فصل ۱ انقلاب کاپیتالیستی
فهرستها و موضوعات فصلها
چگونه سرمایهداری شیوه زندگی ما را از اساس متحول میکند، و چگونه اقتصاد تلاش میکند این نظام و دیگر نظامهای اقتصادی را فهم کند؟
- از نخستین سالهای ۱۷۰۰ بدینسو، افزایش متوسط استانداردهای زندگی به یکی از خصلتهای ثابت حیات اقتصادی در بسیاری کشورها بدل شدهاست.
- این روند با ظهور یک نظام اقتصادی جدید موسوم به سرمایهداری همراه بوده است که در آن مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی نقشی اساسی دارند.
- تحت این شیوهی جدید سازماندهی اقتصاد است که پیشرفت در تکنولوژی و تخصصیشدن محصولات و وظایف، میزان تولید در یک کار یکروزه را افزایش دادهاست.
- این فرآیند، که ما آن را انقلاب کاپیتالیستی مینامیم، تهدیدهای فزایندهای نسبت به محیطزیست طبیعیمان، و نیز نابرابریهای اقتصادی بیسابقهای درمقیاس جهانی بههمراه آوردهاست.
- علم اقتصاد (Economics) عبارت است از مطالعه اینکه مردمان در تأمین معاش خود، چگونه با یکدیگر و با محیط طبیعی تعامل میکنند.
در سده چهاردهم، عالِم مراکشی، ابن بطوطه بنگال هندوستان را چنین توصیف میکند: «سرزمینی با وسعت زیاد که در آن برنج بسیار فراوان است. براستی که هیچ ناحیهای را در زمین ندیدهام که در آن آذوقه چنین فراوان باشد«.
و البته او کسی است که اکثر نقاط جهان را دیده، و به چین، غرب آفریقا، خاورمیانه و اروپا سفر کرده است. سه قرن بعد همین احساس را از زبان ژان باپتیست تاورنیه، یک تاجر الماس فرانسوی قرن هفدهمی میشنویم که درباره آن کشور چنین مینویسد:
حتی در کوچکترین روستاها برنج، گندم، کره، شیر، حبوبات و دیگر نباتات خوراکی، شکر و تنقلات، از خشک و تر، بهفراوانی عمل میآید.1
در زمان سفرهای ابن بطوطه، هندوستان از دیگر قسمتهای جهان ثروتمندتر نبود؛ اما چندان فقیرتر هم نبود. احتمالاً یک مشاهدهگر فرضی در این زمان تشخیص میداد که بهطور میانگین، آدمها در ایتالیا، چین و انگلستان رفاه بیشتری دارند تا در ژاپن یا هند. اما تفاوتهای گسترده میان فقرا و اغنیا که مسافر فرضی ما وجودش را هرجا که میرفت تبعاً به چشم میدید، بسیار چشمگیرتر از تفاوت میان مناطق مختلف بودند. فقیر و غنی، اغلب نامهای مختلفی بهخود میگرفتند: در برخی مناطق لُردهای فئودال و سِرفها بودند، جای دیگر درباریان و رعیتهایشان، یا بازرگانان و ملاحانی که کالاهایشان را جابجا میکردند. آنوقتها هم – مثل حالا- چشماندازهای پیش روی شما بستگی داشت به اینکه والدینتان کجای نردبان اقتصادی قرار دارند و نیز به اینکه مرد یا زن هستید. در قرن چهاردهم تفاوت، درمقایسه با امروز، این بود که آن وقتها اهمیت خیلی کمتری داشت که در چه قسمتی از زمین بهدنیا آمدهاید.
حالا با جستی سریع به امروز برگردیم. مردم هند بسیار مرفهتر از آن چیزی هستند که هفت قرن پیش بودند، البته در صورتی که دسترسی به غذا، مراقبتهای پزشکی، مسکن و ضروریات زندگی را در نظر داشته باشیم؛ اما با استانداردهای جهانی امروزه اغلبشان فقیر بهحساب میآیند.
ابن بطوطه (۱۳۶۸- ۱۳۰۴) جهانگرد و بارزگان تونسی بود. سفرهایش، که در کتاب الرحله آمده، و به مدت ۳۰ سال بهطول انجامید، او را از راه شمال و غرب آفریقا به اروپای شرقی، خاورمیانه، آسیای جنوب و غرب و چین کشانید.
شکل ۱.۱الف بخشی از ماجرا را به ما میگوید. ما از سنجهای برای استاندارد زندگی در هر کشور موسوم به سرانهی جی.دی.پی (GDP per capita) استفاده میکنیم. مردم درآمد خود را با تولید و فروش کالا و خدمات بهدست میآورند. جی.دی.پی (تولید ناخالص داخلی) عبارت است از ارزش کل همه آنچه در یک بازه زمانی معلوم مثلاً یک سال تولید شدهاست، و بنابراین سرانه جی.دی.پی به میانگین درآمد سالانه مربوط میشود. جی.دی.پی را درآمد ناخالص داخلی هم مینامند. در شکل ۱.۱الف رأس هر خط برآوردی از میانگین درآمد در زمان قیدشده در محور افقی است.
چوب هاکی تاریخ
Jutta Bolt and Jan Juiten van Zanden. 2013. ‘The First Update of the Maddison Project Re-Estimating Growth Before 1820’. Maddison-Project Working Paper WP-4 (January). Stephen Broadberry. 2013. Accounting for the great divergence. 1 November. Conference Board, The. 2015. Total Economy Database.
با این معیار، مردم انگلستان بهطور میانگین شش برابر ثروتمندتر از مردم هندوستان هستند. ژاپنیها همانقدر ثروتمندند که بریتانیاییها، یعنی درست همانطور که در قرن ۱۴ام بودند، اما حالا آمریکاییها هستند که حتی از ژاپنیها هم ثروتمندترند، و نروژیها که باز از این هم مرفهترند.
امکان ترسیم نموداری شبیه به شکل ۱.۱ الف را مدیون کار آنگوس مدیسون هستیم، کسی که تمام حیات کاری خویش را وقف یافتن دادههای کمیابی کرد که برای انجام مقایسه کارآمد شیوهی زندگی مردمان در یک بازه زمانی بیش از ۱۰۰۰ ساله موردنیاز است (کار او در قالب پروژه مدیسون ادامه دارد). در این درس خواهید دید که دادههای اینچنینی درباره مناطق مختلف زمین، و درباره مردمان ساکن آنها، نقطه شروع کل علم اقتصاد است. در این ویدیو، دو اقتصاددان، جیمز هکمن و توماس پیکتی، توضیح میدهند که چگونه جمعآوری داده بخشی اساسی از کار آنها درباره نابرابری و خطمشیهای کاهش آن بودهاست.
۱.۱ نابرابری درآمدی
هزار سال قبل، جهان، به بیان اقتصادی کلمه، جهانی تخت بود. تفاوت درآمد میان مناطق مختلف جهان وجود داشت، اما این تفاوت، همانطور که در شکل ١.١الف ملاحظه میکنید، درمقایسه با آنچه بعدتر از راه میرسد، بسیار ناچیز بود.
اما امروزه، پای درآمد که به میان میآید، هیچکسی تصور نمیکند جهان تخت باشد. شکل ١.٢ توزیع درآمد در کشورهای مختلف و میان آنها را نشان میدهد. کشورها برحسب سرانه جی.دی.پی، از فقیرترین در سمت چپ نمودار (یعنی لیبریا) تا غنیترین در سمت راست (یعنی سنگاپور)، مرتب شدهاند. عرض یا پهنای ستونهای مربوط به هر کشور، نشانگر جمعیت آن کشور است. بهازای هر کشور ده ستون، متناظر با ده دهک درآمدی، وجود دارد. رأس هر ستون نشانگر میانگین درآمدی دهدرصد از جمعیت است، از فقیرترین دهدرصد جمعیت در جلوی نمودار تا ثروتمندترین دهدرصد در عقب نمودار، که براساس نرخ دلار آمریکا در سال ٢٠٠٥ محاسبه شدهاست. توجه داشته باشید که این بهمعنای «ثروتمندترین دهدرصد از میان صاحبان درآمد« نیست، ثروتمندترین دهدرصد از کل مردم است، یعنی در شرایطی که فرض میشود هر فرد در یک خانوار، شامل فرزندان، دارنده سهم برابری از درآمد خانوار باشد.
آسمانخراشها (یا بلندترین ستونها) در قسمت عقب سمت راست شکل، نمایانگر درآمد ثروتمندترین ده درصد در تروتمندترین کشورها است. بلندترین آسمانخراش، ثروتمندترین ده درصد مردم در سنگاپور است. در سال ٢٠١٤ این گروه انحصاری درآمد سالانهای بالغ بر ٦٧٠٠٠ دلار داشته است. نروژ، کشوری که مقام دوم در بیشترین سرانه جی.دی.پی را دارد، آسمانخراش بهطورخاص بلندی ندارد (جایی میان آسمانخراشهای سنگاپور و سومین کشور ثروتمند دنیا یعنی آمریکا پنهان شدهاست)، زیرا در نروژ توریع درآمد بهشکل متوازنتری نسبت به دیگر کشورهای ثروتمند انجام شدهاست.
تحلیل شکل ١.٢ چگونگی تغییرات در توزیع درآمد را از سال ١٩٨٠ نشان میدهد.
از توزیع سال ۲۰۱۴ دو نکته فهمیده میشود. اول اینکه دارایی ثروتمندان نسبت به فقرا، بسیار بیشتر است. یکی از سنجههای کارا برای فهم نابرابری در یک کشور، سنجه موسوم به نسبت ۱۰/۹۰ (نود به ده) است، که ما دراینجا آن را بصورت میانگین درآمد ثروتمندترین ۱۰ درصد تقسیم بر میانگین درآمد فقیرترین ۱۰ درصد تعریف میکنیم. البته رایجتر این است که آن را بصورت درآمد صدک ۹۰ ام تقسیم بر درآمد صدک ۱۰ ام تعریف کردهاند. حتی در یک کشور نسبتاً برابر مثل نروژ، نسبت ۱۰/۹۰ (نود به ده) برابر با ۵.۴ است؛ در ایالات متحده ۱۶ و در بوتسوانا در آفریقای جنوبی ۱۴۵ است. اگرچه رقم نابرابری فقیرترین کشورها را بهزحمت در نمودار پیدا میکنید اما شک نکنید که آنجاست: نسبت ۱۰/۹۰ (نود به ده) در نیجریه ۲۲ و در هند برابر با ۲۰ است.
دومین نکتهای که در شکل ۱.۲ توی ذوق میزند تفاوت عظیم درآمدی میان کشورهاست. متوسط درآمد در نروژ ۱۹ برابر بیشتر از متوسط درآمد در نیجریه است. و فقیرترین ۱۰ درصد نروژی مبلغی معادل تقریباً دو برابر درآمد فقیرترین ۱۰ درصد نیجریهای دریافت میکنند.
یکبار دیگر سفر ابن بطوطه در مناطق مختلف جهان در قرن چهاردهم را بخاطر بیاورید و بهاین فکر کنید که این سفر در قالب نموداری شبیه به شکل ۱.۲. احتمالاً چه شکلی پیدا میکرد. بدون شک متوجه این نکته میشد که در هر منطقه تفاوتهایی میان ثروتمندترین و فقیرترین گروههای جمعیتی آن منطقه وجود دارد. احتمالاً به ما اینطور گزارش میداد که درمقام مقایسه تفاوت درآمدی میان کشورهای جهان نسبتاً کمتر است.
تفاوت درآمدی گسترده میان کشورهای جهان امروز ما را به شکل ۱.۱الف میرساند، به تصویری که براساس آن تازه میتوانیم بفهمیم که چگونه چنین وضعی پیش آمده است. کشورهایی که اوجگیری اقتصادیشان صد یا صد و اندی سال پیش بوده – بریتانیا، ژاپن، ایتالیا – حالا ثروتمنداند. آنها (و کشورهای شبیه آنها) در قسمت آسمانخراشهای شکل ظاهر میشوند. کشورهایی که تازه اخیراً اوجگیری کردهاند، یا اساساً هنوز اوج نگرفتهاند، در نواحی پست و کمارتفاع جای گرفتهاند.
تمرین ۱.۱ نابرابری در قرن چهاردهم
بهنظر شما یک شکل «آسمانخراشی» مانند شکل ۱.۲ در زمان ابن بطوطه (اوایل تا اواسط قرن چهاردهم) چه ویژگیهایی میداشت؟
تمرین ۱.۲ کارکردن با دادههای درآمدی
شما میتوانید این نمودار تعاملی را ببینید و صفحه دادهها که برای ایجاد شکل ۱.۲ استفاده کردیم دانلود کنید. پنج کشور را مطابق دلخواه خود انتخاب کنید.
- برای هر کشور، میانگین درآمد و نسبت ۹۰ به ۱۰ را در سال ۱۹۸۰، ۱۹۹۰ و ۲۰۱۴ محاسبه کنید.
- تفاوتهای میان کشورها و تفاوتهایی را که در طول زمان مشاهده میکنید، توصیف کنید.
- آیا هیچ توضیحی برای این موارد به ذهنتان میرسد؟
۱.۲ اندازهگیری درآمد و استانداردهای زندگی
- تولید ناخالص داخلی (جی.دی.پی)
- سنجهای از ارزشِ بازاریِ خروجیِ اقتصاد در یک بازه زمانی معین است.
آن برآوردهایی از استانداردهای زندگی که در شکل ۱.۱الف به کار بردیم (جی.دی.پی سرانه) سنجهای برای اندازهگیری کل کالاها و خدمات تولیدشده در یک کشور است (که تولید ناخالص داخلی، یا همان جی.دی.پی نامیده میشود)، که سپس بر جمعیت کشور تقسیم شدهاست.
جی.دی.پی، خروجی اقتصاد در یک بازه زمانی مشخص، مثلاً یکساله، را میسنجد: دایان کویل اقتصاددان مینویسد که جی.دی.پی حاصل جمع همهچیز است، از میخ گرفته تا مسواک، تراکتور، کفش، آرایش مو، مشاوره مدیریتی، نظافت خیابان، تدریس یوگا، بشقاب، پانسمان، کتاب و میلیونها مورد از خدمات و محصولات در بدنه اقتصاد.2
به سخنرانی دایان کویل دربارهی مزایا و محدودیتهای سنجش جی.دی.پی گوش فرا دهید.
جمع زدن این میلیونها خدمات و محصولات مستلزم یافتن سنجهای برای فهم این نکته است که یک کلاس یوگا در مقایسه با یک مسواک چقدر میارزد. اقتصاددانان باید علاوه بر اینکه در وهله نخست همه موارد مورد محاسبه را تعیین میکنند، راهی هم برای نسبت دادن یک ارزش خاص به هرکدام از این موارد پیدا کنند. در عمل، آسانترین راه برای انجام اینکار، استفاده از قیمت آنها است و هنگامی که به این ترتیب عمل میکنیم، ارزش جی.دی.پی معادل با کل درآمد همه افراد در کشور است.
تقسیم این عدد بر جمعیت کشور جی.دی.پی سرانه را به ما میدهد- که همان میانگین درآمد افراد در یک کشور است. اما آیا این راه درستی برای سنجش استاندارهای زندگی یا رفاه آنها است؟
درآمد قابلاستفاده
- درآمد قابل استفاده
- درآمدی که پس از پرداخت مالیات ها و دریافت حوالجات نقدی از دولت، باقی موجود و قابل استفاده است.
جی.دی.پی سرانه میانگین درآمد را میسنجد، اما این معادل درآمد قابل استفاده یک شخص نوعی نیست.
درآمد قابلاستفاده عبارت است از میزان مزد یا حقوق، سود، رانت، مزایا و دریافتهای نقدی از جانب دولت (از قبیل مزایای بیکاری یا ازکارافتادگی) یا از کانالهایی دیگر (مثل هدیه) که در یک دورهی زمانی مشخص مثلاً یک سال دریافت شده باشند، منهای هر انتقال وجهی که فرد به دیگران داشتهاست (منجمله مالیاتهای پرداختی به دولت). تصور میشود که درآمد قابلاستفاده، سنجهی مناسبی برای استانداردهای زندگی باشد زیرا نشانگر حداکثر میزان غذا، مسکن، لباس و دیگر کالاها و خدماتی است که شخص میتواند بدون نیاز به قرض گرفتن، خریداری کند- یعنی بدون رفتن زیر بار قرض یا فروش مایملک.
آیا درآمد قابلاستفاده سنجهی مناسبی برای رفاه ما است؟
درآمد تاثیری اساسی بر رفاه ما دارد، زیرا به ما اجازه میدهد تا کالاها و خدمات مورد نیاز یا موردعلاقهی خود را خریداری کنیم. اما ناکافی هم هست، زیرا بسیاری از وجوه رفاه ما، ربطی به آنچه میتوانیم بخریم ندارد. 3
برای مثال درآمد قابلاستفاده این موارد را از قلم میاندازد:
- کیفیت محیط اجتماعی و فیزیکی ما از قبیل دوستیها و هوای پاک.
- میزان زمان فراغتی که برای استراحت یا وقتگذرانی با دوستان و خانواده داریم.
- کالاها و خدماتی که خریداری نمیکنیم از قبیل بیمه و آموزش، در حالتی که این موارد را یک دولت تأمین میکند.
- کالاها و خدماتی که در دل خانوار تولید میشود، مثل وعدههای غذایی یا مراقبت از فرزندان (که عمدتاً توسط زنان تامین میشوند).
میانگین درآمد قابلاستفاده و میانگین رفاه
در شرایطی که ما جزئی از یک گروه از مردم (مثلاً یک ملت یا یک گروه قومی) محسوب میشویم، آیا میانگین درآمد قابلاستفاده، معیار خوبی برای سنجش میزان رفاه آن گروه هم هست؟ گروهی را در نظر بگیرید که در آن هر فرد در بدو امر، درآمد قابلاستفادهای معادل ماهانه پنج هزار دلار دارد، و تصور کنید که، بدون تغییر در قیمتها، درآمد برای هر فرد گروه افزایش یافتهاست. دراین حالت میگوییم متوسط رفاه یا رفاه نوعی بالا رفتهاست.
اما حالا یک مقایسه متفاوت را در نظر بگیرید. در یک گروه دیگر، درآمد قابلاستفادهی ماهانهی نیمی از مردم ده هزار دلارست. نیم دیگر تنها پانصد دلار برای خرجکردن در ماه دارند. میانگین درآمد در گروه دوم (پنج هزار و دویست و پنجاه دلار)، نسبت به گروه اول (که پیش از افزایش درآمدها پنج هزار دلار بوده) بالاتر است. اما آیا خواهیم گفت که رفاه گروه دوم بیشتر از رفاه گروه اول است؟ آن هم در شرایطی که همه ماهانه پنج هزار دلار درآمد دارند؟ درآمد اضافی در گروه دوم احتمالاً برای ثروتمندان به ندرت اهمیتی خواهد داشت اما نیمهی فقیر این فقر را به شکل یک محرومیت جدی تجربه خواهد کرد.
چیزی که در رفاه تعیینکننده است درآمد مطلق است، اما علاوه براین، براساس نتایج تحقیقات میدانیم که افراد به جایگاه نسبیشان در توزیع درآمد اهمیت میدهند. درواقع اگر بدانند که دریافتی کمتری نسبت به دیگر اعضای گروه دارند، رفاه کمتری را گزارش خواهند کرد.
از آنجا که توزیع درآمد نیز بر رفاه موثر است، و ازآنجاکه یک میانگین درآمد یکسان ممکن است برآمده از توزیعهای درآمدی متفاوتی میان ثروتمندان و فقرای یک گروه باشد، میانگین درآمد نخواهد توانست بازتابی از میزان رفاه یک گروه از مردم در مقایسه با گروهی دیگر باشد.
ارزشگذاری کالاها و خدمات دولتی
جی.دی.پی شامل کالاها و خدمات تولیدشده توسط دولت، از قبیل تحصیل، دفاع ملی، و اجرای قوانین نیز میشود. این موارد با اینکه در رفاه سهم دارند، اما در درآمد قابلاستفاده بهحساب نمیآیند. در این خصوص، سرانهی جی.دی.پی، نسبت به درآمد قابل استفاده، سنجهی بهتری برای اندازهگیری استانداردهای زندگی است.
اما ارزشگذاری خدمات دولتی دشوار است و حتی دشوارتر از خدماتی چون کوتاهکردن مو و کلاس یوگا. در مورد کالاها و خدماتی که مردم خریداری میکنند، ما قیمت را سنجهای تقریبی از ارزش آنها در نظر میگیریم (اگر ارزشی که شما به کوتاهکردن مو نسبت میدهید از قیمت آن کمتر باشد، بدینمعناست که از رفتن به آرایشگاه اجتناب خواهید کرد). اما کالاها و خدمات تولیدشده توسط دولت نوعاً به فروش گذاشته نمیشوند و تنها سنجهی ارزیابی آنها برای ما این است که ببینیم تولیدشان با چه هزینهای انجام شدهاست.
شکافهای موجود میان آنچه ما از رفاه افاده میکنیم و آنچه با جی.دی.پی سرانه میسنجیم طبعاً باید ما را درخصوص کاربرد تحتاللفظی جی.دی.پی سرانه برای سنجش میزان رفاه مردم محتاط کند.4
اما هنگامی که تغییرات در طول زمان یا تفاوت میان کشورها در این شاخص بزرگی شکل ۱.۱الف باشند (و شکلهای ۱.۱ب، ۱.۸ و ۱.۹ در ادامهی این فصل)، شکی نیست که جی.دی.پی سرانه حاکی از وجود تفاوت در موجودی کالاها و خدمات خواهد بود.
در انیشتین پایان این قسمت، نگاه دقیقتری به نحوهی محاسبه جی.دی.پی خواهیم انداخت و فرصت خواهیم داشت آن را در طول زمان و میان کشورها مقایسه کنیم. (خیلی از فصلها یک بخش انیشتین دارند. لازم نیست آنها را به کار بگیرید، اما به شما خواهند گفت که بسیاری از آمارهایی را که بهکار میگیریم چگونه باید محاسبه و فهم کنید.) بااستفاده از این روشها میتوانیم از جی.دی.پی سرانه برای بیان واضح ایدههایی از این قبیل استفاده کنیم: «مردم در ژاپن بهطور میانگین بسیار ثروتمندتر از دویست سال قبل خود و بسیاربسیار ثروتمندتر از مردم هندوستان امروز هستند.»
تمرین ۱.۳ چه چیزی را باید سنجید؟
در ۱۸ مارس ۱۹۶۸ سناتور رابرت کندی سخنرانی مشهوری داشت که در آن «انباشت صرف کالاهای مادی» در جامعه آمریکا را به چالش میکشد و میپرسد چرا در میان بسیاری چیزها، آلودگی هوا، تبلیغات سیگار و یا زندانها در سنجش استانداردهای زندگی آمریکا حساب میشوند، اما بهداشت، آموزش یا وفاداری به کشور به حساب نمیآیند. کندی مدعی بود که «خلاصه، آمریکا همهچیز را میسنجد الا آن چیزهایی که باعث میشوند زندگی به زحمتش بیارزد.»
نسخه کامل سخنرانی را در اینجا بخوانید یا نسخه صوتی کامل آن را گوش دهید.
- در متن کامل سخنرانی، کدام کالاها را کندی بعنوان کالاهای محاسبه شده در سنجش جی.دی.پی ذکر میکند؟
- آیا شما فکر میکنید که این موارد را باید در چنین سنجهای به حساب آورد و چرا؟
- چه کالاهایی را بعنوان کالاهای از قلم افتاده در سنجه ذکر میکند؟
- آیا فکر میکنید این موارد هم باید گنجانده شوند و چرا؟
پرسش ۱.۱ (یک پاسخ را انتخاب کنید).
جی دی پی سرانه بریتانیا چه چیزی را می سنجد؟
- (الف) معنای واژه «سرانه» یعنی به ازای هر نفر، و ربطی به پایتخت لندن ندارد!
- (ب) درآمد قابل استفاده عبارت است از درآمد فرد (مثلاً دستمزدها، سود ناشی از پس انداز، و مزایا) منهای هرگونه کسورات (مثلاً مالیات). اما جی دی پی کالاها و خدماتی را در بر میگیرد که توسط دولت تولید میشوند، ازقبیل تحصیل، دفاعِ ملی و اجرای قانون، که در درآمد قابل استفاده به حساب آورده نمیشوند.
- (ج) این مفهومِ سرانه تولید ناخالص ملی یا GNP است. جی.ان.پی، آن دسته از خروجیهای تولیدشده در خارج مرزهای کشور که قابل انتساب به ساکنان بریتانیا است را با هم جمع و خروجی تولیدشده در بریتانیا که قابل انتساب به ساکنان خارج از مرزها است را از آن کسر میکند.
- (د) این همان تعریف صحیح سرانه جی.دی.پی طبق تعریف آن در قسمت ۱.۲ است.
انیشتین مقایسه درآمد در زمانهای مختلف و میان کشورهای مختلف
سازمان ملل، برآورد جی.دی.پی را از موسسات آماری سرتاسر جهان، جمعآوری و منتشر میکند. این برآوردها در کنار برآوردهای مورخان اقتصادی، به ما اجازه میدهند تا چارتهایی شبیه ۱.۱الف را ترسیم کنیم، و استانداردهای زندگی را در میان کشورها و در برهههای زمانی مختلف مقایسه کنیم، و ببینیم که آیا شکاف میان کشورهای ثروتمند و فقیر در طول زمان کمتر یا زیادتر شدهاست. اما پیش از آنکه بتوانیم مثلاً حکمی صادر کنیم دال بر اینکه «بهطور میانگین، مردم در ایتالیا ثروتمندتر از مردم چین هستند، اگرچه شکاف میان آنها درحال کمترشدن است»، آمارشناسان و اقتصاددانان باید سه مسئله را حل کنند:
- لازم است آنچه را میخواهیم بسنجیم - تغییر یا تفاوت در میزان کالاها و خدمات - را از چیزهای نامربوط به این مقایسه، بالاخص تغییر یا تفاوت در قیمت کالاها و خدمات جدا کنیم.
- به هنگام مقایسه خروجی در یک کشور در دو نقطهی زمانی متفاوت، لازم است تفاوت قیمت میان دو نقطه زمانی را به حساب آوریم.
- به هنگام مقایسه خروجی میان دو کشور در یک نقطهی زمانی، لازم است تفاوت قیمت بین دو کشور را به حساب آوریم.
دقت کنید که این دو گزارهی آخر چقدر شبیه به هماند. اندازهگیری تغییر خروجی در نقاط زمانی مختلف ما را با همان چالشهایی روبهرو میکند که مقایسهی کشورهای مختلف با سنجش تفاوت در خروجی آنها در یک زمان واحد. چالش مذکور عبارت است از یافتن مجموعهای از قیمتها برای استفاده در این محاسبه، بهطوریکه به ما این امکان را بدهد که تغییر یا تفاوت در خروجیها را مشخص کنیم، بدون اینکه اشتباهاً گمان کنیم اگر قیمت چیزی در یک کشور بالا می رود، و در یک کشور دیگر نه، آنگاه میزان خروجی در آن کشور هم بالا رفته است.
نقطه شروع: جی.دی.پی اسمی
برای برآورد ارزش بازاری کل بازده اقتصاد بهطورکل را برای یک دوره زمانی، مثلاً یک سال، آمارشناسان از قیمت فروش کالاها یا خدمات در بازار استفاده میکنند. با ضرب مقادیر طیف وسیع کالاها و خدمات در قیمت آنها، میتوان آنها را به قالب پولی، یا همان اسمی، برگرداند. بهاین ترتیب، وقتی همهچیز را در قالب این واحد مشترک یعنی قالب پولی یا اسمی داشته باشیم، آنگاه امکان جمع آنها را خواهیم داشت. جی.دی.پی اسمی بدین صورت نوشته میشود:
عموماً این را بدین صورت مینویسیم:
بهطوریکه pi قیمت کالای i ، و qi تعداد کالای i است، و ∑ مجموع قیمت در تعداد برای کلیه کالاها و خدمات مورد محاسبه است.
محاسبه تغییر قیمت در طول زمان: جی.دی.پی واقعی
برای سنجش دقیق اینکه اقتصاد درحال رشد یا افول است، به سنجهای برای اندازهگیری کمیت کالاها و خدمات خریداری شده نیاز داریم، که اینرا جی.دی.پی واقعی مینامند. اگر اقتصاد را در دو سال مختلف مقایسه کنیم و کمیتها ثابت بمانند اما قیمتها مثلاً دو درصد از یکسال به سال دیگر افزایش پیدا کنند، آنگاه جی.دی.پی اسمی دو درصد افزایش یافته است، اما جی.دی.پی واقعی تغییری نکرده است. اقتصاد رشدی نداشته است.
از آنجا که نمیتوانیم تعداد کامپیوترها و کفشها و وعدههای غذایی رستورانها و پروازها و جرثقیلهای باری و غیره را با هم جمع بزنیم، اندازهگیری جی.دی.پی واقعی بهطور مستقیم ناممکن است. درعوض برای برآوردی از جی.دی.پی واقعی بدست بیاوریم ناچاریم از جی.دی.پی اسمی، بنابهتعریف فوق، استفاده کنیم.
در نیمهی سمت راست معادلهی جی.دی.پی اسمی، عددی آمدهاست که برابر است با قیمتهای مربوط به هر آیتم فروش نهایی، ضرب در تعداد آنها.
برای دنبالکردن تغییرات در جی.دی.پی واقعی با انتخاب یک سال مبنا شروع میکنیم: مثلاً سال ۲۰۱۰. سپس جی.دی.پی واقعی براساس قیمتهای سال ۲۰۱۰ را برابر با جی.دی.پی اسمی همان سال تعریف میکنیم. سال بعد جی.دی.پی اسمی برای ۲۰۱۱ را بههمین روال و با استفاده از قیمتهای رایج ۲۰۱۱ محاسبه میکنیم. سپس میتوانیم با ضرب کمیتهای سال ۲۰۱۱ در قیمتهای ۲۰۱۰ ببینیم چه اتفاقی برای جی.دی.پی واقعی افتادهاست. اگر، بااستفاده از قیمتهای سال مبنا، جی.دی.پی بالا رفته باشد میتوانیم نتیجه بگیریم که جی.دی.پی واقعی افزایش یافته است.
- قیمتهای ثابت
- قیمتهای اصلاح شده برحسب افزایش قیمتها (تورم) یا کاهش قیمتها (رکودِ قیمتی)، بطوریکه یک واحد ارز نمایانگر قدرت خرید واحدی در دورههای زمانی مختلف باشد. همچنین نگاه کنید به: برابری قدرت خرید.
اگر این روش ما را به این نتیجه میرساند که درصورتی که محاسبه با قیمتهای ۲۰۱۰ انجام شود جی.دی.پی ۲۰۱۱ همانی است که در ۲۰۱۰ بود، آنگاه میتوانیم نتیجه بگیریم که اگرچه ترکیب و آرایش خروجی تغییر کرده (مثلاً پروازهای کمتری داشتهایم اما کامپیوترهای بیشتری فروخته شده)، بااینحال کمیت کلی خروجی کالاها و خدمات تغییری نکردهاست. نتیجه این خواهد بود که جی.دی.پی واقعی، که همچنین جی.دی.پی براساس قیمتهای ثابت هم نامیده میشود، تغییری نکردهاست. نرخ رشد اقتصاد به معنای واقعی صفرست.
محاسبه تفاوت قیمت میان کشورها: قیمتهای بینالمللی و قدرت خرید
برای مقایسهی کشورها نیاز داریم مجموعهای از قیمتها را انتخاب و بر هر دو کشور اعمال کنیم.
برای شروع اقتصاد سادهای را تصور کنید که تنها یک محصول تولید میکند. بهعنوان مثال، ما یک کاپوچینوی معمولی را در نظر میگیریم چون به راحتی میتوانیم قیمت این کالای استاندارد را در بخشهای مختلف جهان پیدا کنیم. و دو اقتصادی را انتخاب میکنیم که بهلحاظ سطح توسعه با هم بسیار متفاوتاند: سوئد و اندونزی.
در زمان نوشتن این مطلب، با برگرداندن قیمتها به دلار آمریکا با استفاده از نرخ ارز رایج، یک کاپوچینوی معمولی در استکهلم ۳.۹۰ دلار و جاکارتا ۲.۶۳ دلار قیمت دارد.
اگر آمار بروز شده را میخواهید وبسایت نومبئو مقایسه هزینههای زندگی را نشان میدهد.
اما صرف نشان دادن دو کاپوچینو درقالب یک ارز مشترک کافی نیست، زیرا نرخ ارز رایجی که برای رسیدن به این ارقام بکار بردیم، سنجهی خوبی برای فهم این نکته که یک روپیه در جاکارتا چقدر میارزد و یک کرونا در استکهلم، نخواهد بود.
- برابری قدرت خرید (PPP)
- نوعی تصحیح آماری است که به ما اجازه میدهد میزان کالای قابل خرید توسط مردم در کشورهای مختلفی که ارزهای متفاوتی دارند را مقایسه کنیم. همچنین نگاه کنید به: قیمتهای ثابت.
و بههمیندلیل است که بههنگام مقایسهی استانداردهای زندگی در میان کشورهای مختلف، برآورد جی.دی.پی سرانه را در یک مجموعهی مشترک از قیمتها موسوم به قیمتهای برابری قدرت خرید(PPP) انجام میدهیم. همانطور که از نام آن برمیآید، هدف دستیابی به توازن (برابری) در قدرت خرید واقعی است.
عموماً در کشورهای ثروتمندتر قیمتها بالاتر است – آنچنانکه در مثال ما. یک دلیل این است که هزینهها بالاتر است، که عملاً مصادف است با بالاتر رفتن قیمتها. ازآنجا که قیمت یک کاپوچینو، یک وعدهی غذای رستوران، یک نوبت آرایش مو، اغلب انواع غذاها، اجارهها و دیگر کالاها و خدمات در سوئد نسبت به اندونزی گرانتر است، آنگاه درحالتی که یک مجموعه از قیمتهای مشترک را اعمال میکنیم، تفاوت سرانه جی.دی.پی در سوئد و اندونزی براساس پی.پی.پی [یا قیمتهای برابری قدرت خرید] کوچکتر از زمانی خواهد بود که مقایسه را براساس نرخ ارز رایج انجام میدهیم.
براساس نرخ ارز رایج، سرانه جی.دی.پی در اندونزی تنها ۶ درصد سطح سرانه سوئد است؛ اما براساس پی.پی.پی یا قیمتهای برابری قدرت خرید که مقایسه را براساس قیمتهای بینالمللی انجام میدهد، سرانه جی.دی.پی در اندونزی ۲۱ درصد سطح سرانه سوئد خواهد بود.
آنچه از این مقایسه معلوم میشود این است که قدرت خرید روپیهی اندونزی درمقایسه با کرونای سوئد بیشتر از سه برابر بالاتر از هنگامی است که محاسبه را براساس نرخ رایج مبادله میان این ارز انجام میدهیم.
در فصل ۱۳ اندازهگیری جی.دی.پی (و دیگر سنجههای کل اقتصاد) را با جزئیات بیشتری بررسی خواهیم کرد.
۱.۳ چوب هاکی تاریخ: رشد درآمد
اگر تا به حال یک چوب هاکی ندیدهاید یا هاکی بازی نکردهاید به این شکل نگاه کنید تا علت این نامگذاری را متوجه شوید.
شیوه دیگر برای نگاهکردن به دادههای مندرج در شکل ۱.۱الف بکاربردن مقیاسی است که براساس آن میزان جی.دی.پی، با حرکت در محور عمودی به سمت بالا، دوبرابر میشود (از سرانه سالانه ۲۵۰ دلار به ۵۰۰ دلار، سپس ۱۰۰۰ دلار و الی آخر). این مقیاس نسبی نامیده میشود و در شکل ۱.۱ب نشان داده شدهاست. از مقیاس نسبی برای مقایسه نرخ رشد استفاده میشود. ِ با نرخ رشد درآمد یا هر کمیت دیگری، مثل جمعیت، نرخ تغییرات را بیان میکنیم:
اگر سطح جی.دی.پی سرانه، طبق دادههای شکل ۱.۱الف در مورد بریتانیا، در سال ۲۰۰۰ معادل ۲۱٫۰۴۶ و در سال ۲۰۰۱ معادل ۲۱٫۵۶۷ دلار باشد، آنگاه نرخ رشد را بدین ترتیب میتوان محاسبه کرد:
اینکه بخواهیم سطوح درآمدی را مقایسه کنیم یا نرخ رشد درآمدها را، چیزی است که به نوع سؤال ما مربوط میشود. شکل ۱.۱الف براحتی امکان مقایسه سطوح جی.دی.پی سرانه در سطح یک کشور و در دورههای مختلف تاریخ را فراهم میکند. شکل ۱.۱ب از یک مقیاس نسبی استفاده میکند که این امکان را به ما میدهد تا نرخ رشد در سطح کشور و دورههای مختلف را مقایسه کنیم. وقتی یک مقیاس نسبی را بکار میبریم، مجموعهای که با یک نرخ ثابت رشد میکند شبیه یک خط مستقیم خواهد بود. و این بهایندلیل است که درصد (یا نرخ رشد نسبی آن) ثابت است. تبعاً یک خط شیبدارتر در جدول مقیاس نسبی بهمعنای نرخ رشد سریعتر خواهد بود.
برای مشاهده این مساله، یک نرخ رشد ۱۰۰ درصدی که بهمعنای دوبرابرشدن سطح درآمدی است را درنظر بگیرید. در شکل ۱.۱ب، و براساس یک مقیاس مدرج یا نسبی میتوانید ببینید که اگر جی.دی.پی سرانه در یک بازه ۱۰۰ ساله به میزان دوبرابر یعنی از ۵۰۰ دلار به ۱۰۰۰ دلار افزایش یافته باشد، آنگاه شیب خط بههمان میزانی خواهد بود که با افزایش دوبرابری از ۲۰۰۰ به ۴۰۰۰ دلار و یا از ۱۶۰۰۰ به ۳۲۰۰۰ دلار. اما اگر سطح درآمد بجای دوبرابر، چهار برابر شود (مثلاً از ۵۰۰ به ۲۰۰۰ در طول ۱۰۰ سال افزایش یابد) آنگاه شیب خط هم دو برابر خواهد شد که نشاندهنده نرخ رشد دوبرابری است.
در برخی اقتصادها، پیشرفتهای جدی در استانداردهای زندگی تا زمان حصول استقلال این کشورها از سلطه استعماری یا از دخالت ملل اروپایی اتفاق نیفتاده است:
- هند: بهگفتهی آنگوس دیتون، اقتصاددان متخصص در تحلیل فقر، وقتی سلطه ۳۰۰ ساله بریتانیا بر هند در سال ۱۹۴۷ پایان یافت: «احتمالا محرومیت در دوران کودکی برای هندیان … به همان وخامتی بود که برای هر گروه جمعیتی بزرگ دیگری در تاریخ». در سالهای پایانی سلطه بریتانیا، امید به زندگی برای یک کودک متولدشده در هند تنها ۲۷ سال بود. پنجاه سال بعد، امید به زندگی بههنگام تولد در هندوستان تا ۶۵ سال افزایش یافتهاست.
- چین: چین زمانی ثروتمندتر از بریتانیا بودهاست، اما در میانه سده بیستم، سرانه جی.دی.پی در چین یکپانزدهم سرانه بریتانیا است.
- آمریکای لاتین: نه دوران سلطه اسپانیا بر آمریکای لاتین، و نه دنبالهی آن پس از استقلال بسیاری از ملتهای آمریکای لاتین در اوایل قرن نوزدهم، هیچکدام شاهد تحولی شبیه به پیشرفت جهشی چوب هاکیوار در استانداردهای زندگی که در شکلهای ۱.۱الف و ۱.۱ب دیدهایم نبودهاند.
دو نکته از شکلهای ۱.۱الف و ۱.۱ب فرامیگیریم:
- برای یک مدت بسیار طولانی استانداردهای زندگی هیچ رشد پایداری نداشتهاند.
- رشد پایدار وقتی که اتفاق هم میافتد، در زمانهای مختلف و در کشورهای مختلف است و به بروز تفاوتهای گسترده در سطح استانداردهای زندگی در سرتاسر جهان میانجامد.
این ویدیوی آموزنده از هانس رولینگ آمارشناس، نشان میدهد که چگونه برخی کشورها زودتر از بقیه ثروتمندتر و برخوردار از سلامت بیشتر شدهاند.
فهم اینکه چگونه چنین اتفاقی میافتد یکی از مهمترین پرسشهای اقتصاددانان، و پیش از همه آدام اسمیت بنیانگذار این حوزه است که مهمترین کتاب خود را پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل نامیدهاست.5
اقتصاددانان بزرگ آدام اسمیت
آدام اسمیت (۱۷۲۳ تا ۱۷۹۰) را بسیاری بنیانگذار اقتصاد مدرن میدانند. او در اسکاتلند و توسط مادری بیوه بزرگ میشود و برای تحصیل فلسفه ابتدا به دانشگاه گلاسکو و سپس به آکسفورد میرود و از همان آکسفورد است که مینویسد: «اغلب استادان … حتی تظاهر به تدریس را هم کنار گذاشتهاند».
او به سرتاسر اروپا سفر کرد و از تولوز فرانسه دیدن کرد، جایی که بهگفتهی خودش «تقریباً کاری برای انجام دادن ندارم» و بنابراین «برای گذران وقت شروع میکند به کتاب نوشتن». کتابی که البته مشهورترین کتاب در حوزه اقتصاد خواهد شد.
در پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل که در سال ۱۷۷۶ منتشر شد، اسمیت میپرسد: چگونه جامعه میتواند فعالیتهای مستقل و مجزای گروههای گسترده کنشگران اقتصادی - از تولیدکننده و عامل حملونقل تا فروشنده و مصرفکننده را – که غالباً همدیگر را نمیشناسند و در اقصانقاط جهان پراکندهاند، هماهنگ کند؟ ادعای ریشهای و اساسی او این بود که هماهنگی میان کلیه کنشگران مذکور میتواند بهشکل خودانگیخته و خودبهخودی ظهور کند بیآنکه هیچ شخص یا نهادی برای ایجاد یا حفظ آن آگاهانه تلاش کرده باشد. این مسأله برداشتهای سابق از سازماندهی اقتصادی و سیاسی را که بنابهآن نظم را حاکمان بر رعیتهای خویش تحمیل میکنند، به چالش میکشید.
ایدهی حتی ریشهایتر او این بود که این وضع میتواند نتیجه فعالیت افرادی باشد که در جستجوی منافع-شخصی خود هستند: مینویسد «ما نان شب خود را از سخاوت قصاب و آبجوساز و نانوا نیست که طلب میکنیم، بلکه از عنایت و توجهشان به منافع خودشان است».
جای دیگری در ثروت ملل اسمیت یکی از ماندگارترین استعارهها در تاریخ اقتصاد، یعنی استعاره دست نامرئی را پیش میکشد. او مینویسد که هر بازرگانی »نها بهدنبال نفع خودش است، اما او در این کار، مثل بسیاری موارد دیگر، با دستی نامرئی درجهت پیشبرد هدفی هدایت میشود که بیرون از قصد و نیت اولیه اوست. اینکه این هدف بخشی از قصد و نیت او نبوده همیشه هم برای جامعه بد نیست. او با دنبال کردن نفع شخصی خویش، درواقع منافع جامعه را به مراتب، و همچنین بهشکلی موثرتر از هنگامی که واقعاً قصد تقویت و پیشبرد آن را دارد، پیش بردهاست».
یکی از بصیرتهای اسمیت این ایده است که یکی از سرچشمههای فراوانی و آبادانی تقسیم کار یا تخصصیشدن است، و نیز اینکه این مسأله بهنوبهی خود تابع «گسترهی بازار» است. اسمیت این ایده را با مثال مشهوری درباب کارخانهی میخسازی به تصویر میکشد و میگوید که «ده نفر، که هرکدام در یک یا دو فقره از ۱۸ عملیات مجزا تخصص دارند، میتوانند حدود پنجاه هزار میخ در روز تولید کنند. اما اگر این ده نفر همگی بهصورت جداگانه و مستقل میخ میساختند … قطعاً نمیتوانستند هرکدام بیش از بیست و حتی شاید یک میخ در روز تولید کنند».
اما چنین تعداد زیادی از میخ تنها در صورتی میتواند خریدار داشته باشد که در جایی دور از محل تولیدشان فروخته شوند. بنابراین، لازم بود که این تخصصیشدن با ساخت آبراهههای قابل کشتیرانی و گسترش تجارت خارجی تقویت شود. و خود این رونق و شکوفایی حاصله هم بهنوبهی خود، و در یک منطق تسلسلوار، «گسترهی بازار» را توسعه میدهد.
البته اسمیت فکر نمیکرد که آدمها تماماً تابع منافع-شخصی خویشاند. او هفده سال پیش از ثروت ملل، کتابی در باب رفتار اخلاقی بنام نظریهی احساسات اخلاقی منتشر کرده بود.6
او همچنین میدانست که نظام بازار نقایصی دارد، خصوصاً اگر فروشندگان بهمنظور اجتناب از رقابت با یکدیگر با هم متحد شوند. مینویسد «افراد همصنف بهندرت دور هم جمع میشوند، حتی برای نوشخواری و فراغت، و گفتوگویشان یا به تبانی علیه عامه مردم ختم میشود و یا به دسیسهچینی برای افزایش قیمتها».
اسمیت بهطورخاص انحصاراتی را هدف میگیرد که تحت حمایت دولتها قرار دارند، مثل کمپانی هند شرقی که نهتنها کنترل تجارت میان هند و بریتانیا بلکه مدیریت عمدهی مستعمرات بریتانیا در هندوستان را هم در دست داشت.
او با معاصران خودش همعقیده بود که دولتها موظفاند ملت خود را در برابر دشمنان خارجی محافظت کنند و با استفاده از نیروی پلیس و نظام دادگاهی برقراری عدالت را تضمین کنند؛ او همچنین مدافع سرمایهگذاری دولتی در آموزش و ابنیهی عمومی از قبیل پلها و جادهها و کانالها بود.
نام اسمیت غالباً با این ایده تداعی میشود که آبادانی و شکوفایی نتیجهی دنبالکردن منافع شخصی در شرایط بازار آزاد است. بااینحال، تفکر او درباب این مسائل ظریفتر و پیچیدهتر از آنچیزی است که غالباً اعتبارش را به او نسبت میدهند.
تمرین ۱.۴ مزایای مقیاسهای معمولی و مدرج
شکل ۱.۱الف از یک مقیاس معمولی برای محور عمودی استفاده میکند و شکل ۱.۱ب از یک مقیاس مدرج.
- در مورد بریتانیا، یک دوره زمانی با نرخ رشد در حال افزایش و یک دوره زمانی با نرخ رشد تقریباً ثابت را پیدا کنید. از کدام شکل استفاده کردید و چرا؟
- دورهای را پیدا کنید که در طول آن سرانه جی.دی.پی با سرعت بیشتری نسبت به هند رو به کاهش بوده (و نرخ رشد منفی) بودهاست. از چه شکلی استفاده کردید و چرا؟
پرسش ۱.۲ (یک پاسخ را انتخاب کنید).
جی.دی.پی سرانه یونان در سال ۲۰۱۲ برابر با ۲۲٫۴۹۴ و در سال ۲۰۱۳ معادل ۲۱٫۹۶۶ دلار بودهاست. براساس این ارقام، نرخ رشد جی.دی.پی بین سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ (تا دو رقم اعشار) عبارت است از:
- (الف) سرانه جی.دی.پی به اندازه ۵۲۸ دلار کاهش یافتهاست. برای پیداکردن نرخ رشد، باید بر سرانه جی.دی.پی سال ۲۰۱۳ یعنی ۲۲٫۴۹۴ تقسیم را انجام داد (و نه بر سرانه جی.دی.پی ۲۰۱۳ که ۲۱٫۹۶۶ است).
- (ب) سرانه جی.دی.پی یونان بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ کاهش یافتهاست که بهمعنای منفی بودن نرخ رشد است.
- (ج) سرانه جی.دی.پی به این صورت تغییر کردهاست: ۲۱٫۹۶۶ – ۲۲٫۴۹۴ =۵۲۸- دلار. نرخ رشد سرانه جی.دی.پی با این تغییر بصورت درصدی از رقم سال ۲۰۱۲ نشان داده میشود:۵۲۸- تقسیم بر ۲۲٫۴۹۴ مساوی است با: ۲٫۳۵- درصد.
- (د) کاهش ۵۲۸ دلاری جی.دی.پی سرانه، معادل ۲٫۳۵ درصدِ ۲۲٫۴۹۴ دلار است و نه ۰٫۲۳۵ درصد آن.
پرسش ۱.۳ یک پاسخ را انتخاب کنید
اگر جی.دی.پی سرانه یک کشور هر صد سال یکبار دوبرابر میشود، شکل نمودار آن، در یک نمودار مقیاس خطی و در یک نمودار مقیاس مدرج، کدام است:
نمودار مقیاس خطی | نمودار مقیاس مدرج |
توجه: نمودارهای مقیاس خطی را نمودارهای نرمال میگوئیم که در آنها تفاوت ارتفاع میان نقاط ۱ و ۲ و میان ۲ و ۳ روی محور ایگرگ یکسان است.
- (الف) یک خط مستقیم مایل به بالا در یک نمودار مقیاس مدرج، به این معناست که نرخ رشد جی.دی.پی سرانه ثابت است. یک منحنی محدب مایل به بالا در یک نمودار مقیاس خطی به این معناست که جی.دی.پی سرانه به معنای مطلق و در طول زمان با مقادیر بیشتر و بیشتری افزایش یافته است که با یک نرخ رشد ثابتِ مثبت خوانایی دارد.
- (ب) یک خط مستقیم مایل به بالا در یک نمودار مقیاس خطی به این معناست که جی.دی.پی سرانه هر سال با یک و همین میزان افزایش یافته است. یک خط افقی مستقیم روی یک نمودار مقیاس مدرج به این معناست که سرانه جی.دی.پی در طول سالها ثابت بودهاست.
- (ج) یک خط مستقیم مایل به بالا در یک نمودار مقیاس خطی به این معناست که سرانه جی.دی.پی هر سال با یک و همین میزان افزایش یافته است. یک منحنی مقعر مایل به بالا در یک نمودار مقیاس مدرج به این معناست که نرخ رشد هر سال کاهش مییابد. در اینجا نرخ رشد ثابت است.
- (د) یک منحنی محدب مایل به بالا در یک نمودار مقیاس مدرج به این معناست که نرخ رشد هر سال افزایش مییابد. دراینجا نرخ رشد ثابت است.
۱.۴ انقلاب دائمی تکنولوژیک
وقایع برنامه علمی-تخیلی موسوم به استار ترِک (Star Trek) در سال ۲۲۶۴ میگذرد، یعنی زمانی که انسانها دوشادوش دوستان فضاییشان و بهکمک کامپیوترهای هوشمند و پیشرانههای سریعتر-از-نور و شبیهسازهایی که غذا و داروی دلخواه فرد را به درخواست او تولید میکنند، در سرتاسر کهکشان از این سو به آن سو میروند. چه این داستانها بنظر ما احمقانه بیایند یا الهامبخش، بههرحال اغلب ما در حالت خوشبینانه از این تصور که آینده بکلی متفاوت از امروز خواهد بود، لذت میبریم: آیندهای که پیشرفت تکنولوژیک آن را بهلحاظ اخلاقی، اجتماعی و مادی متحول کردهاست.
اما برای نوادگان یک دهقان حوالی سال ۱۲۵۰ آیندهای به سبک استار ترِک در کار نبود. برای آنها کل ۵۰۰ سال آینده بیهیچ تغییر چشمگیری در استانداردهای زندگی برای یک کارگر معمولی خواهد گذشت. درست است که ژانر علمی-تخیلی در قرن هفدهم ظاهر میشود (و آتلانتیس جدید فرانسیس بیکن که یکی از نخستین نمونههای آن است)، اما تنها در قرن هجدهم است که هر نسل تازهای میتواند زندگی جدیدی را در چشمانداز خود ببیند که توسط تکنولوژی شکل گرفتهاست.
چشمگیرترین پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک کموبیش در همان زمانی صورت گرفتهاند که شیب روبهبالای چوب هاکی تاریخ در بریتانیا و در میانه قرن هجدهم هم آغاز شدهاست.
- انقلاب صنعتی
- موجی از پیشرفتهای فنآورانه و تغییرات نهادی که در سده هجدهم در بریتانیا آغاز شد و یک اقتصادِ زراعیِ مبتنی بر صنایع دستی را به یک اقتصاد بازرگانی و صنعتی تبدیل کرد.
تکنولوژیهای جدید مهمی در نساجی، انرژی و حمل و نقل ظهور کردهاست. خصلت تجمعی یا تصاعدی این تغییرات سبب شد تا آن را انقلاب صنعتی بنامند. حتی تا سالهای ۱۸۰۰ کماکان تکنیکهای سنتی دستی، و استفاده از مهارتهایی که نسل به نسل انتقال یافته بودند، همچنان در اغلب فرآیندهای تولیدی مورد استفاده بودند. عصر جدید با خود ایدههای جدید، اکتشافات، روشها و دستگاههای جدید آورد و ایدهها و ابزارهای کهنه را منسوخ کرد. شیوههای جدید هم باز به نوبهی خود با شیوههای جدیدتر منسوخ شدند.
- تکنولوژی
- فرآیندی که مجموعهای از مواد و دروندادههای دیگر منجمله کارِ افراد و ماشین آلات را برای تولید برونداده دریافت میکند.
در کاربرد روزانه، تکنولوژی برای ما ماشینآلات، تجهیزات و وسایلی را تداعی میکند که با استفاده از دانش علمی ساخته شدهاند. در اقتصاد، تکنولوژی فرآیندی است که مجموعهای از مواد و دیگر عناصر را بهعنوان ورودی – و منجمله کار انسانها و دستگاهها – را میگیرد و یک خروجی خلق میکند. برای مثال، یک تکنولوژی برای درست کردن کیک میتواند دستورالعملی باشد که ترکیب مجموعهای از عناصر ورودی (افزودنیهایی چون گندم، یا فعالیتهای نیروی کاری ازقبیل وَرزدادن) را برای خلق یک خروجی (یا همان کیک) تعریف میکند. و تکنولوژی دیگری برای تولید کیک از ماشینآلات غولپیکر و مواد ترکیبی و نیروی کار (اپراتورهای دستگاهها) استفاده میکند.
- پیشرفت تکنولوژیک
- نوعی تغییر در فناوری که میزان منابع (اعم از نیروی کار، ماشین آلات، زمین، انرژی و زمان) مورد نیاز برای تولید میزان معینی از خروجی را کاهش میدهد.
تا پیش از انقلاب صنعتی، تکنولوژی اقتصاد، ازقبیل مهارتهای موردنیاز برای پیشبردن دستورالعمل، تنها به کندی بهروز و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشدند. اما وقتی پیشرفت تکنولوژیک فرآیند تولید را متحول کرد، زمان مورد نیاز برای ساختن یک جفت کفش تنها در عرض چند دهه نصف شد؛ همین وضع در مورد ریسندگی و بافندگی، و یا ساختن کیک در کارخانه هم پیش آمد. و این علامت آغاز یک انقلاب تکنولوژیک بیوقفه بود زیرا مقدار زمان مورد نیاز برای تولید اغلب محصولات نسل به نسل کاهش مییافت.
تغییرات تکنولوژیک در تولید روشنایی
برای اینکه درکی از ریتم بیسابقهی تغییرات بدست بیاوریم، کافی است به شیوههای تولید روشنایی نگاهی بیاندازیم. در بیشتر عمر تاریخ بشر، پیشرفت تکنولوژیک در تولید روشنایی بسیار کند بوده است. نیاکان دور ما نوعاً در شب چیز بهتری از مشعل [هیزمی] نداشتند. دستورالعمل تولید روشنایی (اگر چنینچیزی اصلاً وجود داشت) احتمالاً میگفت که: یک پشته هیزم جمعآوری کنید، تراشهی افروختهای را از جای دیگری که آتشی روشن مانده مهیا کنید، آتشتان را روشن و سپس حفظ کنید.
اولین گسست بزرگ تکنولوژیک در نوررسانی، ۴۰۰۰۰ سال قبل و با استفاده از چراغهایی که سوختشان روغن حیوانی یا نباتی بود اتفاق افتاد. ما پیشرفت تکنولوژیک در نوررسانی را برحسب تعداد واحد روشنایی، موسوم به لومِن (Lumen)، تولید شده در ازای یک ساعت کار اندازه میگیریم. هر یک لومِن تقریباً معادل میزان روشنایی موجود در یک متر مربع از نور ماه است. یک لومن-ساعت (Lm-hr) معادل این مقدار روشنایی درطول یک ساعت است. برای مثال ایجاد نور توسط یک مشعل، برای تولید ۱۷ لومن-ساعت حدود یک ساعت کار میبرد، اما چراغهای با سوخت چربی حیوانی با همین میزان کار، حدود ۲۰ لومن-ساعت روشنایی تولید میکردند. در دوران بابلی (۱۷۵۰ پیش از میلاد)، ابداع یک چراغ پیشرفتهتر با سوخت روغن کنجد، عملاً بهاینمعنا بود که یک ساعت کار میتواند ۲۴ لومن-ساعت روشنایی تولید کند. پیشرفت تکنولوژیک بسیار کند بود: تنها همین بهبود بسیار جزئی ۷۰۰۰ سال زمان برد.
سه هزار سال بعد یعنی نخستین سالهای سدهی ۱۸۰۰ میلادی، کاراترین اشکال نوررسانی (با استفاده از شمعهای پیهسوز)، در ازای یک ساعت کار، نه برابر بیشتر از چراغهای با سوخت روغن حیوانی در گذشته نور تولید میکرد. از آن زمان نوررسانی با توسعهی چراغهای گازی شهری، چراغهای نفتی، لامپهای رشتهای، لامپهای فلورسنت، و دیگر اشکال نوردهی، کاراتر و کاراتر شده است. لامپهای فشرده فلورسنت که در سال ۱۹۹۲ ساخته شدند بهلحاظ نیروی کار خرج شده، حدود ۴۵۰۰۰ بار کاراتر از روشناییهای تولید شده در ۲۰۰ سال قبل از خود بودند. امروزه بهرهوری نیروی کار در تولید نور، نیممیلیون بار بیشتر از میزان متناظر آن درمیان نیاکان ما و بوته آتششان است.
شکل ۱.۳ این رشد خارقالعادهی چوب-هاکیوار در کارایی نوررسانی را با استفاده از مقیاس مدرجی که در شکل ۱.۱ب معرفی کردهایم، نشان میدهد.
William Nordhaus. 1998. ‘Do Real Output and Real Wage Measures Capture Reality? The History of Lighting Suggests Not’. Cowles Foundation For Research in Economics Paper 1078.
تغییرات تکنولوژیک تحولساز همچنان درحال رخدادناند. در این ویدیو هانس روسلینگ مدعی است که ما باید از صنعتیشدن تشکر کنیم که ماشین لباسشویی را ساخته است و رفاه و آسایش میلیونها زن را دگرگون کردهاست.
همانطور که از مورد بهرهوری نیروی کار در نوررسانی برمیآید، فرآیند نوآوری با انقلاب صنعتی به پایان نمیرسد. بلکه با کاربست تکنولوژیهای جدید در بسیاری از صنایع ازقبیل موتور بخار، الکتریسیته، ترابری (کانالها، راهآهن و اتوموبیل) و اخیراً انقلاب در پردازش و انتقال اطلاعات، ادامه یافتهاست. این ابداعات تکنولوژیک برخوردار از قابلیت کاربست گسترده، انگیزهی بسیار قدرتمندی برای رشد استانداردهای زندگی ایجاد کردهاست زیرا طرز عمل بخشهای عظیمی از اقتصاد را تغییر داده است.
با کاهش مقدار زمان کار لازم برای تولید مایحتاج ما، تغییرات تکنولوژیک افزایش چشمگیری در استانداردهای زندگی را بدنبال داشتهاند. دیوید لاندز، یک مورخ اقتصادی، مینویسد که انقلاب صنعتی «دنبالهی درهمپیچیدهای از تغییرات تکنولوژیک» است که جوامعی را که این تغییرات در آن رخ داده، متحول میکند.7
یک جهان بههممتصل
در جولای ۲۰۱۲ آهنگ پرطرفدار کرهای موسوم به گَنگنَم استایل پخش شد. با پایان سال ۲۰۱۲ این آهنگ در ۳۳ کشور جهان منجمله استرالیا، روسیه، کانادا، فرانسه، اسپانیا و انگلستان در صدر آهنگهای پرفروش قرار گرفت. تا اواسط سال ۲۰۱۴ شمار بینندگان این آهنگ به مرز ۲ بیلیون نفر رسید و آن را به پربینندهترین ویدیو در سایت یوتیوب تبدیل کرد. انقلاب تکنولوژیک بیوقفه، یک جهان بههممتصل بوجود آورده است. همگان بخشی از این جهان هستند. برای مثال مواد گنجانده شده در همین مقدمه بر اقتصاد که در حال خواندن آن هستید، توسط تیمهای مختلفی از اقتصاددانان، طراحان، برنامهنویسان و ویراستارانی فراهم آمدهاست که از پشت کامپیوترهایشان – و غالباً بهطور همزمان با هم – از اقصی نقاط دنیا، از بریتانیا و هند و امریکا تا روسیه و کلمبیا و آفریقای جنوبی و شیلی و ترکیه و فرانسه و بسیاری کشورهای دیگر، با هم همکاری کردهاند. اگر آنلاین باشید، بخشی از انتقال اطلاعات با سرعتی نزدیک به سرعت نور اتفاق میافتد. درهمانحال که عمدهی کالاهای مورد مبادله در سرتاسر جهان کماکان با سرعت یک باربر دریایی، یعنی با سرعتی حدود ۲۱ مایل (یا ۳۳ کیلومتر) در ساعت جابجا میشوند، تراکنشهای مالی بینالمللی در زمانی کوتاهتر از زمان خواندن این جمله انجام میشوند.
سرعت نقلوانتقال اطلاعات، تأکید دیگری است بر تازگی و بیسابقهبودن آنچه انقلاب تکنولوژیک بیوقفه نامیدهایم. با مقایسه زمان معلوم یک رویداد تاریخی با زمانی که آن رویداد در موقعیتهای دیگر (در خاطرات، مجلهها یا روزنامهها) مورد اشاره قرار گرفته است، میتوانیم سرعت انتقال اخبار را مشخص کنیم. برای مثال وقتی که آبراهام لینکلن در سال ۱۸۶۰ به ریاستجمهوری آمریکا رسید، این کلمه با تلگراف از واشنگتن به فورت کِرنی در منتهاالیه غربی خط تلگراف مخابره شد. از آنجا، اخبار توسط یک گروه تقویتی از سوارکاران بر پشت اسب موسوم به پونی اکسپرس (Pony Express) که حدفاصل آنجا تا فورت چرچیل در نوادا یعنی ۱۲۶۰ مایل (یا ۲۰۳۰ کیلومتر) را پوشش میدادند، منتقل و سپس از آنجا با تلگراف به کالیفرنیا مخابره شد. مجموع این فرآیند هفت روز و هفده ساعت طول کشید. در بخشی از مسیر که به پونی اکسپرس مربوط میشد، سرعت انتقال ۷ مایل (۱۱ کیلومتر) بر ساعت بود. انتقال یک نامهی نیم اونسی (۱۴ گرم) در این مسیر، تقریباً ۵ دلار، یعنی معادل مزد ۵ روز کار، هزینه برمیداشت. همچنین محاسبات مشابه دیگر به ما میگویند که سرعت انتقال اخبار میان روم باستان و مصر چیزی حدود ۱ مایل (۱.۶ کیلومتر) در ساعت، و ۱۵۰۰ سال بعد میان ونیز و دیگر شهرهای اطراف مدیترانه حتی از این هم کمی کندتر بودهاست. اما همانطور که در شکل ۱.۴ میبینیم، تنها چند قرن بعد سرعت شروع به خیزبرداشتن میکند. اخبار تمرد سوارهنظام هندی در برابر فرامین بریتانیا در سال ۱۸۵۷ «تنها» پس از ۴۶ روز به لندن میرسد، و خوانندگان روزنامه تایمز لندن، خبر کشتهشدن لینکلن را تنها ۱۳ روز پس از حادثه میخوانند. تنها یکسال پس از مرگ لینکلن است که یک سیم تلگراف از ورای آتلانتیک، زمان لازم برای انتقال اخبار میان نیویورک و لندن را تا حد دقیقه کاهش میدهد.
Tables 15.2 and 15.3 from Gregory Clark. 2007. A Farewell to Alms: A Brief Economic History of the World. Princeton, NJ: Princeton University Press.
۱.۵ اقتصاد و محیط زیست
انسانها همواره برای تأمین منابع مورد نیاز برای زندگی و تولید مایحتاج خود به طبیعت متکی بودهاند: محیط فیزیکی، و زیستکره که مجموعهی کلیه اشکال حیات بر روی زمین است، عناصر لازم برای زندگی از قبیل هوا، آب و غذا را تأمین میکنند. همچنین محیط مواد خامی را که برای تولید کالاهای دیگر بکار میگیریم نیز فراهم میکند– مثل چوب، فلزات و نفت.
شکل ۱.۵ شیوهی خاصی از تفکر درباره اقتصاد را نمایش میدهد: اقتصاد بخشی از یک نظام اجتماعی بزرگتر است که خود بخشی از زیستکره محسوب میشود. انسانها، ضمن تأمین مایحتاج خویش، با یکدیگر و نیز با طبیعت تعامل میکنند.
انسانها، در بخش اعظمی از تاریخ خود به یک اندازه منابع طبیعی را رایگان و با مقادیر نامحدود در دسترس تلقی کردهاند (و البته منهای هزینهی استخراج آنها). اما همانطور که نرخ تولید اوج گرفته (نگاه کنید به شکلهای ۱.۱الف و ۱.۱ب)، استفادهی ما از منابع طبیعی و آسیبزدن به محیط طبیعیمان نیز بالا گرفته است. برخی از عناصر سیستم بومشناختی ازقبیل هوا، آب، خاک، و آبوهوا، بهشکلی ریشهایتر از هر زمان دیگر، بهدست انسان زیرورو شدهاند.
جدیترین پیامد آن تغییرات اقلیمی است. شکلهای ۱.۶الف و ۱.۶ب شواهدی ارائه میدهند دال بر اینکه استفاده ما از سوختهای فسیلی – زغالسنگ، نفت و بنزین – بهشکل چشمگیری محیط طبیعی را تحتالشعاع قرار دادهاست. افزایش انتشار گاز دی اکسید کربن در هوا، که برای قرنها تقریباً بیتغییر مانده بود، در سالهای قرن بیستم، منجر به انباشت مقادیر بیشتری از CO2 در جو زمین شدهاست شکل ۱.۶الف و همچنین افزایش محسوسی در میانگین دما در نیمکره شمالی شدهاست (شکل ۱.۶ب). شکل ۱.۶الف همچنین نشان میدهد که میزان انتشار CO2 ناشی از مصرف سوختهای فسیلی طی ۲۵۰ سال گذشته افزایش اعجابانگیزی داشتهاست.
تمرین ۱.۵ چند درجه سردتر یا گرمتر چه مقدار تفاوت ایجاد میکند؟
در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۸۵۰، همانطور که در شکل ۱.۶ب میبینید، چندین دوره استثنائاً سرد وجود داشتهاست. این دوره موسوم به اصطلاحاً «عصر یخبندان کوچک» در اروپا را بررسی کنید و به سوالات زیر پاسخ دهید:
- تأثیرات این دوره های سرمای غیرعادی بر اقتصادهای کشورها را توصیف کنید.
- در یک کشور یا منطقه واحد، برخی گروه ها از مردم شدیداً تحت تأثیر سرما قرار گرفتند و برخی دیگر کمتر متأثر شدند. چند مثال بیاورید.
- این دورهها، درمقایسه با افزایش دماهایی که از قرن هجدهم به این سو داشتهایم یا درمقایسه با مواردی که برای آینده پیشبینی میشود، چه اندازه شدید محسوب میشوند؟
شکل ۱.۶ب نشان میدهد که میانگین دمای زمین دهه به دهه درحال نوسان است. عوامل بسیاری این نوسانات و منجمله رویدادهای آتشفشانیای ازقبیل فوران قله تامبورا در اندونزی در سال ۱۸۱۵ را رقم میزنند. قله تامبورا آنقدر خاکستر قِی کرد که دمای زمین کاهش پیدا کرد و سال ۱۸۱۶ را «سال بدون تابستان» نامیدند.
Years 1010–1975: David M. Etheridge, L. Paul Steele, Roger J. Francey, and Ray L. Langenfelds. 2012. ‘Historical Record from the Law Dome DE08, DE08-2, and DSS Ice Cores’. Division of Atmospheric Research, CSIRO, Aspendale, Victoria, Australia. Years 1976–2010: Data from Mauna Loa observatory. T. A. Boden, G. Marland, and Robert J. Andres. 2010. ‘Global, Regional and National Fossil-Fuel CO2 Emissions’. Carbon Dioxide Information Analysis Center (CDIAC) Datasets.
در قرن گذشته بدلیل سطح بالای انباشت گازهای گلخانهای، میانگین دما افزایش یافته است. این نتیجهی انتشار CO2 مرتبط با مصرف سوختهای فسیلی بوده است.
Michael E. Mann, Zhihua Zhang, Malcolm K. Hughes, Raymond S. Bradley, Sonya K. Miller, Scott Rutherford, and Fenbiao Ni. 2008. ‘Proxy-based reconstructions of hemispheric and global surface temperature variations over the past two millennia’. Proceedings of the National Academy of Sciences 105 (36): pp. 13252–13257.
امروزه دیگر مناقشه و بحث گستردهای درباره علل انسانی و نفس واقعیت داشتن تغییرات آبوهوایی در جوامع علمی وجود ندارد. زیرا پیامدهای احتمالی گرمایش جهانی همه جا به چشم میخورند: ذوبشدن کوههای یخ قطبی، بالاآمدن سطح آب دریاها که میتواند مناطق ساحلی بزرگی را به زیر آب ببرد، و تغییرات بالقوه در آبوهوا و الگوهای بارشی که میتواند مناطق تأمینکنندهی غذای جهان را نابود کند. بحث مبسوط درباره پیامدهای درازمدت فیزیکی و اقتصادی برآمده از این تغییرات، و سیاستهای متناسبی که دولتها در قبال این تغییرات میتوانند اتخاذ کنند، با شرح جزئیات در فصل ۲۰ (اقتصاد محیط زیست) آمدهاست.
منبع معتبر برای تحقیق و دادههای موجود درباره این موضوع پنل بیندولتی درباب تغییرات آبوهوایی.
تغییرات آبوهوایی تغییراتی جهانی است. اما بسیاری از تأثیرات محیطی آن محلی هستند، مثلاً ساکنان شهرها که از بیماریهای تنفسی و مشابه آن رنج میبرند، وضعیتی که نتیجهی حجم بالای تصاعدهای مخرب از نیروگاههای برق، وسایل نقلیه و دیگر منابع است. حتی اجتماعات روستایی نیز تحت تأثیر بیابانزدایی و تهکشیدن میزان دسترسی به آب آشامیدنی و فرآوردههای دریائی است.
از تغییرات جهانی آبوهوایی تا اتلاف محلی منابع، مجموعهی این پیامدها نتیجه هم گسترش اقتصاد (که افزایش کل خروجی شاخص آن است) و هم شیوهی سازماندهی اقتصاد است (مثلاً اینکه چه نوع چیزهایی واجد ارزش تلقی و از آنها محافظت شود). رابطه میان اقتصاد و محیط آنطور که در شکل ۱.۵ نشان داده شده، یک رابطه دوسویه است: ما منابع طبیعی را در تولید بکار میگیریم و این بهنوبهی خود بر محیطی که در آن زندگی میکنیم و ظرفیت این محیط برای پوشش دادن تولید آینده تأثیر میگذارد.
اما همان انقلاب بیقفهی تکنولوژیک – که وابستگی به سوختهای فسیلی را پیش آورد – ممکن است بخشی از راهحل مسائل محیطی امروز هم باشد.
دوباره شکل ۱.۳ که بهرهوری نیروی کار در تولید روشنایی را نشان میداد، نگاه کنیم. افزایشهای گستردهای که درطول تاریخ و خصوصاً از اواسط قرن نوزدهم به چشم میخورند، عمدتاً بهایندلیل اتفاق افتادهاند که میزان روشنایی تولید شده در هر واحد گرما (مثلاً از یک مشعل، شمع یا لامپ برق) بهشکل اعجابانگیزی بالا رفته است.
در مورد روشنایی، انقلاب بیوقفهی تکنولوژیک برای ما نور بیشتر در ازای گرمای کمتر را به ارمغان آورده که این در محافظت از منابع طبیعی – از چوب هیزمی گرفته تا سوختهای فسیلی – که در تولید گرما بکار میروند، موثر بودهاست. پیشرفتهایی که امروزه در تکنولوژی داشتهایم به ما اجازه میدهد که بیشتر از قبل به باد و خورشید و دیگر منابع تجدیدپذیری انرژی تکیه کنیم.
پرسش ۱.۴ همهی گزینههای صحیح را علامت بزنید
کدامیک از متغیرهای زیر از خط سیرِ «چوبِ-هاکیوار» تبعیت کردهاند، یعنی در بخش اعظم تاریخ تغییری نزدیک به صفر داشته و سپس یک تغییرِ ناگهانی و پرشیب بهسمت یک نرخ رشدِ مثبت را تجربه کردهاند؟
- (الف) سرانه جی.دی.پی در اقتصادها تا قبل از صنعتیشدن رشدِ صفر یا نزدیک به صفر دارند و پس از آن با نرخِ فزآیندهای شروع به رشد میکنند.
- (ب) بهرهوری نیروی کار در اقتصادها تا قبل از صنعتیشدن رشدِ صفر یا نزدیک به صفر دارند و پس از آن با نرخِ فرآیندهای شروع به رشد میکنند.
- (ج) هیچ رویه یکسویهای در نابرابری در طول زمان دیده نمیشود. درحالیکه قبایلِ شکارگر-و-جمعآوریکنندهی اولیه بدونشک از برابری تقریباً کاملی برخوردار بودند، اقتصادهای دوران مدرن انواعِ گوناگونی از بسیار برابر تا بسیار نابرابر دارند.
- (د) به شکل ۱.۶ الف نگاه کنید. افزایش CO2 جوی از اواسط قرن نوزدهم آغاز میشود که نتیجه استفاده از سوختهای فسیلی همگام با گسترش و انتشارِ تکنولوژیهای برآمده از انقلاب صنعتی است.
۱.۶ تعریف سرمایهداری: مالکیت خصوصی، بازارها، و بنگاههای اقتصادی
به دادههای شکل ۱.۱الف، ۱.۱ب، ۱.۳، ۱.۴ و ۱.۶ که نگاه میکنیم، چرخش روبهبالایی را میبینیم که درست مثل نقطهی خمش آن چوب هاکی، در هریک از موارد زیر نیز تکرار میشود:
- سرانه تولید ناخالص داخلی
- بهرهوری نیروی کار (مقدار روشنایی بهازای ساعت کار)
- در-اتصال-بودن بخشهای مختلف جهان (سرعت جابهجایی اخبار)
- (تأثیر اقتصاد بر محیط سیاره (تشعشعات کربنی و تغییرات آبوهوایی
چگونه میتوان این تغییر را توضیح داد: از جهانی که در آن شرایط زندگی بهندرت تغییر میکند مگر اینکه جنگ یا بیماری مسری پیش آمده باشد، به جهانی که در آن هر نسل به شکلی محسوس و البته قابل پیشبینی رفاه بیشتری نسبت به نسل قبلی دارد؟
بخش مهمی از پاسخ ما چیزی خواهد بود که آن را انقلاب سرمایهداری مینامیم: ظهور و گسترش جهانی یکبارهی شیوهای از سازماندهی اقتصاد در قرن هجدهم، که امروزه آن را سرمایهداری مینامیم. اصطلاح «سرمایهداری» – که در ادامه آن را تعریف خواهیم کرد – تا همین یک قرن پیش بهندرت بهگوش کسی خورده بود، اما همانطور که در شکل ۱.۷ میتوانید ببینید، از آن زمان به بعد استفاده از این اصطلاح بالا گرفته است. این شکل بریدهای از همهی مقالات روزنامه نیویورک تایمز (بهجز بخش ورزشی البته) که در آنها اصطلاح «سرمایهداری» بکاررفته را نشان میدهد.
Calculations by Simon DeDeo, Santa Fe Institute, from New York Times. 2016. ‘NYT article archive’.
- سرمایهداری
- نظامی اقتصادی که در آن مالکیت خصوصی، بازارها و شرکتها نقش مهمی بازی میکنند.
- نظام اقتصادی
- نهادهایی که تولید و توزیعِ کالاها و خدمات را در سرتاسر اقتصاد سازماندهی میکنند.
- نهاد
- قوانین و رسومات اجتماعیای که شیوه تعامل افراد در یک جامعه را اداره میکنند.
سرمایهداری یک نظام اقتصادی است که مشخصهی آن ترکیب خاصی از نهادها است. هر نظام اقتصادی شیوهای از سازماندهی تولید و توزیع کالاها و خدمات در سرتاسر [بدنه] یک اقتصاد است. و منظورمان از نهاد، مجموعهای از قوانین و رسومات اجتماعی است که تولید و توزیع را به شیوههای مختلف در خانوادهها، مشاغل خصوصی و بدنههای دولتی ساماندهی میکند.
مالکیت خصوصی
مالکیت خصوصی بدین معناست که:
- از مایملک خویش، هرطور که مایلید لذت ببرید
- اگر مایلید میتوانید دیگران را از استفاده از مایملک خویش منع کنید
- میتوانید آن را منتقل کنید، در قالب هدیه یا فروش به شخص دیگری …
- … که بنابراین مالک آن خواهد بود.
در برخی از اقتصادهای گذشته، نهادهای کلیدی اقتصاد عبارت بودند از مالکیت خصوصی (افراد دارندهی چیزها)، بازارها (جایی که کالاها را میشد خرید و فروخت) و خانوادهها: کالاها عموماً بهدست خانوادههایی که دوشادوش هم کار میکردند تولید میشدند و نه توسط بنگاههای اقتصادی متشکل از صاحبان و کارکنان.
در برخی جوامع دیگر، دولت نهاد کنترلکنندهی تولید بوده و تصمیم میگرفته کالاها باید چگونه و درمیان چه کسانی توزیع شوند. این را یک نظام اقتصادی برخوردار از برنامهریزی مرکزی مینامیم. این نظامی است که برای مثال در اتحاد جماهیر شوروی، در آلمان شرقی و در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی تا قبل از فروپاشی سلطهی حزب کمونیست در اوایل دههی ۱۹۹۰ وجود داشت.
با اینکه دولتها و خانوادهها بخشهای حیاتی کردوکار هر اقتصادی بهحساب میآیند، اما امروزه اغلب اقتصادها اقتصاد سرمایهداریاند. ازآنجاکه اغلب ما در اقتصادهای سرمایهداری زندگی میکنیم، بهراحتی ممکن است اهمیت نهادها که جزئی اساسی در کارکرد بهینهی سرمایهداریاند را از قلم بیاندازیم: آنقدر برایمان آشنا هستند که بهندرت حتی متوجهشان میشویم. پیش از آنکه ببینیم مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی چگونه در قالب یک نظام اقتصادی سرمایهدارانه با هم تلفیق میشوند، لازم است آنها را تعریف کنیم.
درطول تاریخ بشری، دامنهی مالکیت خصوصی متنوع بوده است. در برخی جوامع ازقبیل جوامع مبتنی بر شکار-و جمعآوری که نیاکان دور ما بهحساب میآیند، تقریباً هیچچیز بهجز لباس و زیورآلات شخصی مایملک خود افراد محسوب نمیشد. در برخی دیگر از جوامع، غلات و حیوانات مایملک خصوصی بهحساب میآمد اما زمین نه. حق استفاده از زمین، از طریق اجماع میان اعضای یک گروه و یا توسط یک رئیس، به خانوادهها اعطا میشد البته بیآنکه آن خانواده حق فروش آن موقعیت (ارضی) را داشته باشد.
در برخی نظامهای اقتصادی دیگر هم، بعضی موجودات انسانی – یعنی بردهها – مایملک خصوصی بهشمار میرفت.
- کالاهای سرمایهای
- تجهیزات، ابنیه، مواد خام، و دیگر ورودیهایی که مورداستفاده در تولید کالا و خدمات، و همچنین در برخی موارد حق انحصاری تولید یا دیگر انواع مالکیتِ معنوی.
اما در یک اقتصاد سرمایهداری، یکی از انواع مهم دارایی خصوصی را تجهیزات، بناها، مواد خام، و دیگر عناصر ورودی لازم برای تولید کالاها و خدمات تشکیل میدهند. اینها را کالاهای سرمایهای مینامیم.
دارایی خصوصی چیزی است که فرد، خانواده، یک کسبوکار یا هر ماهیت دیگری غیر از دولت نیز میتواند مالک آن باشد. اما برخی از چیزهایی که به آنها ارزش میدهیم دارایی خصوصی محسوب نمیشوند: مثلاً هوایی که تنفس میکنیم یا دانشی که بکار میبریم را نمیتوان تملک کرد یا خرید و فروخت.
پرسش ۱.۵ (همه پاسخهای صحیح را علامت بزنید)
کدامیک از موارد زیر نمونهی دارایی خصوصی محسوب میشوند؟
- (الف) کامپیوترهای تحت مالکیت دانشکده اگرچه میتوانند مورد استفادهی بسیاری از دانشجویان باشند اما همچنان مایملک دانشکده بهحساب میآیند و دسترسی به آنها مستلزم پرداخت (شهریه) است و استفاده از آنها میتواندبرای غیر-دانشجویان ممنوع باشد.
- (ب) در روسیه دوران جماهیر شوروی، زمین شما ممکن بود توسط دولت به دیگران واگذار شود و بنابراین دارایی خصوصی بهحساب نمیآمد.
- (ج) داشتن سهام در یک شرکت بهمعنای دعوی داشتن در عوایدِ آیندهی آن شرکت است؛ این دعوی میتواند فروخته شود، هدیه شود، به هر شکلی که مالک بخواهد نقد شود و معرف درآمدی است که به غیر-سهامداران تعلق نمیگیرد.
- (د) مایملکِ معنوی اگرچه دارایی خصوصی محسوب میشود (حالا یا داراییِ شرکت متبوع شما، دانشگاهتان و یا شخصِ خودتان) اما مهارتهای شما از جانبِ دیگران قابل استفاده نیست و آنها نمیتوانند مالکِ آن باشند.
بازارها
بازار:
- شیوهای برای متصلکردن آدمهایی است که ممکن است متقابلاً منتفع شوند
- از طریق مبادله کالا و خدمات
- ازطریق یک فرآیند خرید و فروش
بازارها شیوههایی برای انتقال کالاها و خدمات از شخصی به شخص دیگر هستند. شیوههای دیگری هم وجود دارند، مثل غارت، هدیه یا فرمان دولتی. بازار از سه جهت با این شیوهها متفاوت است:
دو طرفهاند: برخلاف هدیه و غارت، انتقال کالا یا خدمتی خاص از جانب یک شخص به شخص دیگر، متقابلاً و بلافاصله با یک انتقال در جهت عکس همراه میشود (انتقال یک کالا یا خدمت دیگر آنطور که در معامله پایاپای میبینیم، یا انتقال پول، و یا تعهد پرداخت در یک زمان بعدی مثل وقتی که خرید بصورت اعتباری انجام میشود). داوطلبانهاند: هر دوی انتقالها – چه از جانب خریدار و چه فروشنده – داوطلبانهاند، چراکه موارد مورد مبادله دارایی خصوصی هستند. بنابراین مبادله بهچشم هر دو طرف سودآور میباشد. بازار، از این جهت، هم با غارت و هم با انتقالات کالا و خدمات در یک اقتصاد برخوردار از برنامهریزی مرکزی متفاوت است.
در اغلب بازارها رقابت وجود دارد. مثلاً فروشندهای که قیمت بالایی طلب میکند متوجه خواهد شد که خریداران ترجیح میدهند از فروشندگان دیگری خرید کنند.
تمرین ۱.۶ کلبهی فقیرالفقرا
«فقیرترین انسان هم میتواند از همان کلبهی خویش همهی قدرت سلطان را به مبارزه بطلبد. درست است که سست و نحیف است، سقفاش میتواند ترک بخورد، باد تا اعماقش بوزد، طوفان در آن بخزد، و باران در آن نفوذ کند – اما پادشاه انگلستان نمیتواند؛ حتی همهی قدرتهای او هم جرات تخطی از حصار یک خرابهی استیجاری را ندارند». ویلیام پیت، اولین اِرلِ چَتِم، سخنرانی در پارلمان بریتانیا (۱۷۳۶)
- این جمله درباره مالکیت خصوصی چه به ما میگوید؟
- آیا این نظر درباره خانههای افراد در کشور شما صدق میکند؟
تمرین ۱.۷ بازارها و شبکههای اجتماعی
یک وبسایت شبکهاجتماعی که از آن استفاده میکنید را در نظر بگیرید مثلاً فیسبوک. حالا نگاهی به تعریف ما از بازار بیاندازید.
چه شباهتها و چه تفاوتهایی میان یک وبسایت شبکهاجتماعی و یک بازار میبینید؟
پرسش ۱.۶ (همهی پاسخهای صحیح را علامت بزنید)
کدامیک از موارد زیر نمونههایی از بازار محسوب میشوند؟
- (الف) آندسته از انتقالات کالا و خدماتی که در بستر یک اقتصادِ برخوردار از برنامهریزی مرکزی و بهدنبالِ فرامینِ دولتی انجام میشوند، یک بازار نیستند.
- (ب) یک بازار حراجمحور همچنان یک بازار است، البته بازاری که در آن مکانیسم قیمتگذاری از طریق پیشنهادِ قیمتی انجام میشود و نه براساسِ قیمت توافقی یا قیمت اعلامشده.
- (ج) یک بازارِ فروشِ مجدد (خردهفروشی) همچنان یک بازار است، اگرچه کالاهای موردبحث پیشاپیش یک دور فروخته شدهاند.
- (د) یک بازار غیرقانونی یا قاچاق همچنان، بهمعنای اقتصادی آن، یک بازار است.
بنگاه اقتصادی
یک بنگاه اقتصادی شیوهای از سازماندهی تولید با مشخصات ذیل است:
- یک یا بیش از یک نفر کالاهای سرمایهای مورداستفاده در تولید را در اختیار دارند.
- کارکنانی دارند که به آنها مزد یا حقوق پرداخت میکنند.
- کارکنان را (با استفاده از مدیرانی که استخدام کردهاند) راهبری و مدیریت میکنند.
- کالاها و خدمات مایملک مالکان محسوب میشوند.
- و این مالکان کالاها و خدمات را بهقصد کسب سود در بازار میفروشند.
اما تنها مالکیت خصوصی و بازارها نیستند که معرف سرمایهداری محسوب میشوند. در بسیاری از مناطق، این دو از مدتها پیش از ظهور سرمایهداری نهادهای مهمی محسوب میشدهاند. بنگاه اقتصادی، جدیدترین مولفه سازنده اقتصاد سرمایهداری است.
برخی از انواع بنگاههای اقتصادیی که اقتصاد سرمایهدارانه را تشکیل میدهند شامل رستورانها، بانکها، مزارع بزرگی که دیگران را بکار گرفته و به آنها حقوق میدهند، موسسات صنعتی، سوپرمارکتها و ارائهدهندگان خدمات اینترنتی هستند. بقیه سازمانهای تولیدکننده که بنگاه اقتصادی نیستند و نقش کوچکتری در اقتصاد سرمایهدارانه بازی میکنند شامل کسب و کارهای خانوادگی، در مواقعی که همه یا اغلب کسانی که در آن کار میکنند اعضای خانوادهاند، سازمانهای غیرانتفاعی، تعاونیهای کارکنان و نهادهای دولتی (مانند شرکتهای راهآهن و نیروگاه و آب) هستند. اینها بنگاه اقتصادی محسوب نمیشوند، چرا که سودآوری ندارند، یا به این دلیل که صاحبان خصوصی ندارند که مالکیت داراییهای بنگاه اقتصادی را داشته باشند و دیگران را برای کار در آنجا بکار بگیرند. توجه: یک بنگاه اقتصادی حقوق و دستمزد به کارکنان پرداخت میکند، اما اگر دانشجویان کارآموز و بدون پرداخت دارد کماکان یک بنگاه اقتصادی است.
- بازار کار
- بازاری که در آن کارفرمایان، به افرادی که احتمال دارد حاضر باشند تحت هدایتشان کار کنند، دستمزد پیشنهاد میکنند. اقتصاددانان اینطور عنوان میکنند که کارفرمایان در نیمه تقاضای این بازار قرار دارند و کارگران در نیمه عرضه آن. همچنین نگاه کنید به: نیروی کار.
بنگاههای اقتصادی از مدتها پیش از آنکه در اقتصادهای سرمایهداری به سازمانهای غالب برای تولید کالا و خدمات بدل شوند، با نقشی خردتر در بسیاری از اقتصادها وجود داشتهاند. نقش گستردهی بنگاههای اقتصادی سبب رشد ناگهانی نوع دیگری از بازار شده است که در نظامهای اقتصادی سابق نقش محدودی داشت: بازار کار. صاحبان بنگاههای اقتصادی (یا مدیران آنها) مشاغلی با مزد یا حقوق نسبتاً بالا ارائه میکنند که افراد جویای کار را جذب میکند.
- نیمه تقاضا
- نیمهای از بازار که در آن، مشارکتکنندگان در ازای برخی کالاها یا خدمات دیگر، پول پیشنهاد میکنند (مثلاً خریداران نان). همچنین نگاه کنید به: نیمه عرضه.
- نیمه عرضه
- اینکه چگونه نیروی کار و سرمایه برای تولید کالاها و خدمات مورد استفاده قرار میگیرند. از الگوی بازار نیروی کار (که بعنوان الگوی منحنی تعیین-دستمزد و منحنی تعیین-قیمت نیز از آن یاد میشود) استفاده میکند. همچنین نگاه کنید به: نیمه تقاضا.
بهزبان اقتصادی، کارفرمایان در بازار کار نیمهی تقاضا را تشکیل میدهند (آنها «متقاضی» کارکنان هستند)، درحالیکه کارگران نیمهی عرضه بازار کار هستند که خود را برای کارکردن تحت هدایت صاحبان یا مدیرانی که استخدامشان میکنند، ارائه میدهند.
یکی از خصلتهای چشمگیر بنگاههای اقتصادی، که آنها از خانواده و دولت متمایز میکند، این است که بهسرعت ایجاد میشوند، گسترش مییابند، مقاطعهکاری میکنند و میمیرند. یک بنگاه اقتصادی موفق ممکن است تنها در عرض چند سال، از یک بنگاه اقتصادی با کارکنانی معدود به یک کمپانی جهانی با صدها هزار مشتری و هزاران کارمند بدل شود. اینکه بنگاههای اقتصادی چنین قابلیتی دارند بهایندلیل است که میتوانند کارکنان بیشتری را از بازار کار استخدام کنند و بودجههای بیشتری برای تأمین هزینه خرید کالاهای سرمایهای موردنیاز برای گسترش تولید جذب کنند.
بههمینترتیب بنگاههای اقتصادی تنها در عرض چند سال هم میتوانند نابود شوند. زیرا بنگاه اقتصادیی که سودی کسب نمیکند، پول کافی (و توان قرضگرفتن پول) برای استخدام و تولید بیشتر هم نخواهد داشت. بنگاه اقتصادی تحلیل میرود و کسانی که در آن کار میکنند شغلشان را از دست میدهند.
اجازه بدهید این را با یک مزرعهی خانوادگی موفق مقایسه کنیم. این خانواده مرفهتر از همسایگانش خواهد بود؛ اما اگر مرزعهی خانوادگی را به یک بنگاه اقتصادی تبدیل و افراد دیگری را برای کار در آن استخدام نکند، گسترش آن محدود خواهد بود. اما اگر این خانواده عملکرد خیلی خوبی در مزرعهداری نداشته باشد، آنگاه بهسادگی رفاه بسیار کمتری نسبت به همسایگان خود خواهد داشت. رئیس خانواده نمیتواند همانطور که یک بنگاه اقتصادی کارگران غیرکارای خود را مرخص میکند، از شر فرزندان خود راحت شود. مادامی که خانواده از عهدهی تأمین خود برمیآید، هیچ سازوکاری معادل با ورشکستگی یک بنگاه اقتصادی وجود ندارد که آن را بهطور اتوماتیک از چرخهی دادوستد کنار بگذارد.
بدنههای دولتی هم در صورت موفقبودن، تمایل محدودی به گسترش دارند و درصورتی که عملکرد ضعیفی داشته باشند، عموماً در برابر ورشکستگی مورد حمایت قرار میگیرند.
تعریف دقیق سرمایهداری
در هر زبانی واژهی «کاپیتالیسم» (سرمایهداری) به شیوههای مختلفی بکار گرفته میشود، و این بهایندلیل است که مردم احساسات سفتوسختی درباره این واژه دارند. در زبان علم اقتصاد، ما این واژه را بهمعنای دقیقی بکار میبریم زیرا این کار به ادای منظور ما کمک میکند: ما سرمایهداری را نظامی اقتصادی مرکب از سه نهاد تعریف میکنیم، نهادهایی که لازم است هرکدام بهنوبهی خود تعریف شوند.
«سرمایهداری» نه به یک نظام اقتصادی خاص، بلکه به دستهای از نظامها که در خصلتهای مذکور اشتراک دارند، اطلاق میشود. اینکه نهادهای سرمایهداری – مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی – چگونه با یکدیگر و با خانواده و دولت و سایر نهادها ترکیب شوند، در کشورهای مختلف تفاوتهای زیادی دارند. درست همانطور که یخ و بخار هر دو «آب» محسوب میشوند، (که بنابهتعریف در شیمی ترکیب دو اتم هیدروژن در پیوند با یک اتم اکسیژن است)، چین و آمریکا هم هردو اقتصادهای سرمایهداری بهحساب میآیند. اما تفاوت آنها در میزان دخالت و نفوذ دولت در امور اقتصادی و در بسیاری وجوه دیگر است. همانطور که از این مثال هم پیداست، تعاریف در عرصهی علوم اجتماعی نمیتوانند بههمان دقتی باشند که در علوم طبیعی.
ممکن است برخی بگویند که «یخ درواقع آب نیست» و معترض باشند که این تعریف «معنای حقیقی» واژه سرمایهداری نیست. اما جدالهای اینچنینی درباب معنای حقیقی (خصوصاً وقتی با ایدههای انتزاعی پیچیدهای چون سرمایهداری و دموکراسی سروکار داریم)، اصلاً فراموش میکنند ارزش یک تعریف در چیست. تعریف آب، یا تعریف سرمایهداری را نباید دستیابی به نوعی معنای حقیقی درنظر گرفت – این تعاریف ابزارهایی هستند که ارزششان بهاین است که کار همرسانی و انتقال معنا را تسهیل میکنند.
تعاریف در عرصهی علوم اجتماعی غالباً نمیتوانند بهاندازهی تعاریف در علوم طبیعی دقیق باشند. برخلاف مورد آب، ما نمیتوانیم یک نظام اقتصادی سرمایهداری را با مجموعهای از خصلتهای فیزیکی بهراحتی قابل اندازهگیری مشخص و شناسایی کنیم.
تمرین ۱.۸ سرمایهداری
به شکل ۱.۷ برگردیم.
- آیا میتوانید تبیینی پیشنهاد کنید که چرا کاربرد واژهی سرمایهداری، در برخی برههها، اوج گرفتهاست؟
- بنظرتان چرا از اواخر دههی ۱۹۸۰ به این سو همچنان با نرخ بالایی ادامه یافتهاست؟
۱.۷ سرمایهداری درمقام یک نظام اقتصادی
شکل ۱.۸ نشان میدهد که هر سه جزء تعریف یک نظام اقتصادی سرمایهداری، مفاهیمی تودرتو و درهمبافته هستند. حلقهی سمت چپ یک اقتصاد متشکل از خانوادههای تکافتادهای را نشان میدهد که اگرچه کالاهای سرمایهای و کالاهای تولیدی خود را دراختیار دارند، اما تقریباً یا دقیقاً هیچ مبادلهای با دیگران ندارند.
در یک نظام سرمایهداری، تولید درقالب بنگاههای اقتصادی انجام میشود. بازارها و دارایی خصوصی، بخشهایی ضروری از نحوه عملکرد بنگاههای اقتصادی هستند، به دو دلیل:
- ورودی و خروجی (هردو) از جنس دارایی خصوصیاند: ساختمان بنگاههای اقتصادی، تجهیزات، پروانه فعالیت و دیگر عناصر ورودی تولید، و همچنین خروجیهای نهایی، متعلق به مالکان است.
- بنگاههای اقتصادی برای فروش محصولات خروجی از بازار استفاده میکنند: سود مالکان بسته به بازارهایی است که در آن ممکن است خریدارانی مایل باشند بهشکل خودخواسته محصولات را با قیمتی بیش از هزینههای تولید آن خریداری کنند.8
بهلحاظ تاریخی، اقتصادهایی شبیه به حلقهی سمت چپ وجود داشتهاند، اما اهمیت بسیار کمتری درمقایسه با نظامهایی داشتهاند که در آن بازارها و دارایی خصوصی باهم ترکیب شدهاند (حلقهی میانی). مالکیت خصوصی شرط ضروری عملکرد بازارها است: خریداران تمایلی به پرداخت در ازای کالاها نخواهند داشت مگر اینکه بتوانند حق مالکیتشان را داشته باشند. در حلقه میانی، بخش اعظم تولید یا بدست افراد (مثلاً کفاش و آهنگر) انجام میشود و یا درقالب خانواده (مثلاً درقالب یک مرزعه). تا پیش از ۱۶۰۰ اکثریت بزرگی از اقتصادهای جهان چنین چیزی بودند.
- تملک خصوصی بر کالاهای سرمایهای
- حق استفاده و مستثنی کردن دیگران از استفاده از چیزی، و حق فروش چیزی که تحت تملک است.
مشخصهی متمایزکنندهی نظام اقتصادی سرمایهداری، تملک خصوصی بر کالاهای سرمایهای است که برای استفاده در بنگاههای اقتصادی سازماندهی شدهاند. اما دیگر نظامهای اقتصادی، خصلت بارزشان به اهمیت تملک خصوصی بر زمین، و وجود بردهاست، حالا یا بهایندلیل که دولت مالک کالاهای سرمایهای است و یا بدلیل نقش محدود بنگاههای اقتصادی. همچنین اقتصادهای سرمایهداری ازجهت وزن کالاهای سرمایهای مورداستفاده در تولید هم با اقتصادهای پیشین تفاوت دارند. دستگاههای غولپیکر برقی جایگزین چرخهای ریسندگی شدهاند؛ حالا دیگر تراکتور است که شخم میزند و همان کاری را انجام میدهد که قبلاً یک کشاورز با بیل میکرد.
سرمایهداری نظام اقتصادیای است که تمرکزگرایی را با تمرکززدایی ترکیب میکند. قدرت را در دستان مالکان و مدیران بنگاههای اقتصادی تجمیع میکند تا آنها بتوانند همیاری شمار وسیعی از کارکنان را در فرآیند تولید تضمین کنند. اما قدرت دولتها و دیگر افراد را محدود میکند، چرا که آنها برای خرید و فروش در بازار با رقابت روبهرو هستند.
بههمیندلیل دربطن تعامل مالک یک بنگاه اقتصادی با یکی از کارکنان، درواقع او «رئیس» محسوب میشود. اما وقتی همین مالک با یک مشتری بالقوه تعامل میکند، درواقع صرفاً یک شخصی محسوب میشود که تلاش میکند در رقابت با دیگر بنگاههای اقتصادی، فروش داشته باشد. همین ترکیب نامتعارف رقابت میان بنگاههای اقتصادی، و تجمیع قدرت و همیاری در میان آنها است که تضمینکننده موفقیت سرمایهداری در مقام یک نظام اقتصادی است.
چگونه سرمایهداری میتواند به رشد استانداردهای زندگی بیانجامد؟
ظهور سرمایهداری دو تحول عمده را با خود بههمراه آورده که هر دوی آنها درجهت تقویت بهرهوری افراد کارگر بودهاند.
فناوری
همانطور که دیدهایم، انقلاب بیوقفهی فناوری، مقارن گذار به وضعیتی بودهاست که در آن بنگاههای اقتصادی شیوهی مسلط سازماندهی تولید هستند. این بدین معنا نیست که بنگاههای اقتصادی لزوماً سببساز تحولات تکنولوژیک بودهاند. اما این بنگاههای اقتصادی درحال رقابت با یکدیگر درقالب بازار، مشوقهای قدرتمندی داشتند تا تکنولوژیهای تازه با بهرهوری بالاتر را اخذ کرده و گسترش دهند، و سرمایهگذاری خود را به آندسته از کالاهای سرمایهای معطوف کنند که قاعدتاً فراتر از گسترهی مشاغل خانوادگی خرد-مقیاس قرار میگرفتند.
تخصصیشدن
رشد بنگاههای اقتصادی با استخدام شمار وسیعی از کارگران و گسترش بازارهایی که کل جهان را درقالب نوعی فرآیند مبادله بههم پیوند دادهاست، بهلحاظ تاریخی، حد بیسابقهای از تخصصیشدن را، چه در وظایف و چه در محصولاتی که افراد روی آن کار میکنند، در پی داشته است. در بخش بعدی خواهیم دید که چگونه این عامل هم میتوانسته سبب بالا رفتن بهرهوری نیروی کار و استانداردهای زندگی باشد.
تمرین ۱.۹ بنگاه اقتصادی، بله یا خیر؟
براساس تعریف ما، توضیح دهید که آیا هرکدام از موجودیتهای زیر بنگاه اقتصادی محسوب میشود و آیا ویژگیهای معرف یک بنگاه اقتصادی را دارا هست یا خیر؟ اگر موارد بنظر گیجکننده میرسند، لطفاً آنها را در اینترنت جستجو کنید.
- جان لوئیس (بریتانیا)
- یک مرزعهی خانوادگی در ویتنام
- مطب یا عملکرد پزشک فعلی خانوادهتان
- والمارت (ایالات متحده)
- یک کشتی دزدان دریای در قرن هجدهم (به توصیف ما از دزد دریائی در بخش ۵ نگاه کنید)
- گوگل (ایالات متحده)
- منچستر یونایتد (شرکت سهامی عام با مسوولیت محدود) (بریتانیا)
- ویکیپدیا
۱.۸ مزایای تخصصیشدن
سرمایهداری و تخصصیشدن
به اشیاء پیرامون در محل کارتان نگاهی بیاندازید. آیا شخصی که آنها را تولید کرده میشناسید؟ در مورد پوشاکتان چطور؟ یا هر چیز دیگری در میدان دیدتان از جایی که نشستهاید؟
حالا تصور کنید که سال ۱۷۷۶ است، همان سالی که آدام اسمیت ثروت ملل را مینوشت. همین پرسشها، صرفنظر از اینکه کجای جهان هستید، پاسخ متفاوتی خواهند داشت.
در آن زمان، بسیاری از خانوادهها طیف وسیعی از کالاها منجمله غلات و گوشت و لباس و حتی ابزارها را برای استفادهی خودشان تولید میکردند. خیلی از چیزهایی که شما در روزگار آدام اسمیت معین کردهاید، احتمالاً توسط یک عضو خانواده یا روستا ساخته میشدند. بعضی چیزها را میتوانستید خودتان بسازید؛ برخی دیگر نیز همان اطراف محل ساخته میشدند و شما از بازار دهکده میخریدید.
- صرفهجویی ناشی از مقیاس
- صرفهجوییهای ناشی از مقیاس زمانی رخ میدهند که دوبرابرکردن کل ورودیهای یک فرآیند تولیدی، باعث افزایش خروجی به میزانی بیش از دو برابر میشود. شکل منحنی میانگین هزینه درازمدتِ یک شرکت، هم تابعِ بازگشت به مقیاس در تولید است و هم تابع تاثیرِ مقیاس بر قیمتهایی که برای ورودیهای خود میپردازد.. همچنین تحت عنوان روندِ کاهشیِ بازگشت به مقیاس هم شناخته میشود. و همچنین نگاه کنید به: صرفهجویی ناشی از مقیاس.
یکی از تحولاتی که در روزگار آدام اسمیت درحال وقوع بود اما از آن زمان به بعد شتاب گرفته، تخصصیشدن در تولید کالاها و خدمات است. همانطور که اسمیت توضیح میدهد، ما وقتی در تولید چیزها بهتر میشویم که هرکداممان بر طیف محدودی از فعالیتها متمرکز شویم. و این به سه دلیل صحت دارد:
- ما با تولید چیزها، مهارتهایی کسب میکنیم که به آن یادگیری-حین-عمل میگویند.
- بهدلایلی مثل مهارت، یا محیط طبیعی مثل کیفیت خاک، برخی از مردم در تولید برخی چیزها نسبت به دیگران بهتر هستند.
- تولید شمار انبوهی از واحدهای یک کالا، درمقایسه با تولید تعداد محدودی از آن، غالباً میزان بیشتری از اثربخشی هزینه خواهد داشت، که به آن صرفهجویی ناشی از مقیاس میگوئیم (و در فصل ۷ به آن خواهیم پرداخت).
اینها مزایای ناشی از کار بر شمار معدودی وظایف و محصولات است. نوعاً چنین است که مردم کلیهی کالاها و خدمات مورد استفاده یا مصرف خود در زندگی روزانهشان را خودشان تولید نمیکنند. درعوض تخصصی میشوند، برخی یک کالا و دیگران کالاهای دیگری را تولید میکنند، برخی جوشکاراند و برخی دیگر معلم یا کشاورز.
اما مردم تخصصی نمیشوند مگر اینکه راهی برای اکتساب دیگر کالاهای مورد نیازشان پیدا کنند.
بههمیندلیل، تخصصیشدن – که آن را تقسیم کار مینامیم – جامعه را با یک مشکل روبهرو میکند: چگونه باید کالاها و خدمات را از تولیدکننده تا مصرفکننده نهایی توزیع کرد؟ در طول تاریخ اینکار به شیوههای مختلفی انجام شدهاست، از سفارش و توزیع مستقیم دولتی گرفته که در ایالات متحده و بسیاری از اقتصادها درطول جنگ جهانی دوم انجام میشد، تا هدیه و اشتراک داوطلبانه آنطور که ما امروزه در خانوادهها انجام میدهیم و نیاکان شکارگر-و-جمعآوریکنندهی ما درمیان حتی اعضای غیروابستهی اجتماع انجام میدادند. سرمایهداری فرصتهای ما برای تخصصیشدن را، بواسطهی گسترش اهمیت اقتصادی هم بازارها و هم بنگاههای اقتصادی، افزایش داده است.
تخصصیشدن در دولتها، و همچنین در خانوادهها هم وجود دارد، یعنی آنجا که تعیین اینکه چه کسی کدام بخش از امورات روزمره خانوار را انجام میدهد غالباً با سن و جنسیت مرتبط است. در اینجا ما تقسیم کار در بنگاههای اقتصادی و در بازارها را بررسی میکنیم.
تقسیم کار در بنگاههای اقتصادی
آدام اسمیت ثروت ملل را با این عبارت آغاز میکند:
«بخش اعظم بهبود (حاصله) در توان تولیدی نیروی کار، و بخش بزرگی از مهارت، زبردستی، و (قدرت) قضاوتی که براساس آن، نیروی مولده به هر نقطهی دلخواه هدایت و اعمال میشود، ظاهراً از نتایج تقسیم کار بودهاست».
او در ادامه یک کارخانهی میخسازی را توصیف میکند که در آن تخصصیشدن وظایف در میان کارگران،سطحی از بهرهوری – تعداد میخ تولیدشده در روز - را رقم زده است که بنظرش خارقالعاده میرسید. بنگاههای اقتصادی میتوانند هزاران و حتی صدها هزار کارگری را در استخدام خود بگیرند که اغلب آنها براساس وظایف تخصصیشده و تحت هدایت مالکان یا مدیر کارخانه عمل میکنند.
این توصیف از کارخانه بر ماهیت سلسلهمراتبی کارخانه از صدر تا ذیل تأکید دارد. اما همچنین میتوان یک بنگاه اقتصادی را شیوه یا ابزاری در نظر گرفت که بواسطهی آن شمار وسیعی از آدمها، هرکدام با مهارتها و ظرفیتهای خاص خودشان، در تولید خروجی مشترک یا همان محصول سهم ایفا میکنند. بنابراین بنگاه اقتصادی تسهیلکنندهی نوعی همیاری میان تولیدکنندگان تخصصیشده باهدف افزایش بهرهوری است.
در فصل ۶ به این سوال برخواهیم گشت که چه کسانی در بستر چه بنگاه اقتصادیای چه کارهایی را انجام میدهند و چرا؟
بازارها، تخصصیشدن، و مزیت نسبی
اسمیت در سومین فصل از کتاب ثروت ملل با عنوان «درباب اینکه تقسیم کار محدود به گسترهی بازار است»، توضیح میدهد که:
«هنگامی که بازار بسیار کوچک باشد، هیچکس انگیزهای ندارد که خود را تماماً وقف یک شغل کند، یا در طلب دستیافتن به قدرت مبادلهی همه بخشهای مازاد محصول کار خود باشد که البته فراتر و بالاتر از حد مصرف خود او است، یا در طلب آن بخشهایی از محصول کار دیگران که فرصت [خریدشان] را دارد».
هنگامی که واژهی «بازار» را میشنوید، چه کلمهای در ذهنتان تداعی میشود؟ احتمالاً «رقابت» واژهای است که در ذهن تداعی میشود. و البته حق دارید که این دو واژه را با هم تداعی میکنید.
اما میتوانستید به واژهی «تعاون» (همیاری) هم برسید. چرا؟ چونکه به ما که هرکداممان اهداف شخصیمان را دنبال میکنیم، اجازه میدهد درکنار یکدیگر کار کنیم، و کالاها و خدمات را به شیوهای تولید و توزیع کنیم که اگرچه در بسیاری موارد از ایدهآل کامل فاصله دارد اما همچنان از باقی راهحلهای جایگزین بهتر است.
بازارها نتیجهی خارقالعادهای به بار میآورند: همیاری ناخواسته در یک مقیاس جهانی. کسانی که تلفن روی میز شما را تولید کردهاند، شما را نمیشناختهاند و توجهی به شما نداشتهاند؛ آنها تولیدش کردهاند و نه شما چراکه آنها در تولید تلفن مهارت بیشتری از شما دارند، و شما نهایتاً تلفن را در دست دارید زیرا پولش را به آنها میپردازید، و به آنها اجازه میدهید کالاهای موردنیاز خودشان را بخرند، کالاهایی که آنها هم توسط کسانی تولید شدهاند که بهکلی غریبهاند.
مثال سادهای نشان میدهد که چگونه هنگامی که افزاد مختلف تواناییهای مختلفی برای تولید کالاهای مختلف دارند، بازار به آنها اجازه تخصصیشدن میدهد. بازار یک چیز خارقالعاده را نشان میدهد: همهی تولیدکنندگان میتوانند با تخصصیشدن و دادوستد کالاها سود ببرند، حتی زمانی که این بدان معنا باشد که یک تولیدکننده در کالایی تخصصی میشود که تولیدکنندهی دیگری میتواند آن را با هزینه کمتری تولید کند.
جهانی را تصور کنید که از دو فرد تشکیل شدهاست (گرِتا و کارلوس) و هر دوی آنها برای بقا به هر دو کالای سیب و گندم نیاز دارند. آنها بهلحاظ بهرهوریشان در بارآوردن سیب و گندم تفاوت دارند. اگر گرتا تمام وقتش، یعنی ۲۰۰۰ ساعت در سال را به تولید سیب بگذراند، ۱۲۵۰ سیب تولید خواهد کرد؛ اگر تنها گندم تولید کند، ۵۰ تن در سال تولید خواهد کرد. کارلوس نسبت به گرتا زمین حاصلخیز کمتری برای تولید هر دو کالا دراختیار دارد: اگر او تمام وقتش را (به همان میزان گرتا) به بارآوری سیب اختصاص دهد، ۱۰۰۰ سیب در سال، و اگر تنها به بارآوردن گندم بپردازد، ۲۰ تن گندم تولید خواهد کرد. خلاصه این وضعیت را در جدول شکل ۱.۹الف ببینید.
مزیت مطلق و نسبی در تولید سیب و گندم | |
---|---|
گرتا | ۱۲۵۰ سیب یا ۵۰ تن گندم |
کارلوس | ۱۰۰۰ سیب یا ۲۰ تن گندم |
- مزیت مطلق
- هنگامی میگوئیم یک شخص یا کشور در تولید یک کالا دارای مزیت مطلق است که ورودیهای مورداستفاده آن برای تولید آن کالا کمتر از برخی اشخاص یا کشورهای دیگر باشد. همچنین نگاه کنید به: مزیت نسبی.
اگرچه زمین کارلوس برای تولید هر دو کالا کمتر مناسب است، اما عدممزیت او درمقایسه با گرتا، در مورد سیب کمتر است تا گندم. گرتا میتواند ۲.۵ برابر گندم بیشتر و درعین حال تنها ۲۵ درصد سیب بیشتر تولید کند.
اقتصاددانان برای تشخیص اینکه چه کسی در تولید چه چیزی بهتر است را به دو شیوه تشخیص میدهند: مزیت مطلق و مزیت نسبی (مقایسهای).
گرتا در هر دو مورد مزیت مطلق بیشتری دارد. کارلوس از عدممزیت مطلق برخوردار است. گرتا نسبت به کارلوس میزان بیشتری از هر دو تولید میکند.
- مزیت نسبی
- هنگامی میگوئیم یک شخص یا کشور در تولید یک کالا دارای مزیت نسبی است که هزینه تولید یک واحد اضافی از آن کالا نسبت به هزینه تولید کالایی دیگر پائینتر از هزینه تولید همان دو کالا برای شخص یا کشور دیگری باشد. همچنین نگاه کنید به: مزیت مطلق.
گرتا در تولید گندم مزیت نسبی دارد؛ کارلوس در تولید سیب مزیت نسبی دارد. اگرچه مجموعاً گرتا وضع بهتری دارد، اما کارلوس در تولید سیب عدممزیت کمتری دارد. گرتا در تولید گندم مزیت نسبی دارد.
در آغاز کارلوس و گرتا امکان دادوستد با یکدیگر را ندارند. هر دو باید خودکفا باشند، و دقیقاً همانچیزی را که تولید میکنند مصرفکنند، بهطوریکه هر دو برای زندهماندن ناچارند هردو کالا را تولید کنند. گرتا تصمیم میگیرد ۴۰ درصد از زمانش را به تولید سیب و الباقی را به تولید گندم اختصاص دهد. ستون ۱ در شکل۱.۹ب نشان میدهد که او ۵۰۰ سیب و ۳۰ تن گندم تولید و مصرف میکند. مصرف کارلوس هم نشان داده شدهاست: او ۳۰ درصد از زمانش را به تولید سیب و ۷۰ درصد را به تولید گندم اختصاص میدهد.
حالا تصور کنید بازارهایی وجود دارد که در آن میتوان سیب و گندم را خرید و فروخت و اینکه ۴۰ سیب را میتوان در ازای قیمت ۱ تن گندم خریداری کرد. اگر گرتا تنها در تولید گندم تخصصی شود و ۵۰ تن گندم تولید کند بدون هیچ سیبی، و در همین حال کارلوس در تولید سیب تخصصی شود، میزان کل تولید هردو مورد، بیشتر از میزان متناظر در حالت خودکفایی (ستون ۲) است. بهاینترتیب آنها میتوانند قسمتی از محصول خود را در بازار بفروشند و کالایی را که دیگری تولید کرده خریداری کنند.
برای مثال اگر گرتا ۱۵ تن گندم بفروشد (ستون ۳) تا در ازای آن ۶۰۰ سیب بخرد، آنوقت میتواند نسبت به گذشته (ستون ۴) سیب بیشتر و گندم بیشتری مصرف کند. و جدول نشان میدهد که خریدن ۱۵ تن گندم تولیدشده توسط گرتا، در ازای ۶۰۰ سیب، به کارلوس هم اجازه میدهد میزان بیشتری از هر دو کالا، درمقایسه با میزان ممکن در غیاب تخصصیشدن و بازار، مصرف کند.
تولید و مصرف در شرایط خودکفایی | تخصصیشدن کامل: گرتا تنها گندم تولید میکند؛ کارلوس تنها سیب؛ آنها مازاد تولید بر میزان مصرفشان را مبادله میکنند | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
تولید | داد و ستد | مصرف | |||||
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ||||
گرتا | سیبها | ۵۰۰ | صفر | ۶۰۰ | |||
گندم | ۳۰ | ۵۰ | = | ۱۵ | + | ۳۵ | |
کارلوس | سیبها | ۳۰۰ | ۱۰۰۰ | = | ۶۰۰ | + | ۴۰۰ |
گندم | ۱۴ | صفر | ۱۵ | ||||
جمع | سیبها | ۸۰۰ | ۱۰۰۰ | ۶۰۰ | ۱۰۰۰ | ||
گندم | ۴۴ | ۵۰ | ۱۵ | ۵۰ |
در تنظیم این مثال ما قیمتهای بازار را بر این اساس تعیین کردیم که یک تن گندم با ۴۰ سیب قابل تبادل است. ما به نحوهی کارکرد بازارها در فصلهای ۷ تا ۱۲ برخواهیم گشت، اما تمرین ۱.۱۰ نشان میدهد که این مفروضه چندان هم حساس نیست. قیمتهای دیگری هم وجود دارند که براساس آنها هردوی کارلوس و گرتا از تجارت با یکدیگر منتفع میشوند.
فرصت مبادله – یعنی وجود یک بازار سیب و یک بازار گندم – برای هردوی گرتا و کارلوس سودآور بوده است. این بهایندلیل است که تخصصیشدن در تولید یک کالای واحد جمع کل هر کالای تولیدشده را بالا برده است، از ۸۰۰ با ۱۰۰۰ سیب و از ۴۴ به ۵۰ تن گندم. نکتهی جالبی که دراینجا وجود دارد این است که گرتا نهایتاً ۶۰۰ سیب از کارلوس میخرد درحالی که خودش میتوانست این سیبها را خودش با هزینهی کمتری (بهلحاظ زمان کار لازم) تولید کند. این راه بهتری برای گذران زمان آنهاست، زیرا با اینکه گرتا از مزیت مطلق در تولید هر دو کالا برخوردار است اما کارلوس از مزیت نسبی در تولید سیب برخوردار است.
بازارها در افزایش بهرهوری نیروی کار سهم دارند - و بنابراین میتوانند در توضیح چوب هاکی تاریخ به ما کمک کنند – زیرا به انسانها اجازه میدهند که در تولید کالاهایی که در آن مزیتی نسبی دارند تخصصی شوند، یعنی در چیزهایی که در آن - بهمعنای نسبی کلمه - کمترین توانایی را دارند!
تمرین ۱.۱۰ سیب و گندم
تصور کنید که قیمتهای بازار بهگونهای بود که ۳۵ سیب را میشد در ازای یک تن گندم خریداری کرد.
- اگر گرتا ۱۶ تن گندم میفروخت آیا بازهم او و کارلوس هر دو مرفهتر بودند؟
- اگر تنها ۲۰ سیب را میشد در ازای قیمت یک تن گندم خرید چه اتفاقی میافتاد؟
۱.۹ سرمایهداری، علیت و چوب هاکی تاریخ
دیدهایم که نهادهای مرتبط با سرمایهداری این قابلیت را دارند که مردمان را مرفهتر کنند، که این کار را از طریق فراهم کردن فرصتهایی برای تخصصیشدن و بهمیانآوردن تکنولوژیهای جدید انجام میدهند، و همچنین دیدهایم که انقلاب بیقفهی تکنولوژیک مقارن با ظهور سرمایهداری بوده است. اما آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که سرمایهداری علت خیز روبهبالای چوب هاکی تاریخ بودهاست؟
آدم باید شکاکیت خودش را حفظ کند وقتی کسی میگوید که یک چیز پیچیده (سرمایهداری) علت چیزی دیگر (بهبود استانداردهای زندگی، پیشرفت تکنولوژیک، جهان شبکهایشده، یا چالشهای محیطی) بوده است.
در حوزهی علم، گزارهی «ایکس علت ایگرگ است» را اینطور تصدیق میکنیم:
- با فهم رابطهی میان علت (ایکس) و معلول (ایگرگ) ـ و با انجام آزمایشاتی از طریق سنجش و اندازهگیری ایکس و ایگرگ، شواهدی گرد میآوریم.
- علیت
- نوعی راه بردن از علت به معلول که مقرر میکند تغییر در یک متغیر موجب تغییر در متغیر دیگری باشد. در حالی که همبستگی صرفاً نوعی ارزیابی است دال بر اینکه دو چیز همراه با یکدیگر تغییر کردهاند، علیت مستلزم سازوکاری است که این ارتباط را توضیح دهد و بنابراین یک مفهومِ محدودکنندهتر است. همچنین نگاه کنید به: آزمایش طبیعی، و همبستگی.
ما میخواهیم گزارههایی عّلی در علم اقتصاد بسازیم - بااین هدف که بفهمیم امور چگونه اتفاق میافتند، و یا شیوههایی وضع کنیم برای تغییر دادن چیزی که مجموعاً باعث بهتر کارکردن اقتصاد شود. این بدان معناست که گزارهای علی صادر کنیم دال بر اینکه خطمشی ایکس، تغییر ایگرگ را درپی خواهد داشت. برای مثال، اقتصاددانی ممکن است مدعی شود که: «اگر بانک مرکزی نرخ بهره را پائین بیاورد، مردم بیشتری صاحب خانه و ماشین خواهند شد».
اما یک اقتصاد حاصل تعاملات میلیونها مردم است. ما نمیتوانیم همهی آنها را اندازه بگیریم و فهم کنیم، و دشوار بتوان با انجام آزمایش، شواهدی گرد آورد (اگرچه در فصل ۴ نمونههایی از کاربرد آزمایشات معمول در یکی از حوزههای اقتصاد بدست خواهیم داد). پس یک اقتصاددان چگونه میتواند علم بورزد؟ این مثال به ما نشان میدهد که چگونه چیزهایی که در جهان اطراف میبینیم در بررسی علت و معلولها به ما کمک میکنند.
چگونه اقتصاددانان از فاکتها میآموزند آیا نهادها به رشد درآمد اهمیتی میدهند؟
- آزمایش طبیعی
- نوعی مطالعه تجربی با بکارگیریِ کنترلهای آماریای که بصورت طبیعی رخ میدهند و در آن محققان، آنطور که در آزمایشهای متعارف میبینیم، امکان دستهبندی شرکتکنندهها در قالب گروههای آزمایش و کنترل را ندارند. در عوض، تفاوت در قوانین، خطمشیها، اقلیم یا دیگر رخدادها، فرصتی فراهم میکنند که بتوانیم جمعیتها را به گونهای تحلیل کنیم که انگار بخشی از یک آزمای بودهاند. اعتبار چنین مطالعاتی، برآمده از این اصل است که میتوان ادعا کرد منتسب کردنِ افراد به دو گروه آزمایش و کنترل کاملاً تصادفی بوده است.
میتوانیم ببینیم که سرمایهداری در همان زمانی، یا درست قبل از آن زمانی ظهور کرد که هم انقلاب صنعتی و هم خیز روبهبالای چوب هاکی هم پیدا شدند. این با آن فرضیهای که میگوید نهادهای سرمایهداری از علل دوران رشد پیوستهی بهرهوری محسوب میشوند همخوان است. اما ظهور یک محیط فرهنگی آزاد-اندیشی، موسوم به «روشنگری» نیز دقیقاً پیش یا مقارن با خیز فوقانی چوب هاکی بودهاست. پس علت آیا این نهادها بودند، یا فرهنگ، یا هر دو، یا مجموعهی دیگری از علتها؟ همانطور که در فصل ۲ هم خواهید دید، اقتصاددانان و مورخان دربارهی این سوال که «علل انقلاب صنعتی چه بودند؟» توافق نظری ندارند.
در همهی حوزهها محققان تلاش میکنند تا دامنهی اموری را که بر آن توافق ندارند با استفاده از فاکتها کمتر و کمتر کنند. در مورد برخی پرسشهای اقتصادی پیچیدهای از این دست که «آیا نهادها اهمیت اقتصادی دارند؟»، فاکتها ممکن است اطلاعات کافی برای رسیدن به نتیجه را به ما بدهند.
یک روش برای انجام این کار آزمایش طبیعی نام دارد. و آن وضعیتی است که در آن تفاوتهایی در یک امر مطلوب – مثلاً تغییری در نهادها – وجود دارد که ارتباطی با تفاوتهای موجود در علتهای دیگر ندارد.
تقسیم آلمان در پایان جنگ جهانی دوم به دو سیستم اقتصادی جداگانه - برنامهریزی اقتصادی متمرکز در شرق، اقتصاد سرمایهدارانه در غرب - یک آزمایش طبیعی انجام داد. در طی این زمان، یک «پرده آهنین» سیاسی، آنگونه که وینستون چرچیل نخست وزیر انگلیس آن را توصیف میکرد، کشور را تقسیم کرده بود. این پرده آهنین دو بخش از جمعیتی را که تا آن روزگار زبان، فرهنگ و اقتصاد سرمایه داری مشترک داشتند جدا کرد.9
ازآنجاکه نمیتوانیم گذشته راتغییر دهیم، حتی در صورتی که امکان عملی آزمایش کردن کل جمعیت هم وجود میداشت، پس به آزمایش طبیعی تکیه میکنیم. در یک مصاحبه جرد دیاموند بیولوژیست و جیمز رابینسون یک پروفسور مدیریت دولتی توضیح میدهند.
در سال ۱۹۳۶ و قبل از جنگ جهانی دوم، در کل منطقهای که بعدها به آلمان غربی و شرقی موسوم شد، استانداردهای زندگی یکسان بود. این محیط مناسبی برای استفاده از روش آزمایش طبیعی است. قبل از جنگ بنگاههای اقتصادی منطقهی ساکسونی و تورینگیا، پیشگامانی جهانی در صنایع اتومبیل و هواپیما، صنایع شیمیایی، تجهیزات نورشناختی، و مهندسی دقیقه به شمار میرفتند.
با استقرار برنامهریزی مرکزی در آلمان شرقی، مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی بهمعنای مجازی کلمه محو شدند. تصمیمات دربارهی اینکه چهچیزی تولید شود، به چه میزان و در چه کارخانهها، دفاتر، معادن و مزارعی، دیگر نه دراختیار افراد خصوصی که در ید مقامات دولتی بود. مقامات حکومتی که این سازمانهای اقتصادی را مدیریت میکردند، نیازی به پیروی از اصل سرمایهداری نداشتند و کالاها و خدماتی تولید میکردند که مشتریان به قیمتی بالاتر از هزینههای آن خریداری کنند.
آلمان غربی یک اقتصاد سرمایهداری باقی ماند.
حزب کمونیست آلمان شرقی در سال ۱۹۵۸ پیشبینی کرد که رفاه مادی تا سال ۱۹۶۱ بالاتر از سطح رفاه آلمان غربی خواهد بود. شکست این پیشبینی یکی از دلایل ساختهشدن دیوار حائل آلمان شرقی و غربی در سال ۱۹۶۱ بود. در زمان سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و کنارگذاشتن برنامهریزی مرکزی توسط آلمان شرقی، سرانه جی.دی.پی آن کمتر از نصف جی.دی.پی آلمان غربی سرمایهداری بود. شکل ۱.۱۰ خطسیرهای متفاوت این دو اقتصاد و اقتصادهای دیگر را از سال ۱۹۵۰ نشان میدهد. از مقیاس مدرج (نسبی) استفاده شدهاست.
Conference Board, The. 2015. Total Economy Database. Angus Maddison. 2001. ‘The World Economy: A Millennial Perspective’. Development Centre Studies. Paris: OECD.
همانطور که در شکل ۱.۱۰ میبینید آلمان غربی در سال ۱۹۵۰ از موقعیت مطلوبتری نسبت به آلمان شرقی شروع کردهاست. با اینحال در سال ۱۹۳۶ و قبل از شروع جنگ، دو قسمت آلمان از استانداردهای زندگی مجازاً یکسانی برخوردار بودهاند. هر دو منطقه به صنعتیسازی موفقیتآمیزی دست یافته بودند. ضعف نسبی آلمان شرقی در ۱۹۵۰ چیزی بود که عمدتاً نه به تفاوت در میزان تجهیزات یا مهارتهای سرمایهای موجود بهازای هر رأس جمعیت، بلکه به این نکته مربوط میشد که ساختار صنایع در آلمان شرقی از قِبَل تقسیم کشور بیشتر از آلمان غربی مختل شده بود.10
برخلاف برخی اقتصادهای سرمایهداریای که حتی از درآمد سرانه پایینتری در ۱۹۵۰ برخوردار بودهاند، آلمان شرقی، با آن اقتصاد برنامهریزیشدهاش هرگز به پای پیشگامان جهانی منجمله آلمان غربی نرسید. در سال ۱۹۸۹ اقتصاد ژاپن(که آن هم از جنگ آسیب دیده بود) بااتکا به شیوهای خاص خود در ترکیب مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی، همراه با نقش هماهنگکنندهی قدرتمند دولتش، به آلمان غربی رسیده بود، و اسپانیا هم بخشی از فاصلهاش را طی کرده بود.
البته از آزمایش طبیعی مورد آلمان نمیتوان نتیجه گرفت که سرمایهداری همیشه رشد اقتصادی را تقویت میکند و برنامهریزی مرکزی همواره دستورالعملی برای حدی از ریاضت است. چیزی که میتوانیم بفهمیم بسیار محدودتر است: در طول نیمه ی دوم قرن بیست، واگرایی نهادهای اقتصادی در معاش مردم آلمان نقش داشته است.
۱.۱۰ نسخههای سرمایهداری: نهادها، دولت و اقتصاد
البته همهی کشورهای سرمایهداری شباهتی با این داستان شکل ۱.۱الف دال بر موفقیت اقتصادی بریتانیا و سپس ژاپن و دیگر کشورهایی که خودشان را بالا کشیدهاند، نیستند. شکل ۱.۱۱ تقدیر مجموعهی منتخبی از کشورها از سرتاسر جهان در طول قرن بیست را نشان میدهد. برای مثال نشان میدهد که در آفریقا موفقیت بودسوانا در دستیابی به رشد پایدار درتقابل شدید با شکست نسبی نیجریه قرار دارد. هر دوی این کشورها به لحاظ منابع طبیعی (الماس در بوتسوانا و نفت در نیجریه) ثروتمند محسوب میشوند، اما تفاوت در کیفیت نهادها- برای مثال حجم فساد و سوءمدیریت بودجههای دولتی- میتواند در تبیین مسیرهای متفاوت این کشورها کمک کند.
ستارهی کشورها به لحاظ عملکرد در شکل ۱.۱۱ کره جنوبی است. در سال ۱۹۵۰ جی.دی.پی سرانه آن با نیجریه برابر بود. در سال ۲۰۱۳، بر اساس همین سنجه، ده برابر ثروتمندتر شدهاست.
- دولت توسعهگرا
- دولتی که نقشِ اصلی و هدایتکننده را در تقویت فرآیند توسعه اقتصادی طریق سرمایهگذاری عمومی، یارانههای برخی صنایع خاص، آموزش و دیگر خطمشیهای عمومی بازی میکند.
خیز کره جنوبی تحت هدایت نهادها و خطمشیهایی اساساً متفاوت با سیاستها و خطمشیهای بریتانیای سدههای هجده و نوزده صورت گرفت. مهمترین تفاوت اینجاست که دولت کره جنوبی (همراه با شمار معدودی از شرکتهای فوقکلان) نقش رهبری در هدایت فرآیند توسعه داشتهاند، علناً برخی صنایع را تقویت کردهاند، بنگاههای اقتصادی را ملزم به رقابت در بازارهای خارجی کردهاند و همچنین زمینهی آموزش برابر برای نیروی کار را هم فراهم آوردهاند. اصطلاح دولت توسعهگرا برای اشاره به نقش رهبری دولت کره جنوبی در خیز اقتصادی این کشور به کار برده شد و امروزه به هر دولتی که چنین نقشی در اقتصاد بازی کند اطلاق می شود. ژاپن و چین نمونههای دیگری از دولتهای توسعهگرا هستند.11
Jutta Bolt, and Jan Juiten van Zanden. 2013. ‘The First Update of the Maddison Project Re-Estimating Growth Before 1820’. Maddison-Project Working Paper WP-4 (January).
همچنین از شکل ۱.۱۱ متوجه میشویم که در سال ۱۹۲۸ یعنی زمانی که اولین برنامه اقتصادی پنجساله اتحاد جماهیر شوروی اعلام شد، سرانه جی.دی.پی این کشور یکدهم سطح سرانه جی.دی.پی آرژانتین بود، یعنی نزدیک به برزیل و به شکل چشمگیری بالاتر از کره جنوبی. برنامهریزی مرکزی در اتحاد جماهیر شوروی رشدی تدریجی اما نامحسوس بهمدت پنجاه سال بدنبال داشت. جی.دی.پی سرانه در اتحاد جماهیر شوروی با یک حاشیهی بزرگ از برزیل پیشی گرفت و حتی پیش از پایان حاکمیت حزب کمونیست در آرژانتین در سال ۱۹۹۰ از آرژانتین هم جلو زد.
برخی از محققان اعتبار تخمینهای تاریخی درباب جی.دی.پی کشورهای بیرون از اروپا را زیر سوال میبرند چراکه اقتصادهای این کشورها تفاوتهای ساختاری مهمی داشتهاند.
مقایسه میان آلمان غربی و شرقی نشان میدهد که یکی از دلایلی که برنامهریزی مرکزی بهعنوان یک نظام اقتصادی کنار گذاشته میشود، شکست آن در ربع آخر قرن بیست در بهبود استانداردهای زندگی همسنگ یا برخی اقتصادهای سرمایهداری بوده است. اما نسخههای متنوعی از سرمایهداری که جای برنامهریزی مرکزی در کشورهایی که سابقاً اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشدند را گرفت، چندان خوب عمل نکرده است. این نکته از شیب تندی که سرانه جی.دی.پی کشورهای سابق اتحاد جماهیر شوروی پس از ۱۹۹۰ به خود گرفته پیداست.
چه هنگام سرمایهداری پویاست؟
عملکرد همراه با تاخیر برخی از اقتصادها در شکل ۱.۱۱ نشان میدهد که وجود نهادهای سرمایهداری، فینفسه، برای ایجاد یک اقتصاد پویا کافی نیست-یعنی اقتصادی که رشد پایدار در استانداردهای زندگی را به ارمغان بیاورد. دو دسته شرایط در پویایی نظام اقتصادی سرمایه داری نقش دارند. یک دسته اقتصادیاند، دستهی دیگر سیاسی که به دولت و شیوهی عملکرد آن مربوط میشوند.
شرایط اقتصادی
هنگامیکه سرمایهداری از پویایی کمتری برخوردارست:12 13
- مالکیت خصوصی تضمین شده نیست: مالکیت خصوصی به دلیل وضع ضعیف حاکمیت قانون و قراردادها، یا بدلیل تصاحب حالا توسط عناصر خرابکار یا بدنههای دولتی، تضمین شده نیست.
- بازارها رقابتی نیستند: بازارها رقابتی نیستند و در تدارک وضعیت چماق-و-هویج (یا بیم و امیدی) که ضامن پویایی یک اقتصاد سرمایهداری است موفق نبودهاند.
- بنگاههای اقتصادی در دست کسانی قرار دارند و مدیریت میشوند که صرفا به خاطر پیوندشان با دولت یا امتیاز محل تولد پا برجا ماندهاند: تاحدی به دلیل همین شکستها، بنگاههای اقتصادی در دست کسانی قرار دارند و مدیریت میشوند که صرفا به خاطر پیوندشان با دولت یا امتیاز محل تولد پا برجا ماندهاند و نه به خاطر انگیزهای که برای ارائهی کالاها و خدمات باکیفیت و با یک قیمت رقابتی دارند.
آمیزهی شکستهای سه نهاد اصلی سرمایهداری بدین معناست که افراد و گروهها عمدتا نفع بیشتری میبرند که زمان و منابعشان را به لابی کردن و فعالیت مجرمانه و دیگر شیوههای تغییر مسیر توزیع درآمد به نفع خویش صرف کنند. خلق مستقیم ارزش اقتصادی به آنها سود کمتری میرساند. 14
سرمایهداری نخستین نظام اقتصادی در تاریخ بشرست که در آن عضویت نخبگان موکول به سطح بالایی از عملکرد اقتصادی است. اگر شما در مقام مالک یک بنگاه اقتصادی شکست بخورید، تبعا دیگر عضوی از این باشگاه نخواهید بود. اگر کسی شما را بیرون نمیاندازد به این دلیل است که این کار لزومی ندارد: خیلی ساده خودتان ورشکست میشوید. یکی از خصلتهای مهم اصل انضباطی بازار-یا محصول خوب و سودآور تولید میکنی یا شکست میخوری- این است که بازار آنجا که کار میکند اتوماتیک است؛ داشتن دوستی در بدنهی قدرت ضمانت نمیکند که شما در کار باقی بمانید. همین اصل انضباطی در مورد بنگاههای اقتصادی و افراد بنگاههای اقتصادی هم صدق میکند. بازنده میبازد. رقابت بازار مکانیسمی برای هرس کردن افراد با عملکرد پایین ایجاد میکند.
تصور کنید که این تا چه اندازه با نظامهای اقتصادی دیگر فرق دارد. لرد فئودالی که املاکش را بد مدیریت میکرد صرفا یک لرد پایین مرتبه محسوب میشد. اما مالک بنگاه اقتصادیای که نتواند کالاهایی تولید کند که مردم با قیمتی بیش از هزینهی تولید آن خریداری کنند، یک ورشکسته است-و مالک ورشکسته یک مالک سابق است.
بدیهی است که مالکان و مدیران بنگاههای اقتصادی سرمایهداری اگر در آغاز خیلی ثروتمند باشند یا از روابط سیاسی خیلی خوبی برخوردار باشند بقا خواهند یافت و بنگاههای اقتصادی هم با وجود شکستهایشان همچنان در چرخهی کار باقی خواهند ماند، چیزی که برای دورههای طولانی یا حتی برای نسلها هم ممکن است طول بکشد. اما هیچ ضمانتی وجود ندارد: پیش ماندن از رقابت به معنای این است که دائما درحال نوآوری باشید.
شرایط سیاسی
عامل مهم دیگر دولت است. دیدهایم که در برخی اقتصادها-مثلا کره جنوبی- دولت نقش رهبری در انقلاب سرمایهداری را داشته است. و مجازا در هر اقتصاد سرمایهداری مدرن، دولتها بخش بزرگی از اقتصاد هستند که در برخی موارد بیش از نیمی از جی.دی.پی مربوط به آنهاست. اما حتی در مواردی هم که نقش دولت محدودتر است، مثلا در بریتانیا در زمان خیز اقتصادیش- دولتها همچنان مشغول تاسیس، وضع و تعمیر قوانین و مناسباتی هستند که بر نحوهی کارکرد اقتصاد تاثیر میگذارد. بازارها، مالکیت خصوصی و بنگاههای اقتصادی همگی مشمول تنظیمات ناشی از قوانین و خطمشیها هستند.
برای اینکه نوآوران بتوانند ریسک معرفی یک محصول یا فرایند تولیدی جدید را بر دوش بگیرند، لازم است که مالکیت آنها بر سود حاصله در برابر غارت و دزدی، از طریق یک نظام حقوقی سالم و چابک حفاظت شود. دولتها هستند که باید مناقشه بر سر مالکیت را حل و فصل کنند و حقوق مالکیت لازم برای کارکرد بازارها را اعمال کنند.
- انحصار
- شرکتی که تنها فروشنده کالایی است که جایگزینهای نزدیکی ندارد. همچنین به بازاری که تنها یک فروشنده دارد نیز اطلاق میشود. همچنین نگاه کنید به: قدرت انحصار، و انحصار طبیعی.
- بزرگتر از آنکه ورشکست شود
- اصطلاحاً در مورد بانکهای بزرگی گفته میشود که اهمیت کانونی و محوری آنها در اقتصاد ضمانتی است که در صورت رویاروشدن با معضلات مالی توسط دولت نجات داده خواهند شد. به این ترتیب، بانک همه هزینههای فعالیتهای خود را برعهده ندارد و احتمال اینکه ریسکهای بزرگتری را بپذیرد، بیشتر است. همچنین نگاه کنید به: مخاطره اخلاقی.
همانطور که آدام اسمیت هشدار دادهاست دولتها با ایجاد انحصاراتی از قبیل کمپانی هند شرقی درواقع رقابت را بیمعنا میکنند. اگر یک بنگاه اقتصادی بزرگ بتواند با کنار گذاشتن همهی رقبا یک انحصار ایجاد کند یا گروهی از بنگاههای اقتصادی بتوانند برای بالا نگه داشتن قیمتها تبانی کنند، انگیزه برای نوآوری و اصل شکست احتمالی خودبخود منتفی خواهد شد. همین مسئله در مورد اقتصادهای مدرن هم صدق میکند، مثلاًَ وقتی که بانکها یا بنگاههای اقتصادی بزرگ دیگر بزرگتر از آناند که سقوط کنند و در شرایطی که قاعدتاً باید سقوط کنند بهیکباره توسط دولتها نجات داده میشوند.
اما دولت علاوه بر حمایت از نهادهای نظام اقتصادی سرمایهداری، کالاها و خدمات ضروری از قبیل زیرساختهای فیزیکی، آموزش و دفاع ملی را نیز تأمین میکند. در بخشهای بعدی بررسی خواهیم کرد که چگونه خطمشیهای دولتی در زمینههایی چون رقابت پایدار، مالیاتگذاری و سوبسیددهی بهمنظور حفاظت از محیط، مداخله در توزیع درآمد، ایجاد ثروت، و سطح استخدام و تورم نیز بهمعنای اقتصادی کاملاً معنادار است.
بهطور خلاصه، سرمایهداری میتواند یک نظام اقتصادی پویا باشد مشروط به اینکه ترکیبی از اقدامات زیر را بکار ببندد:
- مشوقهای اختصاصی برای نوآوریهای منجر به کاهش هزینه: اینها برآیند رقابت بازاری و تضمین مالکیت خصوصی هستند.
- بنگاههای اقتصادیی که تحت هدایت کسانی است که توانایی خود در تولید کالا با هزینهی کم را به اثبان رساندهاند..
-
سیاستگذاریهای عمومی در حمایت از این شرایط: سیاستگذاریهای عمومی نیز آندسته کالاها و خدمات ضروری که بنگاههای اقتصادی خصوصی تأمین نمیکنند را عرضه میکند.
- جامعه پایدار، محیط بیوفیزیکی و پایگاه منابع: مانند شکل ۱.۵شکل ۱.۱۲.
- انقلاب سرمایهداری
- پیشرفتهای سریع در فنآوری همراه با ظهور یک نظام اقتصادی جدید.
اینها مجموعاً شروط سهگانهای هستند که رویهمرفته آنچیزی را میسازند که ما انقلاب سرمایهداری مینامیم، انقلابی که ابتدا در بریتانیا و سپس برخی اقتصادهای دیگر رخ داد و نحوهی تعامل افراد با یکدیگر و با محیط را در تولید معاش خویش دگرگون کرد.
نظامهای سیاسی
- نظام سیاسی
- نظام سیاسی تعیین میکند که دولتها چگونه تعیین شوند، و چگونه این دولتها تصمیماتی را که همه یا غالبِ اعضای جمعیت را تحتالشعاع قرار میدهند، اتخاذ کنند.
- دموکراسی
- نظامی سیاسی که در حالت ایدهآل قدرت سیاسی برابری به همه شهروندان میدهد که در قالب حقوق فردی ای از قبیل آزادی بیان، اجتماعات و مطبوعات، انتخابات عادلانهای که در آن اصطلاحاً کلیه افراد بزرگسال شایستگی رای دادن دارند، و دولت در صورت باختن در انتخابات از قدرت کنار میرود، تعریف شدهاست.
یکی از دلایلی که سرمایهداری به فرمهای مختلفی ظاهر میشود، این است که در طول تاریخ و امروزه، نظامهای سرمایهداری همبود نظامهای سیاسی متعددی بودهاند. یک نظامِ سیاسی ازقبیل دموکراسی یا دیکتاتوری تعیین میکند که چگونه دولتها انتخاب شوند و چگونه تصمیماتی را که جمعیت ها را تحتالشعاع قرار میدهند، اتخاذ کرده و بهاجرا بگذارند.
سرمایهداری در بریتانیا، هلند و اغلب کشورهای پردرآمد امروز و مدتها پیش از شکلگیری دموکراسی ظهور کرد. هیچ کشوری نبود که تا پیش از پایان قرن نوزدهم، غالب بزرگسالان مجاز به رأیدادن باشند (و نیوزیلند اولین کشور بود). حتی در گذشتهی اخیر هم سرمایهداری با اشکال غیردموکراتیکی از حکومت همزیستی داشته است، مثلاً در شیلی از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰، در برزیل از ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ و در ژاپن تا پیش از ۱۹۴۵. چین معاصر هم درعین اینکه نسخهای از نظام اقتصادی سرمایهداری دارد اما نظام حکومتی آن طبق تعریف ما دموکراسی نیست. بااینحال، امروزه در اغلب کشورها سرمایهداری و دموکراسی همزیستی دارند و هریک از این نظامها نحوهی کارکرد دیگری را تحت تأثیر قرار میدهد.
دموکراسی هم مثل سرمایهداری، در اشکال متفاوتی ظهور میکند. در برخی از دموکراسیها، رئیس دولت مستقیماً توسط رأیدهندگان انتخاب میشود؛ اما در برخی دیگر، بدنهای از منتخبان، مثلاً مجلس، است که رئیس دولت را انتخاب میکند. در برخی دموکراسیها، درخصوص شیوههای مختلف تأثیرگذاری افراد بواسطهی کمکهای مالی بر انتخابات یا خطمشیهای عمومی، محدودیتهای سفتوسختی وجود دارد؛ اما در برخی دیگر، پولهای خصوصی، ازطریق کمک به کمپینهای انتخاباتی، لابیکردن، و حتی کمکهای نامشروعی ازقبیل رشوه، تأثیر زیادی دارند.
این تفاوتهای موجود حتی در میان دموکراسیها، بخشی از این مسأله را توضیح میدهند که چرا اهمیت دولت در اقتصاد سرمایهداری تااینحد درمیان ملتها متفاوت است. برای مثال در ژاپن و کرهی جنوبی، دولت نقش مهمی در تعیین سمتوسوی اقتصاد دارد. اما میزان کل مالیاتهایی که دولت جمعآوری میکند (چه در سطح محلی و چه در سطح ملی)، در مقایسه با برخی از کشورهای ثروتمند اروپای شمالی که بیش از نیمی از جی.دی.پی از محل مالیات تأمین میشود، پائین است. در بخش ۱۹ خواهیم دید که در سوئد و دانمارک، نابرابری در درآمد قابلاستفاده (براساس یکی از رایجترین سنجهها)، تنها نصف سطح نابرابری درآمدی قبل از پرداخت مالیاتها و وصول نقلوانتقالات نقدی است. در ژاپن و کره جنوبی هم مالیاتها و انتقالات نقدی دولتی، نابرابری در درآمد قابلاستفاده را کاهش میدهند، اما با اندازهای بسیاربسیار کوچکتر.
پرسش ۱.۷ (یک پاسخ را علامت بزنید)
شکل ۱.۱۰, نمودار سرانه جی.دی.پی برای آلمان شرقی و غربی، ژاپن و اسپانیا را در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ نشان میدهد. کدامیک از گزارههای زیر صحیح است؟
شرح گزینهها:
- (الف) ژاپن حتی از آلمان شرقی هم نقطهی شروعِ پایینتری داشته است و بااینحال تا سال ۱۹۹۰ توانسته خود را به آلمان غربی برساند.
- (ب) نظامهای اقتصادی مختلفی میتوانند موفق باشند. اقتصاد ژاپن شیوهی خاص خودش برای ترکیبِ مالکیت خصوصی، بازارها و شرکتها و درکنارِ آن نقشِ قدرتمند هماهنگکننده دولت را داشته که با نظامِ آلمان غربی متفاوت است.
- (ج) نرخ رشدِ سرانه جی.دی.پی را میتوان از شیبِ منحنیِ آن که روی یک نمودار با مقیاسِ نسبی مثلِ نمودار حاضر ترسیم شده باشد، استنباط کرد.
- (د) در علمِ اقتصاد تنها براساسِ بخشی جزئی از شواهد نمیتوان یک نظریه را «اثبات» کرد. چیزی که اینجا میتوان استنباط کرد این است که در طول نیمه دوم قرن بیستم، واگرایی نهادهای اقتصادی در معاش مردم آلمان اهمیت داشته است.
پرسش ۱.۸ (یک پاسخ را علامت بزنید)
به شکل ۱.۱۱ نگاه کنید. کدامیک از نتایج زیر در این شکل نشان داده شدهاست؟
شرح گزینهها:
- (الف) اتحاد جماهیر شوروی سابق درواقع نرخ رشد اقتصادی بالاتری نسبت به برزیل داشتهاست و سرانه جی.دی.پی آن حتی از آرژانتین هم درست پیش از پایان یافتن حاکمیتِ حزبِ کمونیست در سال ۱۹۹۰ اندکی بالاتر بودهاست.
- (ب) بوتسوانا و نیجریه هردو از منابع طبیعی غنی برخوردارند؛ بااینحال، اما رشد نیجریه بواسطه فساد گسترده و رواج تجارتهای غیرقانونی متوقف شدهاست، درحالیکه بوتسوانا را غالباً کمفسادترین کشور در آفریقا دانستهاند و به داشتن یکی از بالاترین میانگینهای نرخِ رشدِ جی.دی.پی مشهور است.
- (ج) کره جنوبی یک دولت توسعهگرا بوده که در آن دولت و تعداد محدودی از سازمانهای صنفی فوقکلان نقش رهبری در هدایت فرآیند توسعه را داشتهاند. این لزوماً به این معنا نیست که این نظام برای همه کشورها بهینه محسوب میشود.
- (د) سرانه جی.دی.پی هر دو کشور پس از ۱۹۹۰ سقوط کردهاست. بهایندلیل که مالکیتِ خصوصی در این کشورها تضمینشده نیست، بازارها رقابتی نیستند و شرکتها نیز عملکردی رقابتی در اقتصاد سرمایهداری نوظهورشان نداشتهاند. این گذار ناگهانی و یکباره از یک اقتصاد مشخصاً غیر-سرمایهداری به یک نظام سرمایهداری چیزی است که اغلب تحت عنوان «شوکدرمانی» از آن یاد میشود.
۱.۱۱ علم اقتصاد و اقتصاد
- علم اقتصاد
- مطالعه اینکه افراد چگونه با یکدیگر و با محیط طبیعی پیرامون خود، برای تأمین معاش خود تعامل میکنند و اینکه نحوه این تعامل در طول زمان چگونه تغییر میکند.
علم اقتصاد مطالعه چگونگی تعامل مردمان با یکدیگر و با محیط پیرامونشان در تولید معاش خویش است، و همچنین مطالعه نحوهی تغییر این تعامل در طول زمان است. بنابراین علم اقتصاد دربارهی این است که:
- ما چگونه چیزهایی را که معاشمان را تشکیل میدهند تامین میکنیم: چیزهایی مانند غذا، پوشاک، سرپناه و اوقات فراغت
- چگونه با یکدیگر تعامل میکنیم: در این مسیر چگونه با یکدیگر درمقام خریدار و فروشنده، کارفرما و کارمند، شهروند و مقام رسمی، والدین، کودک یا دیگر اعضای خانواده، تعامل میکنیم.
- چگونه با محیط طبیعی خویش تعامل میکنیم: از نفسکشیدن گرفته تا استخراج مواد خام از زمین.
- و اینکه هر یک از این موارد چگونه درطول زمان تغییر میکنند.
در شکل ۱.۵ نشان دادیم که چگونه اقتصاد بخشی از جامعه و جامعه نیز بهنوبهی خود بخشی از زیستکره است. شکل ۱.۱۲ موقعیت بنگاههای اقتصادی و خانوادهها را در اقتصاد، و همچنین امواجی را که در دل اقتصاد و نیز میان اقتصاد و زیستکره رخ میدهند نشان میدهد. بنگاههای اقتصادی نیروی کار را با ساختارها و تجهیزات ترکیب میکنند، و کالاها و خدمات مورداستفادهی خانوادهها و سایر بنگاههای اقتصادی را تولید میکنند.
تولید کالاها و خدمات در دل خانوارها هم صورت میگیرد، اگرچه برخلاف بنگاههای اقتصادی، خانوادهها احتمالاً خروجیشان را در بازار نمیفروشند.
علاوه بر تولید کالاها و خدمات، خانوارها انسان هم تولید میکنند – یعنی نسل آیندهی نیروی کار را. نیروی کار والدین، مراقبتکنندهها و دیگران، با ساختارها (مثلاً خانهی شما) و با تجهیزات (مثلاً اجاقگازی در آن خانه) ترکیب میشوند تا نیروی کار آینده برای کار در بنگاههای اقتصادی، و همچنین افرادی را برای کار و تولیدمثل در خانوارهای آینده، بازتولید (یا تولیدمثل) کرده و بپرورانند.
همهی اینها بهعنوان بخشی از یک نظام بیولوژیکی و فیزیکی انجام میشود که در آن بنگاههای اقتصادی و خانوادهها، محیطها و منابع طبیعی، از انرژیهای مبتنی-بر-سوختهای-فسیلی گرفته تا هوایی که تنفس میکنیم، را بکار میگیرند. در این فرآیند، خانوادهها و بنگاههای اقتصادی طبیعت را تغییرشکل میدهند، هم با استفاده از منابع آن، و هم با ایجاد ورودیهایی برای طبیعت. درحال حاضر بخش مهمی از این ورودیها را گازهای گلخانهای تشکیل میدهند که در ایجاد معضلات مرتبط با تغییرات اقلیمی که در قسمت ۱.۵ دیدیم سهم دارند.
تمرین ۱.۱۱ کجا و کی را برای متولدشدن انتخاب میکنید؟
فرض کنید میتوانید هر بازهی زمانی و هر یک از کشورهای نشاندادهشده در شکل ۱.۱الف، ۱.۱۰ یا ۱.۱۱ را برای متولدشدن انتخاب کنید؛ اما میدانید که درمیان فقیرترین ۱۰ درصد جمعیت خواهید بود.
- کدام کشور را برای متولدشدن انتخاب میکنید؟
- حالا، یک بار دیگر، تصور کنید که میدانید در میان فقیرترین ۱۰ درصد جمعیت خواهید بود، اما اگر سخت کار کنید میتوانید به ۱۰ درصد بالای جمعیت برسید. حالا کدام کشور را برای متولدشدن انتخاب میکنید؟
- حال فرض کنید که تنها میتوانید کشور و دورهی زمانی متولدشدنتان را انتخاب کنید. نمیدانید که در شهر یا در روستا متولد خواهید شد، مذکر خواهید بود یا مونث، ثروتمند یا فقیر. حالا چه زمان و کشوری را برای تولد انتخاب میکنید؟
- در همان سناریوی گزینهی (۳)، چه زمان و کشوری را کمتر از همه برای متولدشدن انتخاب میکنید؟
آموختههای خود از مطالب این فصل را برای شرح انتخابهایتان بکار بگیرید.
۱.۱۲ نتیجهگیری
در بخش اعظمی از تاریخ، استانداردهای زندگی در سرتاسر جهان در حد مشابهی قرار داشت و با گذشت قرنها تغییرات ناچیزی از خود نشان میداد. بااینحال، از ۱۷۰۰ به این سو در برخی کشورها شاهد رشد سریع آن بودهایم. این خیز دقیقاً مقارن ظهور پیشرفت تکنولوژیک سریع بودهاست و مقارن شکلگیری نظام اقتصادی جدیدی موسوم به سرمایهداری که در آن مالکیت خصوصی، بازارها و بنگاههای اقتصادی نقشی اساسی بازی میکنند. اقتصاد سرمایهداری مشوقها و فرصتهایی برای دستیابی به نوآوری تکنولوژیک و مزایای حاصل از تخصصیشدن فراهم کرده است.
کشورها بهلحاظ میزان اثربخشی نهادها و خطمشیهای دولتیشان با هم متفاوتاند: اینطور نیست که همه اقتصادهای سرمایهداری رشد پایدار را تجربه کرده باشند. نابرابریهای درآمدی گستردهای میان کشورها، و میان فقیرترینها و ثروتمندترینهای یک کشور وجود دارد. افزایش تولید با تهیکردن منابع تهی و آسیبهای محیطی منجمله تغییرات اقلیمی همراه بوده است.
مفاهیم معرفیشده در فصل ۱
پیش از رفتن به فصل بعدی این تعاریف را مرور کنیم:
۱.۱۳ ارجاعات
-
Jean Baptiste Tavernier, Travels in India (1676). ↩
-
Diane Coyle. 2014. GDP: A Brief but Affectionate History. Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
Jennifer Robison. 2011. ‘Happiness Is Love – and $75,000’. Gallup Business Journal. Updated 17 November 2011. ↩
-
Quality of Life Indicators—Measuring Quality of Life’. Eurostat. Updated 5 November 2015. ↩
-
Adam Smith. (1776) 2003. An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations. New York, NY: Random House Publishing Group. ↩
-
Smith, Adam. 1759. The Theory of Moral Sentiments. London: Printed for A. Millar, and A. Kincaid and J. Bell. ↩
-
David S. Landes. 2003. The Unbound Prometheus: Technological Change and Industrial Development in Western Europe from 1750 to the Present. Cambridge: Cambridge University Press. ↩
-
Paul Seabright. 2010. The Company of Strangers: A Natural History of Economic Life (Revised Edition). Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
More detail about Winston Churchill’s ‘Iron Curtain’ speech. ↩
-
Hartmut Berghoff and Uta Andrea Balbier. 2013. ‘From Centrally Planned Economy to Capitalist Avant-Garde? The Creation, Collapse, and Transformation of a Socialist Economy’. In The East German Economy, 1945–2010: Falling behind or Catching Up? Cambridge: Cambridge University Press. ↩
-
World Bank, The. 1993. The East Asian miracle: Economic growth and public policy. New York, NY: Oxford University Press. ↩
-
János Kornai. 2013. Dynamism, Rivalry, and the Surplus Economy: Two Essays on the Nature of Capitalism. Oxford: Oxford University Press. ↩
-
Dolores Augustine. 2013. ‘Innovation and Ideology: Werner Hartmann and the Failure of the East German Electronics Industry’. In The East German Economy, 1945–2010: Falling behind or Catching Up? Cambridge: Cambridge University Press. ↩
-
Daron Acemoglu and James A. Robinson. 2012. Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty. New York, NY: Crown Publishing Group. ↩