای کربنی باید صرف چه مواردی شود؟ آیا فکر میکنید که اگر قدرالسهم کربن برقرار باشد، احتمال حمایت شهروندان از مالیات کربنی بیشتر خواهد بود؟
- چرا اقتصاددانان فکر میکنند که رویهی تعدیل کربنی در مرزها ضرورت دارد؟ تأثیر یک مالیات کربن داخلی بدون وجود یک سیاست تعدیل کربنی در مرزها چه تأثیری خواهد داشت؟ چه مشوقهایی برای بنگاههای اقتصادی آمریکایی و بنگاههای اقتصادی خارجی ایجاد خواهد کرد؟ آیا اعمال این مالیات بر بنگاههای اقتصادیی از کشورهای در حال توسعه (که غالباً حجم زیادی از برق را با استفاده از ذغالسنگهای دارای تصاعد بالا فراهم میکنند) و محصولات خود را با ایالات متحده صادر میکنند، عادلانه است؟
- آیا با پیشنهاد فلدشتاین، مانکیو و هالستید موافق هستید؟ علت موافقت یا مخالفت خود را توضیح دهید. بنظر شما چه تغییراتی باید در آن اعمال شود؟
۲۰.۶ چالشهای سنجشی در سیاستهای زیستمحیطی
اجرای سیاستهای زیستمحیطی براساس چارچوبی که در اینجا ارائه کردهایم، مستلزم این است که ارزش بهسازی را معین کنیم.
نسبتدادن یک ارزش به مزایای بهسازی امر چالشبرانگیزی است، زیرا با بازارهای گمشدهی کیفیت زیستمحیطی و همچنین تأثیرات درازمدت نامشخص سروکار داریم. ارزش حفظکردن یک جنگل بارانخیز، یا محافظت از یک گونهی درمعرض انقراض، ایجاد هوای پاکتر یا آلودگی صوتی کمتر چقدر است؟ برای پاسخ به این سوالات، بسته به اینکه موضوع زیستمحیطی موردنظر بر رفاه زیستمحیطی، سلامت، مصرف و داراییهای آینده تأثیر میگذارد یا نه، از روشهای مختلفی استفاده میشود.
- قیمتگذاریِ مبتنی بر خوشایندی
- روشی است برای مدنظر قرار دادنِ ارزشِ اقتصادیِ یک ویژگیِ محیطی یا ادراکی که بر قیمتِ یک کالایِ بازاری تأثیر میگذارد. این روش به محقق اجازه میدهد که ویژگیهایی که به سختی قابل کمیسازی هستند را بتوان قیمت گذاری کرد. تخمینها عمدتاً بر ترجیحاتِ اظهارشدهی افراد یعنی قیمتی که حاضرند برای یک چیز درمقایسه با چیز دیگر پرداخت کنند، انجام میشود.
- ارزیابیِ احتمالات:
- یک تکنیکِ پیمایش-محور است که برای بررسیِ ارزشِ منابعِ غیر-بازاری استفاده میشود. همچنین تحت عنوانِ الگوی مبتنی بر ترجیحات-اظهارشده هم شناخته میشود.
ما دو روش سنجش مزایای بهسازی را بررسی میکنیم: قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی و ارزیابی احتمالات:.
ارزیابی مبتنی بر احتمالات
یکی از آسانترین و پرکاربردترین روشهای ارزیابی مزایای بهسازی، پرسیدن از افراد است. برای مثال پس از ماجرای نشت بزرگ نفتی شرکت اکسون والدِز در آلاسکا، که به نشت حدود ۱۱ میلیون بشکه (یعنی حدود ۴۲ میلیون لیتر) نفت خام در منطقه محافظتشدهی پرنس ویلیام شد، دادگاه برای ارزیابی ارزش خسارات ناشی از نشت نفت (منجمله ارزش زیبایی طبیعی) از روش ارزیابی احتمالات استفاده کرد. آنها در قالب یک پژوهش از افراد پرسیدند که برای پیشگیری از یک نشت جدید چقدر حاضراند هزینه کنند؟ این پژوهش ارزش ازدسترفته در سال ۱۹۹۰ را دستکم برابر با ۲.۸ بیلیون دلار برآورد کرده است نهایتاً شرکت اکسون در قالب توافق با دولتهای آلاسکا و آمریکا، مجموعاً مبلغ ۱ بیلیون دلار بهعنوان خسارت پرداخت کرد.
همچنین محققان برای دستیابی به یک برآورد کیفی از ارزش نگهداری فیل در سریلانکا از تکنیکهای ارزیابی مبتنی بر احتمالات استفاده کردند. کشاورزان برای محافظت از غلات و خانهها، دست به کشتار فیلها میزدند. محققان میخواستند بدانند که اگر کشاورزان کشتار فیلها را متوقف کنند، سریلانکاییها حاضرند چه مبلغی را به منظور جبران خسارتهای وارده از جانب فیلها به کشاورزان پرداخت کنند. 2
ارزیابی مبتنی بر احتمالات، رویکرد مبتنی بر ترجیحات اظهارشده هم نامیده میشود، زیرا این روشی پژوهشمحور است و اظهارات پاسخدهندگان را بهعنوان شاخصی از ترجیحات واقعی آنها در نظر میگیرد. اما این مسأله در مورد ارزیابی مبتنی بر خوشایندی صدق نمیکند.
قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی
اما قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی یک رویکرد مبتنی بر ترجیحات آشکارشده است، زیرا رفتار اقتصادی افراد (و نه اظهارات آنها) را برای آشکارکردن ترجیحات آنها مورد استفاده قرار میدهد. همانطور که در فصل ۴ دیدیم، بررسیهای آزمایشگاهی هم یک روش مشابه دیگر برای مطالعه ترجیحات آشکارشده است. اما در مورد محیطزیست، این بررسیهای آزمایشگاهی کاربرد چندانی ندارند.
مثلاً این مزیت را که محل سکونتتان را دور از سروصدای هواپیماهایی که در اطراف پرواز میکنند نگه دارید، چه مقدار ارزیابی میکنید؟ مشاهده اقتصاددانان این است که خانههایی که نزدیک به مسیر پروازی هواپیماها هستند با ارزشی کمتر از خانههای مشابه در مکانهای آرامتر معامله میشوند. با مقایسه قیمت این خانهها، میتوانیم بفهمیم که افراد برای اجتناب از آلودگی صوتی چه میزان حاضراند پرداخت کنند؟
برای تعیین مالیات دفن زباله در بریتانیا از همین تکنیک استفاده شده است. برای برآورد سود نهایی بهسازی مطالعهای انجام شد که از دادههای موجود برای بیش از نیم میلیون تراکنش ملکی در بازه زمانی ۱۹۹ تا ۲۰۰۰ استفاده میکرد. محققان با کنترل تعداد زیادی از فاکتورهای دخیل در تنوع قیمت مسکن، این فرضیه را آزمودند که چه میزان از تنوع قیمتیای که توضیحدادهنشده باقی میماند به فاکتور نزدیکی خانه به سایت فرودگاهی مربوط میشود. محققان دریافتند که قرارگرفتن در محدودهی یکچهارم مایلی (یعنی ۴۰۰ متری) یک سایت فرودگاهی فعال، قیمت مسکن را به اندازهی ۷ درصد پایین میآورد. آنها محاسبه کردند که سود نهایی ناشی از کاهش فاصله تا یک سایت فرودگاهی، به ازای هر تن زباله به اندازهی ۲.۸۶ پوند (براساس قیمتهای سال ۲۰۰۳) است.
قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی و ارزیابی مبتنی بر احتمالات روشی به ما میدهند که بتوانیم بسنجیم افراد چگونه یک تغییر معین در محیط زیست را با توجه به تجربهی این تغییر ارزیابی میکنند. محاسبات مبتنی بر رشد سبز به ما اجازه میدهد که ارزش محافظت از منابع محیط زیستی را برای یک جامعه بطورکلی، چه در امروز و چه در آینده، محاسبه کنیم. در بخش بعدی خواهید دید که چگونه برخی از اقتصاددانان به استفادهی یک جامعه از داراییهای طبیعی، ارزش پولی نسبت میدهند.
اقتصاددانان چگونه از واقعیتها میآموزند؟ سرمایه طبیعی و رشد سبز
- کاهش بها
- کاهشِ بهای یک نوع از ثروت که یا در اثرِ استفاده (بشور و بپوش) اتفاق میافتد و یا از طریقِ گذر زمان (استهلاک).
بیادداشته باشید که کاهش بها به مستعملشدن و فرسودهشدن کالاهای سرمایهای فیزیکی در فرایند تولید اشاره دارد. در چارچوب اصول حسابداری رشد سبز هم به همین ترتیب، محیط، یک دارایی محسوب میشود که ممکن است مستعمل شود. محیط هم بخشی از آنچیزی است که جامعه برای تولید کالاها و خدمات به آن نیاز دارد. بنابراین افت ارزش زیستمحیطی داراییهای جامعه را به همان شکلی کاهش میدهد که استعمال و فرسودگی ماشینآلات در فرآیند تولید.
بیاد داشته باشید که درآمد عبارت است از بیشترین حدی که یک فرد، یا جامعه میتوانند مصرف کنند بیآنکه ظرفیت تولید آن فرد یا جامعه در آینده را کاهش دهند. حوضچهی آب فصل ۱۰ دقیقاً همین پیغام را برای ما داشت. درآمد همان جریان آب ورودی به حوضچه است منهای میزان آب بخارشدهای که کل میزان آب موجود در حوضچه را کاهش میدهد. برحسب این تعریف، عبارت است از درآمد ناخالص افت ارزش.
با اینکه افت ارزش زیستمحیطی در قالب حسابهای متعارف ملی محاسبه نمیشود اما درواقع باید اینطور باشد، زیرا استفاده بیش از حد از سرمایهی طبیعی، هیچ فرقی با استهلاک ماشینآلات و سایر تجهیزات مورد استفاده ما ندارد.
بانک جهانی برآورد کرده است که در کشورهای کمدرآمد، سرمایه طبیعی ۴۷٪ ثروت را تشکیل میدهد, بطوریکه استفاده بیش از حد از آن و بیتوجهی به خسارتهای ناشی از آن، درحقیقت رو به افزایش است. اما چه مقدار؟ براینکه خسارت سرمایه طبیعی را به حساب بیاوریم، باید پیدا کنیم که این خسارت (سالانه) چه میزان هزینه خواهد داشت و این مقدار را از رقم جی.دی.پی سالانه کسر کنیم (بیاد داشته باشید که رایجترین ابزار سنجش درآمد، یعنی جی.دی.پی، به خاطر دشواریهای محاسباتی، حتی افت ارزش کالاهای سرمایهای را هم به حساب نمیآورد).
- تعدیلِ سبز
- اصلاحاتِ محاسباتیای که در سنجههای متعارفِ مربوط به درآمدِ ملی انجام شد با این هدف که ارزشِ سرمایههای طبیعی نیز در نظر گرفته شود.
این تعدیل محاسباتی (همچنان شناخته میشود بهعنوان تعدیل سبز)، را که انجام دهیم، آنگاه «داستانهای موفقیتآمیز» رشد اقتصادی هم دیگر آنقدرها جذاب نخواهند بود. هنگامی که در فاصله سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲ سیاست دولتی اندونزی تجربه یک شکوفایی در صنعت الوار را از سر میگذراند، رابرت رپِتو و همکارانش از موسسه منابع جهانی برآورد کردند که این کشور بیش از ۲ بیلیون دلار از درآمدهای جنگلی بالقوهی خود را مصرف کرده است.آنها نشان دادند که با درنظرگرفتن جنگلزدایی، تخلیه نفت، و فرسایش خاک، میانگین سالانه نرخ رشد درآمد (یعنی میزان خالص سرمایهی طبیعی مستهلکشده) - که درابتدا برای فاصله سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۴ معادل ۷.۱٪اعلام شده بود – در واقع ۴٪ بود. همین فرآیند برای سوئد هم در فاصله سالهای ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ انجام شد , که بطور تخمینی رقمی حدود ۱٪ جی.دی.پی سالانه را نشان میداد.
وقتی اقتصاددانان اختلاف نظر دارند تمایل به پرداخت در برابر حق [برخورداری از] یک محیط قابلسکونت
معاهدهی جمهوری افریقای جنوبی «حق شهروند [نسبت به برخورداری] از محیطی که به سلامت یا رفاه او آسیب نزند» را به رسمیت شناخته است. دادگاه عالی هندوستان هم طی حکمی اعلام کرد که «حق حیات» که در قانون اساسی هندوستان تضمین شده است، «برخورداری از آب و هوای سالم را نیز شامل میشود». حقوق مشابهی هم در دستکم ۱۳ قانون اساسی دیگر، منجمله پرتغال، ترکیه، شیلی، و کره جنوبی لحاظ شده است. بااستفاده از وبسایت کانستیتیوت پراجکت قانون اساسی کشور خود یا هر کشور دیگری که برایتان جالب است را بررسی کنید و ببینید آیا این ضمانتها در آن وجود دارد یا نه.
جنبشهای سیاسی مخالف با خصوصیسازی ذخایر آبی هم از لحن مشابهی استفاده میکنند. ادعا میکنند که دسترسی به آب پاکیزه، یکی از وجوه حقوق بشر است. وقتی که ما خصلتهای محیطزیستیای مثل نزدیکی به محل دفن زباله، آلودگی صوتی، یا تصاعدات سمی ناشی از یک کوره ذوب را در وجه پولی آن و با استفاده از یکی از روشهای فوق الذکر محاسبه میکنیم، با اینکار درواقع حق شهروندان نسبت به برخورداری از یک محیط زیست عاری از این مخاطرات را نادیده میگیریم.
اما دیگران در پاسخ میپرسند که: چرا کیفیت محیطی که تجربه میکنیم باید با کیفیت اتومبیلی که استفاده میکنیم یا غذایی که میخوریک متفاوت باشد؟ ما چیزی را دریافت میکنیم که معادل پرداخت ماست، و اگر تمایلی به پرداخت ندارید، پس چرا سیاستگذار باید به ارزشهای شما توجه کند؟ اگر چنین باوری دارید، آنگاه مزایای ناشی از سیاستهای بهسازی را میتوان براساس «تمایل به پرداخت شهروندان برای محیط زیست بهبودیافته ناشی از بهسازی» اندازه گرفت.
سنجهی تمایل به پرداخت از سوی برخی اقتصاددانان و شهروندان مورد انتقاد واقع شده است، زیرا این سنجه تلویحاً پیشفرض میگیرد که افرادی که به ندرت پولی در اختیار دارند ، درست همانطور که در مورد هر چیز دیگری تمایل به پرداخت پایینتری دارند، برای محیط زیست هم ارزش محدودی قائلاند. اما درحقیقت این افراد از تمایل به پرداخت بیبهره نیستند، بلکه ابزار آن را در اختیار ندارند. به اینترتیب، استفاده از تمایل به پرداخت بهعنوان روش تخمین مزایای بهسازی – مثلاً وقتی یکی از روشهای ارزیابی مبتنی بر احتمالات و قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی را بکار میگیریم – به این معنا است که سیاستهای معطوف به بهبود آن دسته از مخاطرات زیستمحیطیای که فقرا را بیش از همه تحتالشعاع قرار میدهند، ازقبیل تضمین آب آشامیدنی سالم در نواحی شهری، درمقایسه با سیاستهایی که کیفیت محیط زیست برای افراد ثروتمند را بالا میبرند، از قبیل روخانهها، دریاچهها و اقیانوسهای بکر مورداستفاده برای قایقسواری، ارزش بیشتری پیدا خواهند کرد.
همچنین ارزش موردنظر به نحوهی پرسیدن سوالی که ترجیح اظهارشدهی فرد را معلوم میکند نیز بستگی دارد. اگر بجای تمایل به پرداخت برای حفظ محیط زیست، از ما سوال شود که برای همان میزان آسیب به همان محیط حاضریم چه میزان جریمه دریافت کنیم یعنی چه مقدار تمایل به دریافت (یا WTA) داریم، با توجه به نتایج تجربی، اعداد بالاتری را شاهد خواهیم بود.
- کالاهای استحقاقی
- کالاها و خدماتی که باید، مستقل از توانائی پرداختِ افراد، در دسترس همگان باشد.
اگر [برخورداری از] یک محیط امن یک حق است، از منظر یک اقتصاددان، این یک کالاهای استحقاقی, محسوب خواهد شد، مفهومی که احتمالاً از فصل ۱۲ بیاد دارید. یعنی این هم حقی است در ردیف حق رأی، یا حق برخورداری از وکیل در دادگاه، یا حق برخورداری از آموزش مناسب: یعنی کالایی که باید همه شهروندان، صرفنظر از توانایی پرداختشان، در دسترس همه شهروندان باشد.
مزیت رویکرد مبتنی بر تمایل به پرداخت این است که تکیه آن بر اطلاعات مربوط به نحوه ارزشگذاری محیط زیست از سوی افراد است. این مساله با میزان سرمایهگذاری ما در کیفیت زیستمحیطی هم مرتبط است. تعریف محیط زیست در قالب یک حق، این مزیت را دارد که در شکلدادن به سیاستهای زیستمحیطی، ترجیحات افراد پردرآمد را در اولویت قرار نمیدهد.
تمرین ۲۰.۸ ثروت و سرمایه طبیعی
دادههای بانک جهانی را از وبسایت ‘مجموعه داده ثروتمندان در حال تغییر دانلود کنید.
- براساس کل دادههای مربوط به ثروت، میزان خالص تغییر در سرمایه طبیعی در فاصله سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ و در فاصله سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ را برای سه دسته کشور پردرآمد، برخوردار از درآمد متوسط و کمدرآمد محاسبه کنید. نتایج خود را خلاصه و تفسیر کنید.
برو به وب سایت دادههای باز بانک جهانی. تولید ناخالص داخلی (با قیمت ثابت) را برای کشورهای منتخب خود برای سالهای ۱۹۹۵ ، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ بارگیری کنید.
- مقدار خالص تغییرات جی.دی.پی از یک دوره به دوره دیگر را محاسبه کنید. یک نقشه پراکندگی رسم کنید و در آن درصد تغییر در جی.دی.پی را روی محور عمودی و درصد تغییر در سرمایه طبیعی را روی محور افقی قرار دهید. آیا بنظر میرسد که رابطهای میان این دو متغیر برقرار است؟ رابطهی موجود را تبیین کنید.
پرسشِ ۲۰.۷ پاسخ (ها)ی صحیح را انتخاب کنید
کدامیک از گزارههای زیر درباب ارزیابیِ مزایایِ بهسازی صحیح است؟
- نادرست. محاسبه جی.دی.پی عموماً افتِ ارزش سرمایهی طبیعی و سرمایه فیزیکی را دربرنمیگیرد.
- نادرست است. این توصیفی از روشِ ارزیابی مبتنی بر احتمالات است. قیمتگذاری مبتنی بر احتمالات، رفتارهای مشاهدهشده از قبیلِ کاهشِ قیمتِ خانه در مناطقِ نزدیک به فرودگاهها و براین اساس تمایل به پرداخت برای کاهشِ آلودگی صوتی را اندازه میگیرد.
- نادرست است. این توصیف از روشِ ارزیابی مبتنی بر خوشایندی است. ارزیابی مبتنی بر احتمالات با استفاده از روشهای نظرسنجی مستقیماً از ساکنان محلی میپرسد که چه مقدار برای اجتناب از زندگی در محلههای نزدیک به فرودگاه حاضر به پرداخت است.
- درست است. ازآنجاکه سودِ نهاییِ درآمد برای ثروتمندان پایینتر است، ثروتمندان تمایل به پرداختِ بیشتری برای کالاهای محیط زیستی دارند. در نتیجه، کالاهای زیستمحیطیای که مزیتِ زیادی برای ثروتمندان دارند، ممکن است با استفاده از روشهای مبتنی بر تمایل به پرداخت، ارزشِ بالایی پیدا کنند.
۲۰.۷ سیاستهای زیستمحیطی پویا: فناوریها و سبکزندگیهای آینده
وقتی افراد ارزشها و سبکزندگیهای جدیدی را انتخاب میکنند و فناوریهای تازهای پدید میآورند، و به موازات تشدید تأثیرگذاری ما بر محیط زیست، بده-بستانهای ارائهشده در مجموعههای مقرونبهصرفهگی و منحنیهای بیتفاوتی هم تغییر خواهند کرد.
قیمتها، کمیتها و نوآوری سبز
- بهرهوری نهاییِ هزینهکردهای بهسازی
- نرخِ نهاییِ تبدیلِ (MRT) هزینههای بهسازی به محیطِ بهسازیشده. شیبِ منحنی مقرونبهصرفگی است. همچنین نگاه کنید به: نرخِ نهاییِ تبدیل، مرز مقرونبهصرفگی.
پیشرفت در فناوری میتواند مجموعهی مقرونبهصرفهگی را بزرگتر کند. برخی پیشرفتها ممکن است به موثرترشدن بهسازی کمک کنند، و هزینهی فرصت محیط بهبودیافته را پایین بیاورند. برخی دیگر هم ممکن است موجب بهبود روشهای تولید کالا شوند و درنتیجه هزینههای زیستمحیطی مصرف را پایین بیاورند. شکل ۲۰.۱۸ تأثیر یک مورد از پیشرفت فناورانه را نمایش میدهد که سبب بهبودیافتن نرخ نهایی تبدیل مصرف صورت گرفته به بهسازی (که به عبارت دیگر، تحت عنوان بهرهوری نهایی هزینهکردهای بهسازی), هم شناخته میشود)، و درنتیجه، به بهبود در محیط زیست میشود. با افزایش بهرهوری نهایی هزینهی بهسازی، مرز مقرونبهصرفهگی هم پرشیبتر میشود.
در فصل ۲ آموختید که چگونه رانت ناشی از نوآوری موتور محرکهی پیشرفت و بهبود بهرهوری است. اگر مشوقهای صحیحی برای ایجاد رانت نوآوری وجود داشته باشد، میتوان انتظار وقوع گسستهای فناورانهای را داشت که میتوانند جایگزینی برای برخی از منابعی که در غیراینصورت در نتیجه مصرف بیش از حد ته میکشند باشند؛ گسستهایی که اگر قرار است تغییرات اقلیمی را بهشکل امنی مهار کنیم، باید همچنان وجود داشته باشند. کی از این موارد پیشرفت فناورانهای است که در حوزه انرژی خورشیدی حاصل شده است.3
- آزمون و خطا
- این حالت وقتی اتفاق میافتد که خروجی تولیدشده به ازای هر واحد ورودی، با کسب تجربه بیشتر در تولید یک کالا یا خدمات، افزایش پیدا میکند.
سوبسید به بنگاههای اقتصادیی که این پنلها و سایر الزامات را تولید میکنند، به تامین مالی تحقیقات و توسعه در این منابع جدید برق کمک کرده است. سوبسید به آنهایی که این پنلهای خورشیدی را نصب میکنند باعث افزایش تقاضا شده است. رشد تقاضا به نوبه خود با تشکر از آزمون و خطا در روند تولید راه به کاهش شدید قیمت پنلهای خورشیدی برده است، که تولید را ارزان و ارزانتر کرده است.
این ایده که ساماندهی زیستمحیطی میتواند کارایی بیشتری ایجاد کند و مشوقی برای نوآوری باشد، تحت عنوان «فرضیهی پورتر» شناخته میشود، زیرا نخستین بار در سال ۱۹۹۵ توسط اقتصاددانی به نام مایکل پورتر معرفی شد. او مدعی بود که هزینههای ساماندهی باعث شده که بنگاههای اقتصادی به دنبال فناوریهای پاکتر و کاراتر باشند. مزایای این فناوریها، هم هزینههای ساماندهی را پوشش میدهد و هم هزینههای نوآوری را.
شکل ۲۰.۱۹ الف و ب بهبود چشمگیر در کارایی هستههای فوتوولتائیک در طول چند دههی گذشته را نشان میدهند که باعث کاهش هزینهی تولید برق خورشیدی شده است.
Gregory F. Nemet. 2006. ‘Beyond the Learning Curve: Factors Influencing Cost Reductions in Photovoltaics’. Energy Policy 34 (17): pp. 3218–32; Béla, J. Nagy, Doyne Farmer, Quan M. Bui, and Jessika E. Trancik. 2013. ‘Statistical Basis for Predicting Technological Progress’. PLoS ONE 8 (2). Public Library of Science (PLoS).
در آمریکا، بسیاری از فناوریهای مربوط به انرژی تجدیدپذیر، همین حالا میتوانند بدون کمک سوبسیدی، و براساس هزینههای نهایی هر واحد برق تولیدشده، که در شکل ۲۰.۱۹ ب نشان داده شده، با تولید سوختهای فسیلی رقابت کنند. بااینحال، ازآنجاکه برق بادی را تنها در زمان وزش باد و برق خورشیدی را تنها در زمان تابش خورشید میتوان تولید کرد، تولید انرژی تجدیدپذیر ممکن است نسبت به سوخت فسیلی کمتر قابلاتکا باشد. بنابراین در نبود سوبسید، تولید سوخت فسیلی احتمالاً مرجح خواهد بود، حتی اگر هزینهی واحد برای برق خورشیدی کمتر باشد.
Lazard. 2015. ‘Levelized Cost of Energy Analysis 9.0’. Lazard.com. Updated November 17 2015.
برای اینکه نشان دهیم چگونه میتوان با تغییر قیمتهای نسبی رانت نوآوری ایجاد کرد و نوآوری در بخش خصوصی را تقویت کرد، الگویی را بکار میگیریم که در فصل ۲ معرفی کردیم. فرض کنید که یک تولیدکنندهی منسوجات بنام صنایع المپیاد (که یک بنگاه اقتصادی فرضی است) در کشوری واقع شده است که عرضه برق در آن وضعیت متناوب دارد و بنابراین مثل بسیاری از بنگاههای اقتصادی دیگری که در آن کشور قرار دارند، یک ژنراتور برق با پایه سوخت فسیلی هم دارد. مصرف سوختهای فسیلی گازهای گلخانهای تولید میکند، اما گزینهی جایگزین آن (یعنی انرژی خورشیدی) گرانتر است. بااینکه بنگاه اقتصادی تعدادی پنل خورشیدی نصب کرده است، اما برای تولید برق عمدتاً متکی به سوختهای فسیلی است.
شکل ۲۰.۲۰ مقایسهی قیمت را نشان میدهد. احتمالاً با این الگو آشنا هستید: این همان الگوی فصل 2 است که به واسطهی آن توضیح دادیم چگونه دستمزدهای نسبتاً بالا در انگلستان، باعث شد که معرفی یک نوآوری مبتنی بر صرفهجویی در نیروی کار (دستگاههای ریسندگی) سودآور باشد. تنها تفاوت اینجاست که مورد بررسی ما نه یک نوآوری مبتنی بر صرفهجویی در نیروی کار بلکه یک نوآوری مبتنی بر صرفهجویی در منابع طبیعیای است که بسیاری از آنها (برخلاف نیروی کار در انگلستان سدهی هجدهم) قیمتی ندارد.
در این شکل، تأثیرات وضع یک مالیات بر منابع انرژی مبتنی بر کربن را بر انتخاب فناوری از جانب یک بنگاه اقتصادی بررسی میکنیم. پیش از وضع مالیات، فناوری ذغال-بر، شیوهی تولیدی بود که حداقل هزینه را در پی داشت. بنابراین هیچ مشوقی هم برای بنگاه اقتصادی وجود نداشت که منابع انرژی تجدیدپذیر را ایجاد کند و مورداستفاده قرار دهد، و در نتیجه هیچ سودی هم وجود نداشت که با ایجاد یک منبع جایگزین برای ذغال بدست بیاید. اما پس از وضع مالیات، بنگاه اقتصادی با ایجاد و استفاده از فناوری خورشیدی، معادل یک تن ذغال به ازای هر واحد خروجی صرفهجویی خواهد داشت.
مقایسه هزینهها به مالک بنگاه اقتصادی اجازه میدهد که دلیلی برای اتخاذ فناوری خورشیدی داشته باشد. در اینجا مالیات، پیغام ارسالی از طرف قیمتها را تغییر میدهد. همچنین مقایسه قیمتها به ما میگوید که اتکای صرف به انرژی فسیلی، ممکن است باعث شود که رقبایمان، با روی آوردن به فناوری کم-هزینهتر، از ما پیشی بگیرند.
سیاست زیستمحیطی و تغییرات درازمدت در سبک زندگی
در درازمدت، با در نظرگرفتن نقش سیاستگذاری در نوآوری سبز، میزان ارزشی که ما برای کالاهای تأمینکنندهی رفاه خود قائلیم نیز تغییر میکند. مبحث ترجیحات اجتماعی در فصل ۴ را بیاد بیاورید. دیدیم که رفتارهای فردی ناشی از میل مشارکت در خیر عمومی باشند. در قسمت زیر خواهید دید که اقتصاددانان چگونه این ایدهی کلی ترجیحات اجتماعی را برای ارزیابی سهم بالقوهی این ترجیحات اجتماعی در حفظ محیط زیست بکار میگیرند.
چگونه اقتصاددانان از واقعیتها میآموزند؟ ترجیحات اجتماعی و پایداری زیستمحیطی
- ترجیحات اجتماعی
- ترجیحاتی هستند که به نتیجه و تأثیرِ کنش بر دیگران، و همچنین به کنشِ اخلاقی، اهمیت میدهند، حتی اگر اینکار به پاداش پائینتری برای فرد منجر شود.
آیا آن نوع ترجیحات اجتماعی دیگرخواهانه و متقابلی که در فصل ۴ بررسی کردیم، افراد را وامیدارند به شیوههایی عمل کنند که منجر به تقویت و پایداری محیط میشود؟ پاسخ به این سوال ساده نیست، زیرا افراد غالباً تمایل دارند که به راحتی اقدامات محیطزیستدوستانهی خود را به ارزشهای سبز خودشان نسبت دهند، حتی اگر این ارزشهای سبز درواقع علت این رفتارها نباشد.
اما دو مطالعهی تجربی نشان میدهد که ترجیحات اجتماعی واقعاً تقویتکنندهی کنشهای سبز هستند.
در نواحی شمال غربی بزریل، صید میگو به کمک یکسری وسیلههای سطلمانند پلاستیکی انجام میشود؛ ماهیگیران در کف این وسیله سوراخی ایجاد میکنند تا میگوهای ریز امکان فرار داشته باشند، و به این ترتیب میگوی ذخیره برای صیدهای بعدی داشته باشند. بنابراین این ماهیگیران با یک چالش اجتماعی برخاسته از شرایط واقعی، درست مثل مواردی که در فصل ۴ بررسی کردیم، روبهرو هستند: در صورتی که قرار باشد یک صیاد سوراخ کوچکتری در وسیله خود ایجاد کند (و مقدار صید خود را بالا ببرد) در حالی که دیگران همچنان سوراخ بزرگتری در سطل خود ایجاد میکنند (و ذخیره آینده را حفظ میکنند) تبعاً درآمد موردانتظار این صیاد بالاتر خواهد بود.
اگر مسأله را در قالب چالش زندانیان بیان کنیم، آنگاه باید بگودیم که سوراخهای ریز نوعی تقلب محسوب میشوند که پاداش مادی فرد را، صرفنظر از عملکرد دیگران (یا همان استراتژی مسلط) به حداکثر میرساند. اما صیاد دیگری هم میتواند در برابر وسوسهی تقلب مقاومت کند، البته در صورتی که هم در رویکرد نسبت به سایر ماهیگیران از یک روحیه جمعگرا برخوردار باشد و هم به اندازهی کافی صبور باشد که ارزش فرصتهایی را که به واسطه کوچکتر کردن سوراخ سطلش، در آینده از همگان سلب خواهد شد بداند.
دو اقتصاددان تجربی بنامهای ارنست فِهر و آندرهآس لیبرانت یک بازی تجربی خیر عمومی و همچنین یک سنجهی تجربی بیصبری را با صیادان میگو ایجاد کردند. درست مثل آزمایشهای فصل ۴، هر دو بازی بصورت ناشناس انجام میشد و پاداشها واقعی بودند. کسانی که در بازی خیر عمومی بنگاه اقتصادی نکرده بودند در نهایت، نسبت به صیادانی که با روحیه تعاون در بازی بنگاه اقتصادی کردند، با جیب پرتری به خانه رفتند. 4
محققان متوجه شدند صیادانی که هم از صبر بیشتری برخوردار بودند و هم تعاون بیشتری در بازی از خود نشان دادند، به شکل چشمگیری سوراخهای بزرگتری در سطلهای خود ایجاد میکنند و با اینکار ذخیرهی آینده برای کل اجتماع را تقویت میکنند. نتایج حاصله، بسیار قابل ملاحظه بود، البته با کنترل خیلی از فاکتورهای متعدد دیگری که احتمالاً بر اندازهی سوراخ تأثیر میگذارند.
کسب شواهد دیگری دال بر اینکه ترجیحات اجتماعی میتوانند در جهت تقویت نتایج سبز عمل کنند، حاصل مجموعهای از آزمایشها و مطالعات میدانی با ۴۹ گروه از چوپانان قبایل بال اورومو در اتیوپی است که درگیر مدیریت مراتع مشترک بودهاند. دوش روستاگی به همراه نویسندگان همکارش مجموعهای از آزمایشهای خیر عمومی را با مجموعاً ۶۷۹ چوپان شروع کردند، و علاوه بر آن میزان موفقیت پروژههای تعاون جنگل چوپانان را نیز بررسی کردند. 5
عامترین نوع رفتاری در جریان آزمایشها، که البته تنها از بیش از یکسوم افراد را شامل میشد، رفتار افرادی بود که اصطلاحاً «تعاونگران مشروط» نامیده میشوند، یعنی افرادی که مشارکت بالای سایر افراد را میبینند و ترغیب به مشارکت بیشتر در خیر عمومی میشوند. نویسندگان، البته با کنترل شماری زیادی از عواملی که احتمالاً بر موفقیت پروژه تعاون جنگل تأثیر میگذارند، متوجه شدند که گروههایی که تعداد بیشتری تعاونگر مشروط دارند، نسبت به گروههایی که تعاونگر مشروط کمتری دارند، موفقتر هستند (یعنی درختان جدید بیشتری کاشتهاند).
این بدان علت بود که اعضای گروههایی که تعاونگران مشروط بیشتر دارند، بهشکلی قابل توجه زمان بیشتری برای نظارت بر استفادهی سایرین از جنگل داشتند. درست مثل صیادان میگوی برزیلی، در اینجا هم تفاوت کسر تعاونگران مشروط در یک گروه، به افزایش قابل توجه درختان کاشتهشده یا زمان صرفشده برای نظارت بر سایرین مرتبط است.
این بدان معنا نیست که ترجیحات سخاوتمندانه، تعاونی و متقابل برای رسیدگی به مسائل مربوط به پایداری زیستمحیطی کفایت میکند. اما نشان میدهد که این ترجیحات اجتماعی میتوانند کمککننده باشند.
در بالا دیدیم که رفتارهای زیستمحیطی معلول ترجیحات مقوم اجتماع هستند. اما علاوه بر این معلول تغییرات سبک زندگی هم هستند. نمونهی هلند این نکته را نشان خواهد داد.
در شکل ۳.۱ دیدید که تعداد ساعت کار کارگران بخش تولید در هلند در سال ۲۰۰۰ کمتر از نصف ساعات کار آنها در سال ۱۹۰۰ بوده است. در سال ۲۰۰۰ این کارگرها زمان آزاد بسیار بیشتری داشتهاند و میزان مصرف کالا و خدماتشان نسبت به رقم مشابه در زمانی که اگر طبق روال سال ۱۹۰۰ همچنان بیش از ۳۰۰۰ ساعت در سال کار میکردند، کمتر از نصف بوده است. اگر همچنان ساعات طولانی را کار میکردند و کل این عواید را برای مصرف استفاده میکردند، تأثیر متخاصم آنها بر محیط بزرگتر خواهد بود
به شکل ۲۰.۲۵ الف که تصاعدات CO2 و جی.دی.پی سرانه برای بازهی وسیعی از کشورها را نشان میدهد نگاه کنید. بهعنوان یک آزمایش فکری، تصور کنید که ثروت هلند دو برابر میزان نشان داده شده در نمودار باشد. تأثیر زیستمحیطی این تغییر برحسب حجم تصاعد CO2 چقدر است؟ در آن شکل، هلند اندکی پایینتر از خط «پیشبینیشده» قرار دارد بطوریکه اگر فرض کنیم همین مسأله در مورد مردمان سختکوش داچ هم صحیح باشد، آنگاه میتوانیم سطح تصاعدات CO2 را با استفاده از خط بهینه معین کنیم. در آن صورت آنها بجای تصاعد سرانه ۱۱ تن CO2 در سال، بیش از ۲۰ تن تولید خواهند کرد. اینکار باعث خواهد شد که هلند در جمع بزرگترین آلایندگان جهانی قرار بگیرد.
هلند شاهد افت بزرگی در تعداد ساعات کاری بوده است (شکل ۳.۱ نشان میدهد که ساعات کار در فرانسه و آمریکا کاهش پیدا کرده است، اما نه در حد کاهشی که در هلند داشته). اما حتی برای این کشورها و کشورهایی دیگر هم در صورتی که زمان آزاد به میزان هزینهی فرصت مصرف کمتر افزایش نمییافت، تأثیرات آن بر تغییرات اقلیمی جهانی حتی بدتر از این میبود.
همچنین سبک زندگیای که زمان آزاد زیادی دارد، و به لحاظ کالا و خدمات تولیدشده در اقتصاد کمتر از میزانی که باید غنی است، سبک زندگی «سبزتری» محسوب میشود. سیاستهای زیستمحیطی میتوانند در تشویق مردم به اتخاذ این سبکزندگیها نقش ایفا کنند.
برای اینکه ببینیم چگونه این اتفاق میافتد مثالی را فرض کنید. فرض کنید عمر در حال تصمیمگیری است که برای تعطیلات خود تا چه فاصلهای پرواز کند. عمر آنقدر درآمد دارد که تا هرکجا که بخواهد پرواز کند، اما میداند که مصرف سوخت هواپیما یکی از منابع اصلی تشکیل گازهای گلخانهای است. او همچنین دوست دارد که زمان آزاد بیشتری داشته باشد، اما متوجه میشود که هفته کاری کوتاهتر به معنای این است که پول کمتری برای تعطیلات بعدی خود خواهد داشت.
ما بده-بستانهای موثر بر انتخاب او را در شکل ۲۰.۱۲ نشان دادهایم. روی محور افقی، زمان آزاد به ازای هر سال را نشان دادهایم. روی محور عمودی، تعداد کیلومتر سفر هوایی او در طول سال را نشان دادهایم. خط قرمز کل میزان سفر هواییای که به ازای هر گزینهی زمان آزاد میتواند داشته باشد را نشان میدهد. بنابراین، خط قرمز، خط مقرونبهصرفهگی سفر هوایی/زمان آزاد اوست.
مرز مقرونبهصرفهگی به این ترتیب تشکیل میشود: فرض کنید که عمر ساعتی ۵۰ دلار پس از کسر مالیات درآمد دارد و آزاد است که ساعت کارش را خودش انتخاب کند. او ۹۰۰۰۰ دلار را برای مواردی غیر از سفر هوایی خرج میکند و برای بدستآوردن این مبلغ، باید درطول سال ۱۸۰۰ ساعت کار کند. به این ترتیب، از ۸۷۶۰ ساعت در سال که او میتواند به کارکردن اختصاص دهد (درست مثل فصل ۳) انتخاب او این است که ۱۸۰۰ ساعت کار کند. پس اگر هیچ سفر هواییای نداشته باشد، ۶۹۶۰ ساعت زمان آزاد خواهد داشت: این همان نقطهی مماسشدن مرز مقرونبهصرفهگی با محور افقی است
گزینههای عمر در مورد زمان آزاد و سفر هوایی توسط منحنیهای بیتفاوتی نشان داده شده است. شیب منحنی بیتفاوتی نشان میدهد که زمان آزاد برای او نسبت به سفر هوایی چه مقدار ارزش دارد، یعنی نرخ نهایی جانشینی زمان آزاد به سفر هوایی او را.
تحلیل شکل ۲۰.۱۲ را بررسی کنید و فرآیند تصمیمگیری عمر را مشاهده کنید.
- تأثیر درآمدی
- تأثیری است که درآمدِ اضافی، وقتی هیچ تغییری در قیمت یا هزینهی فرصت وجود نداشته باشد، ایجاد خواهد کرد.
- اثرِ جانشینی
- تأثیری است که با توجه به سطحِ مطلوبیتِ جدید، تنها ناشی از تغییر در قیمت یا هزینه فرصت است.
عمر کمتر پرواز میکند. دو دلیل برای این تغییر وجود دارد:
- تأثیر درآمدی: حالا گزینههای عمر نسبت به قبل محدودتر است زیرا قیمت چیزی که مصرف میکند بالا رفته است. درآمد واقعی او افت کرده است.
- اثر جانشینی: مالیات، قیمت نسبی سفر هوایی را افزایش داده است، و این عمر را واداشته است که به راههای دیگری برای خوب زندگی کردن روی بیاورد؛ با مصرف کالاهای دیگر (که در این شکل نشان داده نشدهاند) و یا با کار کردن کمتر، و یا از هر دو طریق.
تمرین ۲۰.۹ بهبود در فناوری
- شکل ۲۰.۱۸ را طوری از نو رسم کنید که بجای بهبود فناوری بهسازی، بهبود فناوری برای تولید کالاهای مصرفی را نشان دهد.
- براساس نموداری که ترسیم کردهاید، توضیح دهید که با فرض اینکه هیچ تغییر دیگری رخ ندهد، خط مقرونبهصرفهگی و گزینهی بهینهی کیفیت محیطی و مصرف چه تغییری خواهند کرد.
تمرین ۲۰.۱۰ کشسانی قیمتی تقاضا
مطالعهای درباب استفاده از وسیله نقلیه و قیمت بنزین در کالیفرنیا برآورد کرده است که کشسانی قیمتی تقاضا برای تعداد مایل پیمودهشده توسط اتومبیل برابر با ۰.۲۲ است. فرض کنید که قیمت گاز در حال حاضر ۳ دلار به ازای هر گالن است که مالیات پیشنهادی میتواند آن را تا ۴ دلار به ازای هر گالن افزایش دهد.
- برای کسی که ۲۰۰ مایل در هفته رانندگی میکند، در صورت اعمال مالیات، شاهد چه تعداد مایل کاهش خواهیم بود؟
همین مطالعه متوجه شده است که افرادی که درآمد بالاتری دارند، نسبت به افرادی که درآمد کمتری دارند، واکنش بیشتری به قیمت گاز نشان میدهند.
- آیا میتوانید دلایل این مسأله را پیدا کنید؟
- دو منحنی تقاضا ترسیم کنید که بازتاب شدن واکنش به تفاوت قیمتی درمیان گروههای مختلف درآمدی باشد: یکی برای افراد پردرآمد و یکی برای افراد کمدآمد. نشان دهید که چرا مالیات هزینهی بیشتری را به اقشار کمدرآمد تحمیل میکند.
پرسشِ ۲۰.۸ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
در شکل ۲۰.۲۰, در شکل ۲۰.۲۰ نقاطِ A و B دو فناوری موجود برای بنگاه اقتصادی در فرآیند تولید آن هستند. مشخصاً فناوری A مقدار ٤ تن ذغال و ٢ مترمربع پنل خورشیدی استفاده میکند تا ۱۰۰ متر پارچه تولید کند، در حالی که فناوری B مقدار ۱ تن ذغال و ۶ متر مربع پنل خورشیدی را برای تولید همین مقدار پارچه استفاده میکند.
در آغاز، قیمتِ ۱ تن ذغال نصفِ قیمتِ استفاده از ۱ متر مربع پنل است. دولت، در آخرین لایحه بودجه خود مالیاتی بر استفاده از ذغال وضع میکند که نسبتِ قیمت را از ۲/۱ به ۲ تغییر میدهد. براساس اطلاعات فوق کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست است. خطِ برابری هزینهی بنگاه اقتصادی در قیمتِ اولیه JH است.
- نادرست است. بنگاه اقتصادی فناوری A را انتخاب میکند زیرا روی خط برابری هزینهی پایینتری قرار دارد که نشانگرِ هزینههای پایینتر به ازای هر واحد خروجی است.
- درست است. این نکتهای است که در نمودار در قالب جابجایی از JH به GF نشان داده میشود.
- نادرست. بنگاه اقتصادی فناوری B را انتخاب میکند، زیرا روی خط برابری هزینهی پایینتری قرار دارد که نشانگرِ هزینههای پایینتر به ازای هر واحد خروجی است.
پرسشِ ۲۰.۹ پاسخ (ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
نمودارِ زیر انتخابِ میزانِ سفرِ هوایی در سال از سوی مصرفکننده را براساسِ منحنیهای بیتفاوتی میانِ تعداد ساعتِ زمان آزاد در سال و تعداد کیلومترِ سفر هوایی نشان میدهد. مصرفکننده وقتی ۶۹۶۰ ساعت زمان آزاد را انتخاب میکند از پسِ هزینههای سفر برنمیآید. دستمزدِ ساعتی پس از کسرِ مالیات ۵۰ دلار است.
در آغاز هزینه هر ۱ کیلومتر سفر هوایی ۰.۲۵ دلار است. در آخرین لایحه بودجه دولت مالیاتِ بنزینی را پیشنهاد میکند که هزینه ۱ کیلومتر سفرِ هوایی را دوبرابر میکند و به ۵۰ دلار میرساند. براساس این اطلاعات کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست. در نتیجه مالیات، نرخِ نهایی تبدیل از ۲۰۰ به ۱۰۰ میرسد.
- نادرست. اثرِ جانشینی مالیات به این معنا است که مصرفکننده با کارکردنِ بیشتر، از سفرِ هوایی به مصرفِ کالاهای دیگری روی میآورد. فرض ما این است که مصرف کالاهای دیگر ثابت است بطوریکه مصرفکننده به زمان آزاد روی میآورد. درواقع مصرف کننده ممکن است هم به مصرفِ زمان آزاد و هم به مصرفِ کالاهای دیگر روی بیاورد.
- نادرست. اثرِدرآمدی میتواند زمان آزاد را کاهش یا افزایش دهد، که البته بسته به ترجیحاتِ مصرفکننده است.
- درست. نمودار نشان میدهد که ۱۵۰۰۰ کیلومتر درسال گزینه بهینه در قیمتِ جدید محسوب میشود که عواملِ بیرونی نسبت به سفر هوایی را درونی میکند.
۲۰.۸ پویایی زیستمحیطی
توازن یک مفهوم بنیادی علم اقتصاد است. این مفهوم نحوه پیشبینی ما از قیمتها را براساس الگوی عرضه و تقاضا یا سطح بیکاری را با استفاده از الگوی بازار نیروی کار تعیین میکند. اما بنا به دلایل عملی، نیاز داریم که چیزی بیش از توازن را در یک الگو بشناسیم. برای مثال در فصلهای ۱۶ و ۱۸ آموختیم که بازار نیروی کار برای حرکت از یک توازن به توازن دیگر ممکن است به زمان بسیار درازی نیاز داشته باشد، بطوریکه آنچه در طول مسیر اتفاق میافتد بسیار اهمیت دارد.
همانطور که دو نمونهی صیادان گراند بانکز و تهدیدات پیش روی جنگلهای بارانی آمازون در آغاز این فصل نشان میدهد، ممکن است که بیش از یک توازن وجود داشته باشد. یک محیط زیست سالم و پایدار میتواند یک توازن محسوب شود – صید ماهی روغن در گراند بانکز در صد ساله پیش از ۱۹۵۰ را در نظر بگیرید. توازن دیگر همان موقعیت جغرافیایی است وقتی که از ماهی روغن خالی شده باشد، که نمونهای از فروپاشی زیستمحیطی خواهد بود. گاهی ما فرآیند رسیدن به توازن دوم را دور باطل نامیدهایم و پایداری زیستمحیطی را دور مطلوب.
- فرآیند عدمتوازن
- متغیری اقتصادی است که به دو دلیل میتواند تغییر کند: یا به این دلیل که چیزهایی که ارزشِ توازنِ آن متغیر را تعیین میکنند، تغییر کرده اند (فرآیند توازن) و یا اینکه سیستم در توازن نیست زیرا نیروهایی برای تغییر وجود دارند که درونیِ الگویِ موردبحث هستند (فرآیند عدم توازن). این فرآیند دوم هنگامی صادق است که اقتصاد به سمت یک توازنِ پایدار (که خودش متحرک نیست) حرکت میکند و یا به سمتِ یک نقطه اوج (یعنی یک توازن ناپایدار).
گذار از یکی از این توازنها به توازن بعدی – که فرآیند عدمتوازننامیده میشود –میتواند بسیار سریع باشد چرا که فرآیندهای بازخورد مثبت، که در فصل ۱۷ در مورد بازار مسکن مورد بحث قرار گرفت، آن را تشدید هم میکنند. درست مثل مورد حباب قیمتی مسکن، تهکشیدن ذخایر ماهی در گراند بانکز هم به یک فرآیند خود-تشدیدگر تبدیل شد. در اینجا این فرآیندهای عدمتوازن را
در اینجا این فرآیندهای عدمتوازن را بررسی میکنیم. توضیح میدهیم که چرا وقتی این فرآیندها حاضر هستند و وقتی ما اطلاعات کاملی در مورد نوع اقدامات انسانیای که منجر به فروپاشی میشوند نداریم، لازم است که رویکرد متفاوتی در سیاستگذاری در پیش بگیریم، رویکردی که بر لزوم اجتناب از یک فروپاشی زیستمحیطی فاجعهبار تاکید داشته باشد.
پویایی زیستکره
مدتها پیش از آنکه تأثیر فعالیتهای اقتصادی و سایر فعالیتهای انسانی به حد چشمگیری برسد، محیط طبیعی به شکل پیوستهای درنتیجهی فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی تشکیلدهندهی زیستکره در حال تغییر بود.
بیش از دهها هزارسال طول کشید تا عصر یخبندان به دوران گرمایشی برسد که در آن یخچالها و پوششهای یخی دریایی به سوی قطبها عقب مینشینند، تا سپس دوباره به دورانی از سرمای دما برسد که با پیشروی صفحات یخی به سمت مناطقی که امروزه اقلیمهای معتدل نامیده میشوند همراه بوده است. در مقیاس زمانی کوتاهتر، ابرهای گردوغبار حاصل از فورانهای آتشفشانی بزرگ راه خورشید را سد میکردند، و این همان اتفاقی بود که در دوران موسوم به «عصر یخبندان صغیر» حدود ۵۰۰ سال قبل رخ داد (کاهش میانگین دما در حوالی میانهی قرن پانزدهم را میتوانید در شکل ۱.۶ ب ببینید).
امروزه اقلیم بهشدت تحتالشعاع فعالیت اقتصادی انسانی قرار دارد، اما این هم فرآیندی است که تغییرات آن پویایی خاص خود را دارد. یکی از چالشهایی که در برابر سیاستگذاری زیستمحیطی قرار دارد این است که برخی از فرآیندهای طبیعی خودشان سبب بهراهافتادن فرآیندهای بازخورد مثبت میشوند بطوریکه برخی از تغییرات در آغاز بسیار جزئی و کوچک میتوانند به پیامدهای بسیار بزرگتری ختم شوند که درنتیجه تخریبی بسیار بیشتر از پیشبینیهای ما به بار بیاورند.
- نقطهی لغزان
- توازنی ناپایدار در مرز میانِ دو منطقهای که هرکدام حرکتهای متفاوتی در برخی متغیرها نشان میدهند. متغیری که ارزش معینی به خود میگیرد در یک سویِ این نقطه، به یک سمت میرود، و در طرفِ دیگر به سمتی دیگر. همچنین نگاه کنید به: حباب قیمتِ دارایی
- سیاستِ احتیاطی
- سیاستی که ارزشِ بسیار زیادی برای کاهشِ احتمالِ وقوعِ نتایجِ فاجعهبار قائل است، حتی اگر اینکار درمقایسه با سایر اهدافِ محققشده پرهزینه باشد. چنین رویکردی عمدتاً در شرایطی اتخاذ میشود که تاحدزیادی معلوم نیست نتایجِ فاجعهبار تحت چه شرایطی ممکن است رخ بدهند.
درست مثل ماهیگیران گراند بانکز و جنگلهای بارانی آمازون، بسیاری از سیستمهای آب گوارا از قبیل دریاچهها و رودخانهها هم در معرض دور باطل تخریب و فروپاشی قرار دارند
هرجا که فرآیندهای بازخورد مثبت چشمگیر میشوند، احتمالاً درجهای از تخریب وجود دارد که اصطلاحاً نقطهی لغزان نامیده میشود، و این نقطهای است که وقتی از آن میگذریم، فرآیند تخریب ناگهانی و بهسختی-بازگشتپذیر منابع محیطی آغاز میشود. وقتی این اتفاق میافتد، سیاستگذاری زیستمحیطی باید از سطح موازنهی هزینه و فایده بهسازی تخریب محیطی فراتر برود. درعوض، سیاستگذاران باید اقداماتی را تدارک ببینند که تضمین کند نقطه لغزان – خصوصاً اگر در مورد آن تردید وجود دارد – برای یک منبع طبیعی سپری نشده باشد. در چنین زمینهای است که یک سیاست احتیاطی بدنبال اجتناب از این خطر است که خود وضعیت موردنظر بهشکلی ریشهای و بازگشتناپذیر تنزل پیدا کند.
توازنهای زیستمحیطی
برای فهم ایدهی محدودههای جهانی و فروپاشی زیستمحیطی، از مثال یخچالهای قطب شمال استفاده خواهیم کرد. این نمونهای از یک سیستم زیستمحیطی است که با توجه به تغییرات اقلیمی صورتگرفته احتمالاً تاکنون از نقطه لغزان گذشته است. شکل ۲۰.۲۲ نشان میدهد که در ۵۰ سال گذشته، مقدار یخهای دریایی در پایان تابستان با نرخی فزاینده روبه کاهش بوده است. باقی قابهای تصویر، تغییرات چند دههی گذشته را نشان میدهند.
Miguel Ángel Cea Pirón and Juan Antonio Cano Pasalodos. 2016. ‘Nueva serie de extensión del hielo marino ártico en septiembre entre 1935 y 2014’. Revista de Climatología, Vol. 16 (2016): pp. 1–19.
پیش از هر چیز، به دور باطل توجه کنید. سطح آبهای آزاد تیرهتر از منقطه یخی است، بطوریکه بیشترشدن سطح آبهای آزاد باعث میشود که سطح زمین تشعشعات کمتری را انعکاس دهد. بنابراین زمین تشعشعات بیشتری را جذب میکند و گرمتر میشود. بنابراین دمای سطح آب در زمستان و بهار بالاتر میرود و این بنوبهی خود باعث میشود که در تابستان یخ کمتری داشته باشیم. دور مطلوب دقیقاً عکس این است: وقتی یخ تابستانه بیشتر است، تشعشع بیشتر از اینکه جذب شود منعکس میشود و دما پایین باقی میماند و این به نوبهی خود یخ بیشتری برای منعکسکردن تشعشع باقی میگذارد و دما پایین باقی میماند و الی آخر.
دو نقطهی «یخ دریایی تابستانهی بالا» و «یخ دریایی تابستانهی صفر» نقاط توازن پایدار در اکولوژی یخ دریایی دریای شمال محسوب میشوند. هرکدام از این وضعیتها هم بواسطهی چرخهی بازخورد مثبتی که در شکل ۲۰.۲۳ نشان داده شده تشدید میشوند. ممکن است بخواهید که این فرآیند بازخورد مثبت را با فرایند مشابهی که در فصل ۱۷ سبب ایجاد حباب و وقفه در قیمت مسکن میشد مقایسه کنید.
نقطه لغزان محیط زیستی
- در یک سوی نقطه لغزان محیط زیستی، فرآیندهای تخریب محیطزیست خصلت خود-محدودکننده دارند.
- در سوی دیگر، فرآیندهای بازخورد مثبت، باعث میشوند که فرآیندهای تخریب خود-تشدیدگر و افسارگسیخته شوند.
اما در فاصلهی این دو توازن پایدار چه اتفاقی میافتد؟ این مسأله را براساس الگوی معرفیشده در فصل ۱۷ برای بازار مسکن بررسی خواهیم کرد. متوجه شباهت شکل ۲۰.۲۳ و شکل ۱۷.۱۸ در مورد حباب و وقفه در بازار مسکن خواهید شد. اما این بار، بجای اینکه قیمت مسکن یک سال و سال بعد را روی محورها قرار دهیم، میزان یخ دریایی را در حال حاضر (یعنی Etکه برای اشاره به وضعیت محیط زیست در امسال است) را روی محور افقی قرار میدهیم. محور عمودی هم میزان یخهای دریایی را در سال بعد نشان میدهد. این شکل نشان میدهد که چگونه میزان یخ دریایی در حال حاضر با میزان یخ دریایی در سال آینده ارتباط دارد.
خط ٤٥ درجه نشانگر یک محیطزیست نامتغیر است، زیرا در راستای این خط هر مقداری از یخ دریایی در این دوره روی محور افقی با میزان مشابه در سال بعدی (که روی محور عمودی است) برابر است. خط اس-مانند، «منحنی پویایی زیستمحیطی» یا EDC برای کوتاهمدت است. همانطور که در فصل ۱۷ میبینید، نقاطی که در آنها EDC خط ۳۴ درجه را قطع میکند، نقاط توازن هستند. علت آن اینجاست که میزان یخ دریایی امسال با میزان مشابه سال بعد برابر است (فراموش نکنید که توازن یک چیز ایستا است، یعنی از یک سال به سال بعد تغییری نمیکند). دو توازن پایدار وجود دارد: هر توازنی بواسطهی فرآیندهای بازخورد مثبت خود-تقویتگری که در قاب بالایی نشان داده شده، تثبیت میشود. برای ملاحظهی فرآیندهای تعدیل حول یک توازن پایدار و ناپایدار میتوانید به شکلهای ۱۱.۱۸ و ۱۱.۱۹ برگردید. نقطه A یک توازن ناپایدار یا نقطه لغزان است. در وضعیت توازن ناپایدار هر تغییر مختصری در میزان یخ دریایی، به حرکتی در راستای نقطه B یا C منجر خواهد شد.
اما در هر نقطهای در حدفاصل میان دو توازن پایدار در نقاط B و C، از یک سال تا سال بعد، پوشش یخ دریایی یا به سمت توازن مطلوب در نقطه B خواهد رفت و یا در سمت و سوی نقطهی توازن یخ-دریایی-صفر کاهش پیدا خواهد کرد. مثلاً اگر از نقطهای که در آن یخ دریایی برابر با E0 است شروع کنیم، آگاه EDC نشانگر سطح (بالاتر) در سال بعد خواهد بود و پیکان نشانگر میزان تعدیلیافتن بهسمت نقطه توازن B.
این اتفاق به ترتیب زیر رخ میدهد: از نقطهی اولیه، یعنی جایی که سطح یخ E0، اقلیم سرد و یخ تابستانهی قطبی وجود دارد، در سال بعد، همانطور که در شکل نشان داده شده، یخ قطبی بیشتر میشود زیرا EDC بالای خط ۴۵ درجه قرار دارد. وقتی مقدار یخ زیادی وجود دارد، بازخورد معطوف به حفظ پوشش یخی قدرتمند است، و تمایل ما هم به ماندن در همین وضعیت است، حتی زمانی که تغییرات دمایی (بعلت تغییرات فصلی یا دههای در امواج اقیانوس) باعث گرمایش موقتی و کاهش موقت یخهای دریایی است. میزان یخ دریایی به معنای «بازگشت» سیستم به نقطه توازن بالایی است.
محدودههای جهانی
همانطور که دیدیم، دو نقطه توازن پایدار بهواسطهی یک توازن ناپایدار در نقطه A از هم جدا شدهاند. بنابراین میزانی از کاهش یخ دریایی که کمتر از نقطه لغزان باشد، بجای تخفیف یافتن، تشدید خواهد شد. در این نقطه، فرآیند بازخورد در سمتوسوی کاستن از پوشش یخی شدت خواهد گرفت و سیستم را به سمت وضعیت یخ-تابسته-قطبی-صفر خواهد برد. قابلیت احیا و بازگشتپذیری سیستم از حد توانایی آن فراتر خواهد رفت.
اما نقش تغییر اقلیمی در این چیست؟ خواهیم دید که برای تحلیل این نکته باید بتوانیم توضیح دهیم که چرا منحنی پویایی زیستمحیطی اس-مانند میتواند به سمت پایین جابجا شود. اگر این جابجایی اتفاق بیافتد، سیستم در حوالی نقطه توازن-یخ-تابستانی-بالا در نقطه B به ثبات نخواهد رسید.
گرمایش اقلیمی دو تأثیر بر جای میگذارد که یکی از آنها تدریجی و دیگری فاجعهبار است. اول اینکه اگر از نقطه توازن بالا شروع کنیم، خواهیم دید که گرمایش اقلیمی سیستم را به نقطه لغزان نزدیکتر خواهدکرد و این نکتهای است که بهواسطهی یک تغییر روبهپایین در منحنی اس-مانند خود را نشان داده است. دو اینکه گرمایش اقلیمی ممکن است سیستم را بنحوی تغییر دهد که بالاخره در یک نقطه، توازن همراه با یخ تابستانهی گسترده ناپدید شود.
برای فهم این تأثیرات، نگاهی به شکل ۲۰.۲۴ بیاندازید. اقلیم گرمتر به این معناست که به ازای هر میزان معینی از یخ دریایی در سال جاری، میزان یخ موجود در سال بعد کمتر خواهد بود. این یک جابجایی در راستای EDC نیست، بلکه جابجایی روبهپایین کل منحنی است. درنتیجه، در زمستان یخ کمتری تشکیل میشود و کل سیستم در برابر افزایش دما و سطح آبهای آزاد در تابستان آسیبپذیرتر است.
در شکل ۲۰.۲۴، جابجایی روبهپایین منحنی EDC، توازن «بالا» را به سمت پایین خواهد کشید، بطوریکه از هر سال به سال بعد، مقدار یخ کمتری خواهیم داشت. به این نکته هم توجه داشته باشید که اقلیم گرمتر، نقطه لغزان را هم از جای اولیهاش در نقطه A، به سمت بالا و نقطه X خواهد برد و اینکار «محدودهی خطر» فروپاشی زیستمحیطی را گستردهتر خواهد کرد.
اما آیا این همان اتفاقی بوده که در طول قرن گذشته در حال وقوع بوده؟ آنطور که از شکل ۲۰.۲۲ برمیآید، ظاهراً تا اواخر دههی ۱۹۶۰ یخ دریایی قطبی در حال نزدیکشدن به یک نقطه توازن بالا (مثل B) بوده است. از این نقطه به بعد، ابتدا میزان یخ دریایی بصورت تدریجی کاهش پیدا کرد که در شکل ۲۰.۲۴ در قالب حرکت از نقطه B به سمت پایین و نقطه Z نشان داده شده است. اما پس از آن، آنطور که شکل ۲۰.۲۲ نشان میدهد، از اواسط دههی ۱۹۸۰ کاهش یخ دریایی سرعت بسیار بیشتری گرفته است، طوری که انگار آخرین نقطه لغزان هم پشت سر گذاشته شده و سیستم در حال سقوط آزاد به سمت نقطه یخ-تابستانهی-صفر (یعنی نقطه K) بوده است.
آنطور که از ترکیب الگو و شواهد موجود برمیآید، این تغییر از یک قطب پر از یخ تابستانه به قطبی که در یک توازن یخِ-تابستانهی-صفر قرار دارد، همچنان ادامه دارد. دانشمندان مطمئن نیستند که این ازدسترفتن یخهای قطبی، حتی اگر فرآیند گرمایش جهانی معکوس شود، تاچه قابل بازگشت میتواند باشد. ممکن است که از نقطهی بدون بازگشت گذشته باشیم. کمبود یخهای قطبی – اگر این همان چیزی است که در پیش داریم – به قدرت نیروهایی که همین حالا هم سبب گرمایش زمین هستند خواهد افزود.
تنها ظهور یک عصر یخبندان جدید همراه با یک اقلیم به شکل چشمگیری سردتر ممکن است بتواند یخهای قطبی را یکباره برگرداند. براساس الگوی تغییرات اقلیمیای که از ۸۰۰۰۰۰ سال پیش تا امروز داشتهایم، تنها ۵۰۰۰۰ سال دیگر میتوان انتظار چنین یخبندانی را داشت.
سیاستهای محتاطانه درقبال نقاط لغزان
هدف سیاستهای معطوف به کاهش گرمایش جهانی این خواهد بود که EDC را داخل مجموعهی مقرونبهصرفهی توازنهای زیستمحیطی که در شکل با یک خط سبزرنگ هاشور بین نقاط B و Z نشان داده شده نگه دارند. وقتی نقاط لغزان وجود دارند، سیاستهای محتاطانه باید بتوانند خطر عبور از نقطه لغزان را کاهش دهند.
ضرورت محتاطبودن تنها به این علت نیست که نقطه لغزانی درکار است، بلکه به این دلیل هم هست که نمیدانیم چقدر با آخرین نقطه لغزان فاصله داریم. سیاست محتاطانه به این معناست که بدنبال اجتناب از خطرات فاجعهبار باشیم حتی اگر احتمالشان بسیار پایین است. هرچه به یک نقطه لغزان نزدیکتر باشیم، احتمال اینکه نادانسته از آن عبور کنیم و به یکباره ببینیم که معکوسکردن روند نزولی و اجتناب از نتایج فاجعهبار آن ناممکن شده هم بیشتر خواهد بود.
- (نرخِ) خسرانِ تنوعِزیستی
- سهمِ گونههای زیستیای که هرساله منقرض میشوند
محدودههای جهانی، حدودی هستند که برای برخی متغیرهای زیستمحیطی حساس (از قبیل دما و (نرخ) خسران تنوعزیستی), تعریف شدهاند و معرف سطحی از این متغیرها هستند که بنظر دانشمندان برای دورنگهداشتن ما از نقاط لغزان دردسرساز و ماندن در «محدودهی عملکردی امن» کافی هستند. رعایت محدودههای جهانی یک سیاست محتاطانه است. این احتیاط، بر اینکه کدام سیاستها درستترین سیاستها باشند تأثیر میگذارد. برای ملاحظه نحوه این تأثیر، فرض کنید که دو نکته زیر کاملاً روشن باشند:
- وضعیت محیط زیست: مثلاً اینکه اکوسیستم تاچهاندازه به نقطه لغزان نزدیک بوده است.
- اثر مشوقهای مالیاتی: تأثیر آن بر تصاعدات کربنی چه اندازه بوده است.
اگر این نکات روشن باشند، آنگاه وضع یک مالیات بر تصاعدات کربنی و یا یک سیاست سقفومبادله میتواند همین نتایج را به بار بیاورد. سیاست سقفومبادله سطح مطلوب بهسازی را معین میکند و مالیات کربن قیمت واقعی تصاعدات کربنی که به سطح مطلوب بهسازی ختم میشود را معین میکنند. در هر دو مورد، سیاستگذار میتواند باید پیش از انتخاب سیاست صحیح، سطح مطلوب بهسازی را تعیین کند.
بااینحال در غالب موارد ما در مورد این دو نکته، هم وضعیت محیط زیست و هم میزان تأثیر سیاستهای مالیاتی و یارانهای، هیچ اطمینانی نداریم. در چنین مواردی، سیاست سقف و مبادله سیاست بسیار محتاطانهتری است چراکه میتواند سطح معینی از تصاعدات (یعنی سقف) را تضمین کند، سطحی که میتواند به قدر کافی دور از آستانههای احتمالی معین شود.
تمرین ۲۰.۱۱ نشاندادن نقطه عطف رژیمی
پایگاه دادهی Regime Shifts DataBase انواع و اقسام نقاط عطف رژیمی (اصطلاح دیگری برای اشاره به نقاط لغزان) که شواهدی از آنها در سیستمهای اکولوژیک تحت سلطهی انسانی به چشم میخورد را ثبت و ضبط کرده است. یکی از آنها را انتخاب کرده و وضعیت موردنظر را به بیان خودتان تشریح کنید، منجمله نوع توازن و ویژگیهای آن، و اینکه چگونه سیستم از یک توازن به توازن دیگر حرکت میکند. برای نمایش آن نموداری شبیه به شکل ۲۰.۲۳ رسم کنید و چرخههای بازخوردی موجود را تشریح کنید.
تمرین ۲۰۱۲ فرآیندهای خود-تشدیدگر
فرآیندهای خود-تشدیدگری از قبیل فرایندهای توصیفشده در فوق، تنها در طبیعت اتفاق نمیافتند. برای مثال در فصل ۱۷ بحث کردیم که چگونه افزایش قمیت مسکن میتواند موجب تشدید یک شکوفایی شود و خودش را تقویت کند و به یک حباب قیمت مسکن منجر شود.
توضیح دهید که فرآیندهای تجمعی خود-تشدیدگر موردنظر دانشمندان زیستمحیطی، با فرآیندهایی رخداده در حباب قیمت مسکن و حباب بورس، چه شباهتها یا تفاوتهایی دارند.
۲۰.۹ چرا پرداختن به تغییر اقلیمی این اندازه دشوار است؟
درعین اینکه دانشمندان توافق دارند که تغییرات اقلیمی در حال وقوع است و فعالیتهای اقتصادی ما هم در آن سهم دارد، اما در کموکیف فهم علمی فرآیندهای دخیل و هزینههایی که دربرگرفتن این فرآیندها در پی دارد، اختلاف نظر وجود دارد.
علاوهبراین، همانطور که در قسمتهای ۲۰.۳ و ۲۰.۴ دیدهایم، تضاد منافع بر سر شدت و روشهای بهسازی باعث شده است که برای دولتهای ملی اتخاذ استراتژیهای برخودار از مقبولیت فرآگیر درجهت کماثرکردن روند تخریب محیطی آسان نباشد. این تضادها شامل اختلافنظر درباب یافتههای علوم اقلیمشناختی هم میشود. در سال ۲۰۱۵ در آمریکا، ۶۴٪ از حامیان حزب دموکرات بر این عقیده بودند که گرمایش جهانی هم در حال وقوع است و هم نتیجهی فعالیت انسانی است، اما در میان جمهوریخواهان تنها ۲۳٪ چنین نظری داشتند..
همچنین، مالکین و کارکنان بنگاههای اقتصادیی تولیدکننده یا مصرفکنندهی سوختهای فسیلی پیشبینی میکردند که در نتیجهی اتخاذ سیاستهای معطوف به کاهش تصاعدات، دچار افت درآمدی شوند، و بنابراین مبالغ هنگفتی را خرج تحتالشعاع قراردادن افکار عمومی در خصوص مسائل زیستمحیطی کردند. برای جزئیات بیشتر در مورد تأثیر این هزینهها میتوانید به مقالهای در نیویورک تایمز درباب مضمون مسمومیت با تیتر مراجعه کنید و فهرستی از هزینهکردهای لابیهای صنایع شیمیایی در سال ۲۰۱۵ را در وبسایت opensecrets.orgببینید.
نبود اطلاعات متناسب و تضاد منافع، در بسیاری از حوزههای دیگر هم موانعی بر سر راه سیاستگذاری اجتماعی مطلوب محسوب میشوند، اما تغییر اقلیمی دو چالش نامعمول را پیش پای ما میگذارد: اول اینکه این مسألهای است که تنها بدست دولتهای ملی حل نمیشود و دیگر اینکه افرادی که تحتالشعاع آن قرار میگیرند نسلهای آیندهی دور هم هستند.
همکاری بینالمللی
- تراژدیِ منابعِ عمومی
- تنگنای اجتماعیای که در آن مجموعهای از افرادِ خواهانِ منافعِ-فردیِ خود که بصورت مستقل از یکدیگر عمل میکنند، یک منبعِ عمومی را به ته میرسانند و سهم همه را پائین میآورند. همچنین نگاه کنید به: تنگنای اجتماعی.
با استفاده از ابزارهای نظریهی بازی در فصل ٤ دیدیم که اجتناب از وقوع تراژدی منابع عمومی که بر عرضهی کالاهای عمومی تأثیر میگذارد، تابع قوانین بازی (یعنی نهادها) است. وقتی تعاملات مکرری میان بازیگران وجود دارد و همچنین فرصتهایی برای مجازات افرادی که از مشارکت در خیر عمومی تن میزنند در کار است، نتایج بهلحاظ اجتماعی بهینه تقویت میشوند. حضور سیستمهایی برای کاربری-آبی یا ذخیرهی ماهیان در قارههای مختلف نشان میدهد که تراژدی منابع عمومی، امر اجتنابناپذیری نیست.
- توازن استراتژی مسلط
- نوعی نتیجه بازی که در آن هر بازیگر استراتژی مسلط خود را بازی میکند.
در خصوص تغییرات اقلیمی، نظریهی بازی کمک میکند که موانع موجود در برابر راهحل مسأله را بفهمیم. بیاد دارید که ما بازی تغییر اقلیمی را درقالب چالش زندانیان الگوپردازی کردیم، بطوریکه دو کشور (یعنی آمریکا و چین) دو راه دارند: یا تصاعدات کربنی خود را مهار کنند و یا طبق همان رویهی سابق عمل کنند (نگاه کنید به شکل ۴.۱۷). منفعتجویی فردی مطلق باعث میشود که توازن استراتژی مسلطهمان ادامه رویهی سابق باشد.
برای اینکه ببینیم چگونه میتوانیم بر سر حصول یک توافق بینالمللی که بتواند از بروز نتیجهی منجر به حفظ روال سابق جلوگیری کند، مذاکره کنیم، دو مفهوم نفرت از نابرابری و دوجانبهبودن را معرفی کردیم. در صورتی که شهروندان آمریکا و چین به رفاه شهروندان در سایر کشورها اهمیت بدهند، یا با افزایش نابرابری احساس رفاه کمتری داشته باشند، و در صورتی که نسبت به اتخاذ اقدامات پرهزینه، مادامی که در کشور دیگر هم اجرا شود، تمایل داشته باشند، آنگاه حصول نتیجهای که در آن هر دو کشور تصاعدات را پایین بیاورند ممکن خواهد شد.
الگوی فرضی ما درخصوص مذاکرات مربوط به تغییرات اقلیمی میان آمریکا و چین، درصورتی که شهروندان واجد هم نفرت از نابرابری و هم دوجانبهبودن باشند، به دو توازن نش میرسد. که البته تماماً غیرواقعگرایانه هم نیست: پس از مذاکرات فشردهای که بهدنبال شکست گفتگوها و توافق غیرالزامآور کپنهاگ در سال ۲۰۰۹ انجام گرفت، کلیه کشورها نسبت به کاهش یکبارهی تصاعدات در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد در پاریس در دسامبر ۲۰۱۵ متعهد شدند تا دمای کره زمین را در نقطه ٢ درجه بالاتر از سطح پیش از دوران صنعتی تثبیت کنند. تقریباً همهی کشورها برنامههای منفرد خود برای کاهش تصاعدات را ارائه کردند اما این برنامهها هنوز با هدف تثبیت دما خوانایی ندارند.
نسلهای بینماینده
فعالیت اقتصادی امروز ما بر تغییرات اقلیمی در آیندهی دور تأثیر خواهد گذاشت، و درواقع ما در حال ایجاد پیامدهایی هستیم که دیگران متحمل آن خواهند شد. البته موردی که ما در طول این کتاب بررسی کردهایم تنها صورت مفرط تأثیرات بیرونی است. مفرطبودن آن صرفاً بخاطر پیامدهای بالقوهاش نیست، بلکه از این جهت هم هست که کسانی که باید متحمل این پیامدها شوند نسلهای آینده هستند.
در بسیاری از کشورها، دیگر انواع تأثیرات بیرونی از قبیل آلودگیهای محلی، بواسطهی فشار رأیدهندگانی که هزینهی این تأثیرات را میپردازند، از طریق سیاستهای عمومی مورد رسیدگی قرار میگیرد. اگر کمی جلوتر به شکل ۲۰.۲۵ ب نگاه کنید، متوجه خواهید شد که بسیاری از ستارههای روی شاخص عملکرد محیطی (که بافاصله بالای خط قرار دارند)، دموکراسیهای انتخابی هستند و همواره نیز همینطور بوده است. این در مورد کشورهای برخوردار از عملکرد ضعیف صادق نیست.
اما نسلهایی که در آینده پیامدهای تصمیمات ما را متحمل خواهند شد، هیچ نمایندهای در فرآیند سیاستگذاری امروزی ما ندارند. تنها راهی که بتوان رفاه این نسلهای بینماینده را در میزهای مذاکره در سرتاسر جهان درنظر گرفت توجه به این واقعیت است که اغلب افراد، همانطور که در فصل ۴ دیدیم، به دیگران اهمیت میدهند و تمایل دارند که دربرابر آنها اخلاقی رفتار کنند.
این ترجیحات اجتماعی تأکید دیگری است بر مباحثی که در میان اقتصاددانان، درباب میزان ارزشی که باید برای هزینه و فایدهی تصمیمات امروزی ما در باب تغییرات محیطی برای نسلهای آینده قائل شد، جریان دارد.
در بررسی سیاستهای محیطی جایگزین، میزان اهمیت رفاه حال نسلهای آینده را عموماً براساس نرخ بهره میسنجیم، که اصطلاحاً نرخی است که براساس آن تخفیف هزینهفایدهی نسلهای آینده.بااینحال، درباب نحوهی انجام این نرخ تخفیف مباحثی وجود دارد.
وقتی اقتصاددانان اختلافنظر دارند چالش کسرکردن: هزینه و فایدهی نسلهای آینده را چگونه باید محاسبه کرد؟
- تخفیفِ هزینهفایدهی نسلهای آینده
- سنجهای است برای اندازهگیری اینکه ما تاچه اندازه هزینه و فایده نسلهایی که در آینده زندگی خواهند کرد را در نظر میگیریم. توجه داشته باشید که این سنجهای از بیتفاوتیِ فرد نسبت به هزینه و فایدهی آینده خود او نیست.
- نرخ تخفیف
- سنجهای است برای اندازهگیری میزانِ بیصبری فرد: اینکه برای فرد، یک واحدِ اضافی مصرف در زمان حال نسبت به یک واحد اضافی مصرف در یک زمانِ بعدتر، چه میزان واجد ارزش است. عبارت است از شیبِ منحنی بیتفاوتیِ فرد برای مصرف در حال حاضر و مصرف در زمان بعد، منهای یک. همچنین تحت عنوان: نرخِ تخفیفِ ذهنی هم شناخته میشود.
اقتصاددانان بههنگام بررسی سیاستها، بدنبال این هستند که فواید و هزینههای رویکردهای جایگزین را با یکدیگر مقایسه کنند. وقتی که موضوع سیاستگذاری، تغییرات اقلیمی است، انجام این کار را چالشهای جدیای روبرو است. به این دلیل که هزینهها را نسل حاضر متحمل خواهد شد اما مزایای یک سیاست بهسازی موفق نصیب نسلهای آیندهای میشود که بسیاری از آنها هنوز بدنیا نیامدهاند.
خود را بجای سیاستگذار بیطرفی بگذارید که پیشتر ذکرش رفت و از خود بپرسید: آیا دلیلی وجود دارد که در جمعزدن هزینهها و فواید سیاست بهسازی، هزینه و فایدهای که قرار است به نسلهای آینده برسد، از هزینه و فایدهای که برای مردمان امروزی دارد، اهمیت کمتری داشته باشد؟ دو دلیل به ذهن میرسد:
- پیشرفت فناورانه: ممکن است که مردمان آینده نیازهای بیشتر یا کمتری نسبت به نیازهای امروز ما داشته باشند. مثلاً ممکن است که درنتیجهی پیشرفتهای مداوم در فناوری، نسبت به امروز ما ثروتمندتر باشند (چه در میزان کالا و چه در میزان زمان آزاد)، و بنابراین بنظر عادلانه برسد که مزایایی که از سیاستهای ما دریافت خواهند کرد را به همان میزانی ارزیابی کنیم که هزینههایی را که ما در نتیجهی این سیاستها متحمل خواهیم شد.
- انقراض نوع بشر: احتمال اندکی وجود دارد که نسلهای آیندهای در کار نخواهد بود زیرا بشریت منقرض خواهد شد.
- بیصبری مطلق
- بیصبری مطلق ویژگیِ فردی است که یک واحدِ مصرف در اکنون را ارزشمندتر از یک واحدِ اضافی در آینده میداند، در شرایطی که میزان مصرف در اکنون و آینده یکسان است. بیصبری مطلق وقتی ایجاد میشود که یک فرد برای مصرف بیشتر یک کالا بیصبری دارد چراکه مصرف در آینده برای او به دلیلِ کوتهبینی، ضعف اراده یا هر علت دیگر، ارزشِ کمتری دارد.
اینها دلایل خوبی هستند که نشان میدهند چرا ما ممکن است مزایای دریافتی نسلهای آینده را کسر کنیم. توجه داشته باشید که هیچکدام از این دلایل ارتباطی به بیصبری مطلقندارند.
این همان رویکردی است که در ویراست سال ۲۰۰۶ سالنامه استرن درباب اقتصاد تغییرات اقلیمی (که خلاصهای از آن را در وبسایت UK National Archives خواهید یافت)در پیش گرفته شده است. نیکلاس استرنِ اقتصاددان، برای درنظر گرفتن احتمال ثروتمندتر بودن نسلهای آینده، یک نرخ تخفیف را انتخاب کرده است. براساس برآوردی از افزایش بهرهوری در آینده، استرن مزایایی را که نصیب نسلهای آینده میشود را ١.٣٪ به ازای هر سال در نظر گرفت. استرن برای درنظرگرفتن احتمال انقراض نسل بشر در آینده، یک نرخ تخفیف ۰.۱ ٪ به ازای هر سال را نیز اضافه کرد. براساس این ارزیابی، استرن مدافع سیاستهایی بود که بتوانند با سرمایهگذاری قابلتوجه در امروز، از وضعیت محیطی در آینده حمایت کنند.
اما چند اقتصاددان منجمله ویلیام نوردهاوس مقالهی سالنامه نوردهاوس را بخاطر نرخ تخفیف پایین آن ممورد انتقاد قرار دادند. نوردهاوس نوشت که نرخ تخفیف منتخب استرن «تأثیرات وارده بر نسلهای آینده» را بزرگنمایی کرده است. او چنین نتیجه گرفت که اگر نرخ تخفیف بالاتری داشته باشیم، «نتیجهگیریهای پرآبوتاب استرن ریویو هم ناپدید خواهند شد». 6
نوردهاوس از نرخ تخفیف ۴.۳٪ دفاع میکند، که پیامدهای بسیار متفاوتی دارد. تخفیف با این نرخ به این معناست که یک فایده ۱۰۰ دلاری در ۱۰۰ سال بعد، به اندازهی ۱.۴۸ دلار امروزی ارزش خواهد داشت، این در حالی است که با نرخ تخفیف ۱.۴ درصدی این عدد معادل ۲۴.۹۰ دلار خواهد بود. این بدان معناست که سیاستگذاری که براساس نرخ تخفیف نوردهاوس عمل میکند، پروژهای را که ۱۰۰ دلار در آسیبهای محیطی برای نسلهای آینده ذخیره میکند تنها در صورتی تأیید خواهد کرد که هزینه امروز آن کمتر از ۱.۴۸ دلار باشد. سیاستگذاری که از نرخ ۱.۴٪ استرن استفاده میکند، پروژه را تنها در صورتی که کمتر از ۲۴.۹۰ دلار هزینه داشته باشد تأیید خواهد کرد.
پس جای تعجب نیست که توصیههای نوردهاوس درخصوص بهسازی تغییرات اقلیمی، گستردگی کمتر و هزینه کمتری نسبت به توصیههای پیشنهادی استرن داشته است. در قسمت ۲۰.۵ زمانی که استفاده از سیاست سقف و مبادله را با مالیات کربن مقایسه کردیم، مقدار ۴۰ دلار در هر تن را برآورد پایینی از هزینهی بیرونی تصاعدات کربنی دانستیم. این را میتوان با قیمت کربن 35 دلار در هر تن در سال ۲۰۱۵ که از سوی نوردهاوس برای کاهش استفاده از سوختهای فسیلی پیشنهاد کرد مقایسه کنیم. اما استرن یک قیمت ۳۶۰ دلاری را پیشهاد کرد.
چرا تفاوت میان پیشنهادهای این دو اقتصاددان اینقدر زیاد است؟ البته آنها توافق دارند که باید تخفیفی را برای احتمال مرفهتربودن نسلهای آینده درنظر گرفت. اما نوردهاوس دلیل دیگری هم کسرکردن مزایای آینده داشت: بیصبری.
اگر مثل مورد مصرف جولیا و مارکو در حال حاضر یا در آینده در فصل ۱۰ استدلال کنیم، باید بگوییم که نوردهاوس، برای اندازهگیری میزان ارزشی که افراد در حال حاضر برای مصرف در زمان آینده نسبت به زمان حال قائلند، از برآوردهای مبتنی بر نرخ بهرهی بازاری استفاده کرده است. او با استفاده از این روش، برای سنجش اینکه افراد هزینه و فایدهی آیندهای را که خودشان ممکن است تجربه کنند چگونه کسر میکنند، به نرخ تخفیف ۳٪ رسید. نوردهاوس این را در نرخ تخفیف خود درنظر گرفت و به همین دلیل است که نرخ تخفیف نوردهاوس (۴.۳٪) بسیار بالاتر از نرخ تخفیف استرن (۱.۴٪) است.
منتقدان نوردهاوس به این نکته اشاره میکنند که در ارزیابی مدعیاتی که نسلهای آینده درباب دغدغههای امروزی ما بایستی داشته باشند، یک واقعیت روانشناختی مثل بیصبری ما دلیل برای تخفیف نیازها و تمایلات دیگران در نسلهای آینده نیست.
رویکرد استرن همهی نسلها را به یک اندازه لایق دغدغههای درخصوص رفاهشان میداند. اما در مقابل، نوردهاوس، چشمانداز نسل حاضر را اتخاذ میکند و نسلهای آینده را کمتر لایق دغدغهی ما میداند تا نسلهای امروزی؛ درست مثل اینکه ما به علت وجود عامل بیصبری، برای مصرف فعلی خود ارزش بیشتری نسبت به مصرف آیندهمان قائلایم.
آیا این مجادله حلوفصل شده است؟ مسألهی تخفیف نهایتاً مستلزم قضاوت میان مدعیات رقیب افراد مختلف در نقاط زمانی مختلف است. این شامل مسأله اخلاق هم هست، مسألهای که اقتصاددانان در مورد آن همچنان اختلافنظر خواهند داشت. 7
تمرین ۲۰.۱۳ شبیهسازی نرخهای تخفیف متفاوت
نقشهی پراکنش شبیهسازی نرخهای مختلف تخفیف را از وبسایت مان CORE website. دانلود کنید. شبیهساز به شما اجازه میدهد ارزش فعلی دریافت ۱ دلار در ۱، ۱۰، ۵۰ و ۱۰۰ سال بعد را برای چهار نرخ تخفیف محاسبه کنید. در نقشه پراکنش، سه نرخ تخفیف اول ثابت هستند: صفر، پیشنهاد استرن، و پیشنهاد جایگزین نوردهاوس.
- تأثیر سه نرخ تخفیف مختلف بر ارزش فعلی دریافت ۱ دلار در آینده را توضیح دهید.
چهارمین نرخ انتخاب خودتان است: با استفاده از اسلایدر موجود در جدول نرخ تخفیفی را که بنظرتان برای ارزیابی هزینه و فایدهی سیاستهای تغییر اقلیمی در آیندهی دور مناسب است را انتخاب کنید
- دلایل انتخابتان را توضیح دهید. آیا به پیشنهاد نوردهاوس نزدیکتر است یا پیشنهاد استرن؟ یا اینکه بالاتر یا پایینتر از هر دو است؟
- سعی کنید پیدا کنید که چه نرخ تخفیفی را دولت شما (یا هر دولت دیگری به انتخاب خودتان) برای ارزیابی پروژههای سرمایهگذاری عمومی بکار میگیرد. آیا بنظرتان این نرخ تخفیف متناسب است؟
پرسشِ ۲۰.۱۰پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید
جدول زیر ارزشِ فعلیِ یک پرداختِ ۱ دلاری در آینده را که نرخِ تخفیفهای مختلفی بر آن اعمال شده نشان میدهد. برای مثال، با احتسابِ نرخِ تخفیفِ ۲٪ ، ۱ دلاری که ۱۰ سالِ بعد پرداخت شود، امروز ارزشی معادلِ ۰.۸۲ دلار خواهد داشت.
براساس اطلاعات فوق، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- درست است. در سرتاسرِ کلِ طیفِ نرخِ تخفیفهایی که نشان داده شده است، زمانی که موعدِ پرداخت یکساله است، ارزشِ فعلی بسیار نزدیک به هم باقی میماند - برای مثال شکافِ میانِ ارزشِ فعلی در تخفیفِ ۱٪ و ۵٪ تنها ۰.۰۴ دلار است. درمقابل، وقتی پرداخت پنجاه ساله است، شکافِ میانِ ارزشِ فعلی در تخفیفِ ۱٪ و ۵٪ به ۰.۲۴ دلار افزایش پیدا میکند.
- نادرست است. برای مثال در نرخِ تخفیفِ ۵٪ ارزشِ فعلی یک پرداختِ ۱ دلاری با یک موعد ۵ ساله عبارت است از $۱ × (۰.۹۵)⁵ = $۰.۷۷. ارزشِ فعلیِ یک پرداختِ با یک موعدِ ۱۰ ساله عبارت است از $1 × (۰.۹۵)۱۰ = $۰.۶۰.
- نادرست است. برای مثال با نرخِ تخفیفِ ۱٪، ارزشِ فعلی ارزشِ فعلیِ یک پرداختِ ۱ دلاری با یک موعدِ پرداخت ۱۰ ساله، عبارت است از $۱ × (۰.۹۹)۱۰ = $۰.۹۰. اما با نرخِ تخفیفِ 2% ارزشِ فعلی عبارت است از $۱ × (۰.۹۸)۱۰ = $۰.۸۲.
- درست است. نرخِ تخفیفِ ۰٪ به این معناست که اصلاً هیچ تخفیفی برای آینده درنظر گرفته نمیشود، بنابراین ارزشهای فعلی همگام با افزایشِ طول مدتِ بازپرداخت، پایین نمیآید.
۲۰.۱۰ انتخاب نوع سیاست اهمیت دارد
تفاوت میان کشورها
سیاستهای محیطی تفاوتهایی را ایجاد میکنند. مشاهده میکنیم که کشورها، چه از لحاظ آسیبهای زیستمحیطیای که به بار میآورند و چه از نظر موفقیت در مدیریت کیفیت محیطی در کشور خود، تفاوتهای گستردهای از خود نشان میدهند. شکل ۲۰.۲۵ الف سرانهی تصاعد CO2 برای هر کشور را در سال ۲۰۱۰ به موازات درآمد سرانه نشان میدهد. کشورهای ثروتمندتر سرانه Co2 بیشتری نسبت به کشورهای فقیرتر تولید میکنند. این چیزی است که انتظارش را میشود داشت، چراکه سرانهی درآمدی بالاتر نتیجهی سطح بالاتری از تولید کالاها و خدمات است که تأثیراتی را بر زیستکره باقی میگذارند. این نکته را با خط دارای خمیدگی روبهبالایی که حاکی از رابطه میان دو متغیر است نشان دادهایم.
The World Bank. 2015. ‘World Development Indicators.’ Note: Three small very high-income countries (Kuwait, Luxembourg, and Qatar) are not shown.
اما به این نکته هم توجه داشته باشید که درمیان کشورهایی که تقریباً در سطح یکسانی از سرانه درآمدی قرار دارند، برخی کشورها تصاعدات بیشتری نسبت به باقی کشورها ایجاد میکنند. سطح بالای تصاعد در کشورهای آمریکا، کانادا و استرالیا را با سطح پایینتر تصاعد در کشورهای فرانسه، سوئد و آلمان که تقریباً سطح یکسانی از درآمد سرانه دارند مقایسه کنید. راه دیگر این است که نمودار را افقی بخوانیم: نروژ همان سطح تصاعدی را دارد که طبق برآورد (خط) برای کشوری است که به لحاظ سرانهی درآمدی ۲۰۰۰۰ دلار فقیرتر است. روسیه همان مقدار آلودگیای را تولید میکند که باید از یک کشور ۲۰۰۰۰ دلار ثروتمندتر انتظار داشت.
عملکرد سنگاپور، ازجهت تصاعدات مستقیم، با فاصله نسبت به سایرین بالاتر است.سنگاپور یک دولت-شهر پردرآمد است که علاوه براینکه از یک شبکهی حملونقل عمومی موثر برخوردار است، شالودهی اقتصادی آن هم بیشتر تجاری است تا صنعتی، و در نتیجه سطح آلودگی بسیار کمی تولید میکند. علاوه بر حملونقل عمومی، دولت سیاستهای زیستمحیطی موثر دیگری را هم بکار گرفته است. برای مثال اگر بخواهید در سنگاپور از اتومبیل استفاده کنید لازم است که ابتدا در مزایده یک مجوز اتومبیل خریداری کنید، و سپس هر بار که وارد شهر میشوید هزینههای تراکم (نوعی مالیات) بپردازید.
Development indicators; EPI. 2014. ‘Environmental Protection Index 2014.’ Yale Center for Environmental Law & Policy (YCELP) and the Center for International Earth Science Information Network.
بااینکه کشورهای ثروتمند Co2 سرانهی بالاتری تولید میکنند، اما سیاستهای موثرتری هم برای مدیریت منابع طبیعیشان، ازقبیل جنگلها، خاک، تنوع زیستی، و آب بکار گرفتهاند. شکل ۲۰.۲۵ ب شاخص عملکرد زیستمحیطی (EPI) را در برابر جی.دی.پی سرانه نشان میدهد. شاخص عملکرد محیطی، شاخص فرآگیر سلامت زیستمحیطی و زندهبودن اکوسیستم در سطح کشورها است که ازجمله مدیریت دولتی فاضلابها و جنگلها را دربرمیگیرد. این شاخص، بیست شاخص مختلف در سطح کشورها، از جمله رویههای موجود در تصاعدات کربنی، ذخیرهی آبزیان، تغییرات پوششهای جنگلی، کیفیت مدیریت فاضلابها، دسترسی به سیستم تخلیه فاضلاب، آلودگی هوا و مرگومیر نوزادان را در خود جمع کرده است. در مورد حاضر، یک خط منحنی و نه یک خط مستقیم است که بهترین انطباق را با دادههای موجود نشان میدهد، و این نشانگر این است که برای کشورهای بسیار فقیر، تفاوتها در سرانهی درآمدی، بطور میانگین، به مهمترین تفاوتهای موجود در شاخص EPI مرتبط است، در حالی که برای کشورهای ثروتمندتر نقش اساسی ندارد.
همانطور که در شکل ۲۰.۲۵ الف میبینید روسیه عملکرد ضعیفی دارد، زیرا از شاخص عملکرد محیطیای برخوردار است که از کشوری انتظار میرود که نصف ثروت روسیه را داشته باشد. آلمان، سوئد و سوئیس، بهترین عملکردها را دارند. توجه داشته باشید که استرالیا که بطور نامعمولی یکی از بزرگترین تصاعدکنندگان CO2 در جهان است (شکل ۲۰.۲۵ الف)، یکی از بهترین عملکردها را هم درباب محاسن زیستمحیطی مندرج در شاخص EPI هم هست. به این ترتیب، بخش عمدهای از آسیبهای زیستمحیطی ناشی از فعالیت اقتصادی در استرالیا بهعنوان هزینه بر افرادی که خارج از کشور هستند تحمیل میشود.
پیام شکل ۲۰.۲۵ ب هم مشابه پیام شکل قبلی است. کشورها، حتی با سرانهی درآمدی مشابه، تفاوتهای بزرگی از نظر عملکرد محیطیشان دارند. برای مثال، سوئیس را با آمریکا و یا اسپانیا را با روسیه مقایسه کنید. هم هند و هم چین بهمیزان قابل توجهی زیر خط قرار دارند. این تفاوتهای میان کشورها، اهمیت نوع سیاستهای اتخاذ شده و اجرا شده را نشان میدهند.
درسهایی از وجود سیاستهای برد-برد
قبلاً به برخی از بده-بستانهای دشواری که پیش روی سیاستهای زیستمحیطی قرار دارند اشاره کردهایم، مثلاً بدهبستان میان مصرف حال حاضر ما و کیفیت زیستمحیطی کنونی ما. با این حال به شواهدی دال بر وجود فرصتهای برد-برد هم برخوردهایم.
در شکل ۲۰.۲۶ دوباره به برآوردهای مربوط به هزینههای نهایی بهسازی که قبلاً در شکل ۲۰.۹ دیدهایم نگاهی میکنیم. منحنی هزینهی جهانی بهسازی به شکل عمودی در شکل ۲۰.۲۶ نشان داده شده است. در شکل ۲۰.۹ تنها سنجههایی را وارد کردیم که هزینهبر هستند و باید هدفگرفتن آنها درقالب یک سیاستگذاری دولتی انجام شود. در شکل ۲۰.۲۶ هنگامی که سود پولی از هزینه بیشتر است، نمودار ستونی به سمت چپ محور عمودی منتقل میشود. و وقتی هزینه بالاتر است، به سمت چپ آن.
کلیه اقداماتی که در سمت چپ محور عمودی شکل ۲۰.۲۶ قرار دارند نه تنها بهسازی قابلتوجهی را بدنبال دارند، بلکه به لحاظ خصوصی هم سودآور خواهند بود، به این معنا که سود پولیشان بیشتر از هزینه آنها خواهد بود. این اقدامات را اقدامات برد-برد مینامیم، چرا که محیط را بهبود میبخشند و صرفهجویی در هزینهای که بدنبال دارند امکان مصرف بیشتر را نیز فراهم میکند.
جایگزینی لامپهای نوری حرارتی با لامپهای ال.ای.دی در منازل یکی از این فرصتهای برد-برد است. این سیاستی است که بیشترین میزان صرفهجویی در هزینه را در پی دارد اما یک ستون بسیار باریک است، یعنی پتانسیل بهسازی بزرگی ندارد. وسایل نقلیه برخوردار از مصرف بهینه سوخت، عایقسازی منازل و دفاتر و سایر فناوریهایی که ستونهای مربوط به آنها در سمت چپ محور عمودی قرار دارند هم صرفهجویی در هزینه به همراه دارند. توجه کنید که اگر قرار باشد تنها سیاستهای منجر به صرفهجویی در هزینه در فاصله زمانی امروز تا سال ۲۰۳۰ را اتخاذ کنیم، بازهم بیش از یکچهارم کل پتانسیل بهسازی نشاندادهشده در شکل را محقق خواهیم کرد.
McKinsey & Company. 2013. ‘Pathways to a Low-Carbon Economy: Version 2 of the Global Greenhouse Gas Abatement Cost Curve.’ McKinsey & Company.
میتوانیم پتانسیل بهسازی تحققنیافتهی این تغییرات را در شکل مجموعه مقرونبهصرفهگی نشان دهیم. خط نقطهچین شکل ۲۰.۲۷ که همان خط مقرونبهصرفهگیای است که تا اینجا بکار بردهایم، این فرصتهای برد-برد نشاندادهشده در سمت چپ شکل ۲۰.۲۶ را درنظر نمیگیرد. خط مقرونبهصرفهگی پیوسته و تیرهرنگ، کاربرد ممکن این گزینههای برد-برد را در نظر میگیرد.
با نقطه C روی محور افقی شکل ۲۰.۲۷ شروع کنید. شواهد برآمده از شکل ۲۰.۲۶ حاکی از این است که اجرایی کردن اقدامات (با شروع از بالای شکل ۲۰.۲۶ و گزینه جایگزینی لامپهای حرارتی با ال.ای.دی) سود بهسازی ایجاد خواهد کرد و در عین حال امکان مصرف سایر کالاها و خدمات را فراهم خواهد کرد.
بخشی از خط مقرونبهصرفهگی که از شیب مثبت برخوردار است و هم کیفیت زیست محیطی و هم مصرف را از نقطه C به D افزایش میدهد، به همین علت است. زمانی که کلیه اقدامات برد-برد وارد شده باشند، یعنی در نقطه D، آنگاه تحقق بهسازی بیشتر هزینهبر خواهد بود و خط مقرونبهصرفهگی شیب منفی دارد، درست همانطور که در بررسی پیامدهای شکل ۲۰.۹ دیدیم.
پتانسیل بهسازی تحققنیافتهی این تغییرات که سبب ذخیره پولی برای افراد یا بنگاههای اقتصادی مجری این تغییرات میشود، به ما میگوید که اجراییکردن به کمک مشوقهای بازاری ممکن است که فرآیند کُند و ناکاملی باشد. این واقعیت که میتوان با اتخاذ تصمیمات اقتصادیای که برای تصمیمساز سود پولی (و نه هزینه) در پی دارد، نفع زیستمحیطی حاصل کرد به این معناست که عواید دوجانبه مقرونبهصرفه محسوب میشوند اما تحقق پیدا نمیکنند. بنابراین، شکل ۲۰.۲۷ گواه دیگری است بر اینکه اقتصادهای معاصر اغلب به کارایی پارتویی حتی نزدیک هم نیستند.
این عوامل به یکی از مزیتهای مهم این سیاستها در غیرقانونیکردن برخی رفتارهای مخرب محیط زیست و نه صرف گرانترکردن آنها اشاره دارند. در مواردی که دولت ظرفیتهای اطلاعاتی و اجرایی لازم را در اختیار دارد، روند اجراییکردن میتواند سریع و کامل باشد. یک نمونه کاهش چشمگیر استفاده از سرب در بنزین در بسیاری از کشورها در سرتاسر جهان است که بدنبال یک منع قانونی ایجاد شد. اما همانطور که در فصل ۲۲ خواهیم دید، دولتها غالباً ظرفیتهای اطلاعاتی و اجرایی لازم برای طراحی و عملیاتیکردن سیاستهای موثری از این دست را در اختیار ندارند.
آیا قانون «الزام آلاینده به جبران» قانون عادلانهای است؟
- اصلِ الزامِ آلاینده به جبران
- راهبردی در سیاستهای محیطزیستی که براساس آن کسانی که اثراتِ محیطزیستیِ مخربی بر دیگران تحمیل میکنند، بایستی ملزم به جبران آسیبهای وارده باشند، چه از طریق مالیات یا هر شیوهی دیگری.
به اصل الزام آلاینده به جبرانبیشتر فکر کنید. این اصل را میتوان بهعنوان نوعی کاربست اقتصاد بنیادی سیاستهای زیستمحیطی تفسیر کرد. تأثیرات محیطی بیرونی غالباً هزینههایی را بر دیگران تحمیل میکنند و الزام آلاینده به جبران این تأثیرات بیرونی راهی برای درونیکردن (و بنابراین امحاء) آنها است.
اینکار را میتوان بواسطهی مالیاتبستن بر فعالیت آلایندگی انجام داد بطوریکه هزینهی خصوصی نهایی با هزینهی اجتماعی نهایی برابر شود. این میتواند روش کارایی برای بهسازی آلایندگی باشد. اما همانطور که در فصل ۲ دیدیم، همین میزان بهسازی را میتوان با سوبسیددادن به بنگاه اقتصادی برای استفاده از فناوری جایگزینی که سطح آلایندگی متری داشته باشد نیز بدست آورد.
نگرش بنگاه اقتصادی نسبت به این دو سیاست ممکن است این باشد که مالیات همان چماق است و سوبسید همان هویج. مالیات که بازتابی از اصل الزام آلاینده به جبران است، سود بنگاه اقتصادی را کاهش میدهد. اینکه سیاست صحیح چماق باشد یا هویج بسته به مقرونبهصرفهگی و هزینهی اجراییکردن سوبسید درمقایسه با مالیات است، و همچنین اینکه کاهش یا افزایش درآمد بنگاههای اقتصادی هدف سیاستگذاری مطلوب است، تابع اصل عادلانهبودن است.
از این منظر، اصل الزام آلاینده به جبران همیشه راهنمایی که به بهترین سیاست منتهی شود نیست. شهر بزرگی را در یک کشور کمدرآمد درنظر بگیرید که در آن بخش عمدهی آشپزی هنوز با هیزم انجام میشود که سطح بالایی از ریزگرد تولید میکند و سبب آسم و دیگر بیماریهای تنفسی میشود:
- عادلانهبودن: غالباً این خانوارهای فقیر هستند که درآمد کافی یا دسترسی به برق ندارند تا بتوانند آشپزی و گرمکردن خانههایشان را با تأثیرات زیستمحیطی بیرونی کمتری انجام دهند. در این حالت، خیلیها به سیاست الزام آلاینده به جبران، برمبنای اصل عدالت، اعتراض خواهند کرد و درعوض سوبسید دادن به نفت چراغ یا دسترسی به بهتر به برق را ترجیح خواهند داد.
- موثربودن: سوبسید دادن به نفت چراغ برای کاهش غبارهای آلاینده احتمالاً، در مقایسه با روش پیداکردن و هزینهگرفتن از صدها هزار نفری که هوای شهر را با سوزاندن چوب آلوده میکنند، هزینه-برتر خواهد بود.
این مثال خوبی است زیرا نه تنها ارزش رعایت اصل عدالت در کنار کارایی را نشان میدهد، بلکه همچنین اهمیت شفافبودن در مورد نوع هدفی که به هنگام طراحی سیاستگذاریها دنبال میکنیم را گوشزد میکند.
تمرین ۲۰.۱۴ دارندگان بالاترین و پایینترین عملکرد
کشورهای علامت گذاری شده در بالای منحنی بهترین اندازه و پایین آن در شکل ۲۰.۲۵ب
- بهنظر شما چه ویژگیهایی در مورد کشورها و شیوهی ادارهی آنان وجود دارد که وضعیت آنها بعنوان دارندگان بالاترین و پایینترین عملکردها را توضیح میدهد.
- اطلاعات بیشتری را در مورد سیاستهای زیستمحیطی و نظامهای سیاسی یک یا چند تا از این کشورها را با استفاده از شاخصهای توسعه بانک جهانی, و دادههای سال ۲۰۱۶ آزادی در جهان و همچنین جستجوهای خودتان پیدا کنید. کدامیک از اطلاعات این منابع به توضیح تفاوت میان کشورهای دارندهی عملکرد بالا و پایین کمک میکند و چگونه؟
پرسش ۲۰.۱۱ پاسخ(ها)ی صحیح را انتخاب کنید.
شکل ۲۰.۲۷ نمودارِ میزانِ بهسازی به ازای کلِ هزینه بهسازی برمبنای سیاستهای مختلفِ بهسازی را نشان میدهد.
براساس این اطلاعات، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- نادرست است. شیبِ روبهبالا نشان میدهد که سیاستهایی که در ابتدااتخاذشدهاند، هم بهسازی و هم مصرف را افزایش دادهاند.
- نادرست است. گزینهی سیاستِ بهینه هم تابعِ مرزِ مقرونبهصرفگی است و هم تابعِ ترجیحات شهروندان. نقطه D مصرف را به حداکثر میرساند و بنابراین، درصورتی که سیاستگذار هیچ ارزشی برای بهسازی قائل نباشد، گزینه بهینه خواهد بود.
- نادرست است. با فرض اینکه سیاستگذار هم برای بهسازی و هم برای مصرف ارزش قائل است، نقطه D همواره نسبت به هر نقطهای میانِ C و D نتیجه بهتری خواهد داشت.
- درست است. این نقطه به نقطه حداکثر مصرف مربوط است و بنابراین تنها در صورتی گزینه بهینه خواهد بود که سیاستگذار توجهی به بهسازی نداشته باشد. به عبارت دیگر، هر منحنی بیتفاوتیای که یک خطِ عمودی نیست، در سطحِ بالاتری از بهسازی با منحنیِ مقرونبهصرفهگی مماس خواهد بود.
۲۰.۱۱ نتیجهگیری
برای مدت ۱۰۰۰۰۰ سال یا بیشتر، انسانها – مثل سایر حیوانات – به شیوههایی زندگی میکردند که اگرچه سبب دستکاری در زیستکره میشد اما ظرفیت آن برای تقویت حیات بر روی سیاره زمین را تنزل نمیداد. از ۲۰۰ سال پیش به این سو، انسانها یاد گرفتند انرژی موجود در طبیعت را بکار بگیرند (سوخت کربن) تا شیوه تولید کالاها و خدمات را تغییر دهند و بهرهوری نیروی کار را بالا ببرند.
اقتصاد سرمایهداری هم چماقها و هم هویجهایی که انقلاب فناوری را برای بخش خصوصی سودآور میکند فراهم کرد و به این ترتیب این انقلاب فناورانه به خصلت دائمی حیات ما تبدیل شد. نتیجه افزایش چشمگیر خروجی کالا و خدمات به ازای هر فرد بود.
در بسیاری از کشورها، گسترشیافتن حق رأی به افرادی که بعنوان کارگر کار میکردند، و سازماندهی آنها در قالب اتحادیههای تجاری و احزاب سیاسی، قدرت چانهزنی و دستمزد کارگرها را بالا برد (شکل ۲.۱۹). هزینههای فزآیندهی استخدام نیروی کار مشوق بیشتری برای صاحبان بنگاههای اقتصادی فراهم کرد تا بدنبال نوآوریهایی باشند که مستلزم نیروی کار کمتری باشد، و نیروی کار انسانی جای خود را به ماشینآلات و انرژی غیر-انسانی ذغالسنگ و سوختهای دیگری داد که خوراک این ماشینآلات بود.
در بسیاری از کشورها این فرایند بهرهوری افزایش بهرهوری و قدرت چانهزنی نیروی کار به بالارفتن استانداردهای زندگی برای کارگران منجر شد. اما جایگزینی نیروی کار انسانی با انرژی غیرانسانی بهراهاندازندهی ماشینآلات، به تنزل طبیعت هم انجامید.
بااینحال، محیطزیست تنزلیافته و درمعرض تهدید را نمیتوان با همان سازوکارهایی که این وفور را ایجاد کرده، دوباره احیا کرد. وقتی پای ایجاد یک جامعهی بهلحاظ اقتصادی عادلانه به میان آمد، کارگران دیگر خودشان نماینده خود بودند، و موفقیتشان در دنبالکردن منافع خصوصی معطوف به جستجوی یک استاندارد زندگی بالاتر، به افزایش دستمزدها و شکلگیری الگویی از تغییرات فناورانه انجامید که در آن نیروی کار کمتری در فرآیند تولید بکار گرفته میشد.
میتوانید تصور کنید که یک فرآیند مشابه میتواند قیمت استفاده از محیط طبیعی را بالاتر ببرد و به بروز تحولات فناورانهی مبتنی بر صرفهجویی-در-طبیعت منجر شود، درست همانطور که دستمزد بالاتر به نوآوریهای مبتنی بر صرفهجویی-در-نیروی کار منجر شد. اما زیستکره حق رأی ندارد. گونههای حیوانی رو-به-انقراض هیچ سازمانهای سیاسیای تشکیل نخواهند داد. نسلهای آیندهی گونهی خود ما و عناصر غیر-انسانی زیستکرهی معاصر و آینده، قدرت این را ندارند که به همان شکلی که کارگران بطور غیرمستقیم مدافع صرفهجویی در نیروی کار بودند، یعنی با بالابردن قیمت آن، مدافع طبیعت باشند.
امروزه سیاستهای عمومی معطوف به تحمیل قیمت بر استفاده از طبیعت به منظور امحاء تأثیرات بیرونی مخرب تولید کالاها و خدمات را صدای خاموش زیستکره به پیش نمیبرد، بلکه افرادی آن را به پیش خواهند برد که صرفاً دغدغهی منافع خصوصی خود را ندارند و نگران حفاظت از یک زیستکرهی شکوفا در آینده هم هستند.
کاری که اقتصاددانان میتوانند انجام دهند این است که همراه با سایر پژوهشگران، هزینه و فایدهی سیاستها و رویههای زیستمحیطی جایگزین را معلوم کنند و به ارتقاء مباحثهی عمومی در باب این سیاستها کمک کنند.
مفاهیم معرفی شده در فصل ۲۰
قبل از ادامه ، این تعاریف را مرور کنید:
- بهسازی
- سیاستهای بهسازی
- ذخایر (منابع طبیعی)
- منحنی هزینهی جهانی بهسازی گازهای گلخانهای
- بهرهوری نهایی هزینهکردهای بهسازی
- قیمت وکمیت -سیاستهای محیط زیست محوری
- کَپ اند تِرِید
- ارزیابی احتمالات
- قیمتگذاری مبتنی بر خوشایندی
- تخفیف هزینهفایدهی نسلهای آینده
- اصلِ الزامِ آلاینده به جبران
- نقطهی لغزان، فرآیند عدمتوازن
- سیاست احتیاطی
۲۰.۱۲ ارجاعات
-
Gernot Wagner and Martin L. Weitzman. 2015. Climate Shock: The Economic Consequences of a Hotter Planet. Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
Stephen Smith. 2011. Environmental Economics: A Very Short Introduction. Oxford: Oxford University Press. ↩
-
Michael E. Porter and Claas van der Linde. 1995. ‘Toward a New Conception of the Environment-Competitiveness Relationship’. Journal of Economic Perspectives 9 (4): pp. 97–118. ↩
-
Ernst Fehr and Andreas Leibbrandt. 2011. ‘A Field Study on Cooperativeness and Impatience in the Tragedy of the Commons’. Journal of Public Economics 95 (9–10): pp. 1144–55. ↩
-
Devesh Rustagi, Stefanie Engel, and Michael Kosfeld. 2010. ‘Conditional Cooperation and Costly Monitoring Explain Success in Forest Commons Management’. Science 330: pp. 961–65. ↩
-
William D. Nordhaus. 2007. ‘A Review of the Stern Review on the Economics of Climate Change.’ Journal of Economic Literature 45 (3): pp. 686–702. ↩
-
Frank Ackerman. 2007. ‘Debating climate economics: the Stern Review vs. its critics’. Report to Friends of the Earth, July 2007. ↩