فصل ۲ فناوری، جمعیت و رشد
فهرستها و موضوعات فصلها
پیشرفتها در فناوری چگونه اتفاق میافتند، و چگونه رشد استانداردهای زندگی را تقویت میکنند.
- الگوهای اقتصادی به ما کمک میکنند تا انقلاب صنعتی را و اینکه چرا در بریتانیا اتفاق افتاد را توضیح دهیم.
- هنگامی که مردم تصمیمات اقتصادی میگیرند، دستمزدها، هزینهی ماشینآلات، و سایر قیمتها همگی اهمیت پیدا میکنند.
- در یک اقتصاد سرمایهداری، نوآوری پاداشهای موقتی برای شخص نوآور ایجاد میکند، و این خود مشوقهایی برای بهبود فناوری، و درنتیجه کاهش هزینهها، پدید میآورد.
- این پاداشها بهواسطهی رقابت و هنگامی که نوآوری در سرتاسر اقتصاد انتشار پیدا میکند، از میان میروند.
- جمعیت، بهرهوری نیروی کار، و استانداردهای زندگی، ممکن است درنتیجهی تعامل با یکدیگر، دور باطلی از ریاضت اقتصادی را ایجاد کنند.
- انقلاب فنشناختی بیوقفهی برآمده از سرمایهداری، به برخی از کشورها اجازه میدهد که به مرحلهی رشد پایدار استانداردهای زندگی گذر کنند. در سال ۱۸۴۵ آفَت ناشناختهای برای نخستین بار در ایرلند پدیدار شد. آفتی که باعث گندیدهشدن سیبزمینیها در همان زیر زمین میشد، و وقتی آبودهبودن گیاه معلوم میشد که دیگر کار از کار گذشته بود. «آفت سیبزمینی»، که البته بعدها به این نام نامیده شد، کل ذخیرهی غذایی ایرلند تا پایان دهه را نابود کرد. شیوع گرسنگی. تازمان پایان قحطی ایرلند، حدود یک میلیون نفر از کل جمعیت ۸.۵ میلیون نفره اولیه کشور مرده بودند، که به لحاظ درصدی، معادل نرخ مرگ و میری است که آلمان در جنگ جهانی دوم متحمل شد.
قحطی ایرلند، یک نهضت امداد جهانی را شعلهور کرد. از بردههای سابق جزایر کارائیب و متهمان زندان سینگسینگ در نیویورک، و بنگالیها از فقیر و غنی، و قبایل بومی چوکتاو آمریکا گرفته تا چهرههای مشهوری چون سلطان عبدالمجید عثمانی و پاپ پایوس نهم، همه و همه کمکهای مالی کردند. آنوقتها هم مثل امروز، مردمان عادی با مصیبتزدگان احساس همدردی کردند و اقدام لازم را انجام دادند.
اما خیلی از اقتصاددانها بسی سنگدلتر از این بودند. یکی از معروفترین آنها، موسوم به ناسو سنیور، مجدانه با برنامهی امدادی دولت بریتانیا مخالفت میکرد و آنطور که یکی از همکاران وحشتزدهاش گزارش داده است، «نگران بود که قحطی ۱۸۴۸ ایرلند بیش از یک میلیون نفر را نخواهد کشت و این کافی نیست و ثمری نخواهد داشت».
درست است که دیدگاههای سنیور بهلحاظ اخلاقی تهوعآور بودند، اما نشانهی تمایل نسلکشانهی او به اینکه شاهد مرگ زنان و مردان ایرلندی باشد نبودند. بلکه نتیجهی یکی از تأثیرگذارترین آموزههای اقتصادی اوایل قرن نوزدهم، یعنی گرایش مالتوسی، بودند. مالتوسگرایی مجموعهای از نظریاتی است که توسط یک کشیش انگلیسی به نام توماس رابرت مالتوس بسط داده شد و نخستین بار در کتاب رسالهای در باب اصل جمعیت در سال ۱۷۹۸ منتشر شد.1
مالتوس بر این عقیده بود که افزایش پایدار سرانهی درآمد ناممکن است.
بهایندلیل که حتی درصورت پیشرفت تکنولوژی و افزایش بهرهوری نیروی کار، مردم بهمحض اینکه رفاه بیشتری پیدا کنند فرزندان بیشتری هم خواهند آورد. این رشد جمعیت ادامه خواهد داشت تا نقطهای که استانداردهای زندگی به زیر سطح معاش سقوط کند و رشد جمعیت را متوقف کند. این دور تسلسلوار فقر مالتوسی، در سطحی گسترده یک امر گریزناپذیر تلقی میشد.
شواهدی هست که نشان میدهد عوامل استعماری دوران ویکتوریا تصور میکردند که قحطی واکنش طبیعت به زادوولد بیشازحد است. مایک دیویس مدعی است که همین نگرش آنها سببساز انقراض جمعی بیسابقهای شده که او آن را «نسلکشی فرهنگی» مینامد.2
این کتاب شرحی از جهانی که مالتوس در آن زندگی میکرد بدست میدهد، جهانی که در آن درآمدها ممکن است که سال به سال، یا حتی قرن به قرن نوسان داشته باشند اما روند افزایشی نمیگیرند. این وضعیت، همانطور که قبلاً در شکل ۱.۱. الف دیدهایم، در بسیاری از کشورها دستکم ۷۰۰ سال پیش از زمان انتشار کتاب مالتوس نیز صادق بوده است.
برخلاف آدام اسمیت که ثروت مللاش ۲۲ سال پیشتر منتشر شده بود، کتاب مالتوس – لااقل تاآنجاکه به مردمان عادی و کشاورزان مربوط میشود - دید خوشبینانهای نسبت به پیشرفت اقتصادی ارائه نمیکرد. حتی در صورتی که مردم در پیشرفت تکنولوژی موفق شوند، در درازمدت اکثریت گستردهی مردم تنها خواهند توانست بهقدر زندهنگهداشتن خود از مشاغل یا مزارعشان منتفع شوند و نه بیشتر.
- انقلاب صنعتی
- موجی از پیشرفتهای فنآورانه و تغییرات نهادی که در سده هجدهم در بریتانیا آغاز شد و یک اقتصادِ زراعیِ مبتنی بر صنایع دستی را به یک اقتصاد بازرگانی و صنعتی تبدیل کرد.
اما در همان دوران زندگی مالتوس، اتفاق بزرگی در پیرامون او در حال وقوع بود، تحولاتی که بریتانیا را قادر خواهد ساخت تا از دور باطل افزایش جمعیت و کاهش درآمدی که مالتوس توصیف میکرد نجات پیدا کند. تحولی که بریتانیا را از این تلهی مالتوسی نجات داد، و همین تأثیر را طی ۱۰۰ سال بعد در بسیاری کشورهای دیگر نیز گذاشت، چیزی است که آن را تحت عنوان انقلاب صنعتی—شناسیم – شکوفایی خارقالعادهی ابداعات ریشهای و اساسی که امکان تولید محصول یکسان با کار بسیار کمتر را فراهم میکرد.
در حیطهی نساجی، مشهورترین ابداعات شامل نخریسی و بافندگی بود: نخریسی بهشکل سنتی کار اصطلاحاً پیردختران ریسنده بود، اصطلاحی که امروزه به زنان پابهسنگذاشتهی ازدواجنکرده اطلاق میشود، و بافندگی کار مردان. در سال ۱۷۳۳ جان کِی ماسورهی پرنده را اختراع کرد که میزان تولید یک بافنده در عرض یک ساعت را بهشکل چشمگیری افزایش داد. این مسأله تقاضا برای الیاف مورداستفاده در بافندگی را بالا برد، تاآنجاکه دیگر تولید میزان موردنیاز برای ریسندهها با استفاده از تکنولوژی روز یعنی چرخ نخریسی دشوار شد. اختراع جِنیِ ریسنده توسط جیمز هارگریوز در سال ۱۷۶۴ پاسخی به همین مساله بود.
- ابداعات دارای-اهداف-عام
- پیشرفتهای فنآوریای که در بسیاری از بخشها قابل اعمال هستند و به نوآوریهای بیشتر دامن میزنند. فنآوری اطلاعاتی و ارتباطی (ICT)، و الکتریسیته دو مثال رایج آن هستند.
پیشرفتهای فناورانه در سایر حوزهها نیز به همین اندازه پرشتاب بود. ماشین بخارِ جیمز وات، که همزمان با انتشار ثروت ملل آدام اسمیت پیدا شد، نمونهی گویای آن بود. ماشینهای بخار تدریجاً و طی یک بازهی زمانی بلند ارتقا پیدا کردند و به ناگهان در سرتاسر اقتصاد بکار گرفته شدند: از معدنکاوی گرفته که در آن ماشینهای بخار نخستینبار برای راهاندازی پمپهای آبی بکار گرفته شدند، تا نساجی، مصنوعات، راهآهن و کشتیهای بخار. اینها نمونهای از اصطلاحاً ابداعات دارای-اهداف-عام یا فناوریها. واضحترین معادل آن در دهههای اخیر کامپیوتر است.
ذغالسنگ نقشی محوری در انقلاب صنعتی داشت و بریتانیا میزان فراوانی زغالسنگ دراختیار داشت. تا پیش از انقلاب صنعتی، عمدهی انرژی مورداستفاده در اقتصاد نهایتاً از گیاهان خوراکی، که نور خورشید را چه برای حیوانات و چه برای انسانها به غذا تبدیل میکرد، و یا از درختانی که میشد چوبشان را سوزاند یا به ذغال چوب تبدیل کرد، تأمین میشد. با رویآوردن به ذغالسنگ، انسانها امکان بهرهبرداری از ذخایر عظیمی از موادی که نور خورشید را بهشکل موثری در خود ذخیره میکنند را پیدا کردند. تاوان آن، همانطور که در فصل اول دیدهایم و در فصل ۲۰ به آن برخواهیم گشت، اثرات محیطی ناشی از سوزاندن سوختهای فسیلی بودهاست.
این ابداعات، درکنار دیگر ابداعات برآمده از انقلاب صنعتی، دور باطل مالتوسی را شکستند. پیشرفتهای تکنولوژی، میزان تولیدشده توسط هر فرد در یک بازهی زمانی مشخص (بهرهوری) را افزایش داد و باعث شد که حتی با وجود تداوم افزایش جمعیت هم درآمد افراد بالاتر برود. مادامی که پیشرفت تکنولوژی با سرعت کافی ادامه پیدا میکرد، قاعدتاً میبایست رشد جمعیتی ناشی از افزایش درآمد را پشتسر بگذارد. آنگاه استانداردهای زندگی هم میتوانست بالاتر برود. با گذشت زمانی طولانی، مردم ترجیح خواهند داد که خانوادههای کوچکتری داشته باشند، حتی با وجود اینکه آنقدر درآمد داشتهاند که از عهدهی فرزندان زیاد هم برآیند. و این همان چیزی است که در انگلستان، و پس از آن در بسیاری از بخشهای جهان اتفاق افتاد.
Robert C. Allen. 2001. ‘The Great Divergence in European Wages and Prices from the Middle Ages to the First World War’. Explorations in Economic History 38 (4): pp. 411–447; Stephen Broadberry, Bruce Campbell, Alexander Klein, Mark Overton and Bas van Leeuwen. 2015. British Economic Growth, 1270–1870, Cambridge University Press.
شکل ۲.۱ شاخصی برای میانگین درآمد واقعی (یا مزد پولی در هر سال با احتساب تغییرات قیمتی) صنعتکاران ماهر در لندن در فاصلهی سالهای ۱۲۶۴ تا ۲۰۰۱ درکنار کل جمعیت بریتانیا در همان فاصله زمانی را نشان میدهد. برای یک بازهی زمانی بسیار طولانی، استاندارد زندگی، براساس همان منطق مالتوسی، گرفتار افزایش جمعیتی حیرتانگیزی شده بود که پس از سالهای ۱۸۳۰ رخ داد. ملاحظه میکنید که از حوالی همان زمانی که مالتوس در حال نوشتن بود، درآمدهای واقعی و جمعیت همزمان باهم شروع به افزایش میکنند.
شاخص درآمد واقعی چیست؟
اصطلاح “شاخص” بهمعنای ارزش یک مقدار کمی معلوم (مثلاً مزدها) نسبت به ارزش آن در یک زمان دیگر (دورهی مبنا) است که معمولاً نسبت به ۱۰۰ نرمالیزه میشود.
اصطلاح “واقعی” بدینمعناست که مزد پولی (مثلاً ۶ شیلینگ برای هر ساعت در آن زمان) در هر سال، تعدیل شده است تا تغییرات قیمتی در طول زمان هم به حساب آورده شود. نتیجه حاصله قدرت خرید واقعی پولی است که کارگر بدست آورده است.
انتخاب سال مرجع در این مورد ۱۸۵۰ است، اما اگر هر سال دیگری هم انتخاب شده بود منحنی همین شکل را پیدا میکرد؛ میتوانست بالاتر یا پایینتر قرار بگیرد اما همچنان همین شکل چوب هاکیمانند آشنای ما را پیدا میکرد.
پرسش ۲.۱ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
شکل ۲.۱ شاخصی برای میانگینِ مزدهای واقعیِ کارگرانِ ماهر در لندن در فاصلهی سالهای ۱۲۶۴ تا ۲۰۰۱ را نشان میدهد از روی نمودار ملاحظه میکنیم که:
- (الف) این نمودار شاخصِ مزدهای واقعی را نشان میدهد. شاخص در سال ۱۴۰۸ حدوداً روی ۱۰۰ است اما این به ما درباره مزدِ پولی چیزی نمیگوید.
- (ب) مزدهایی که بهشکل نمودار نشان داده شدهاند مزدهای واقعی هستند، بهاینمعنا که بهمنظورِ درنظر گرفتنِ تغییراتِ قیمتها تعدیل شدهاند.
- (ج) درحالی که نمودار ظاهراً در فاصلهی سالهای ۱۲۶۴ تا ۱۸۵۰ تقریباً ثابت بنظر میرسد، برخلافِ رشدِ یکبارهی پس از ۱۸۵۰ اما [در این فاصله] میانگینِ مزدِ واقعی درواقع تقریباً دوبرابر افزایش مییابد و سپس دوباره در فاصله ۱۲۶۴ تا ۱۶۰۰ نصف میشود (نگاه کنید به مقیاس روی محور ایگرگ).
- (د) در سال ۱۸۵۰ شاخصِ مزدِ واقعی حدوداً روی ۱۰۰ قرار داشته است؛ تا سال ۲۰۰۱ شاخص با نرخی حدودِ ۶ برابرِ آن افزایش یافته و به بالای ۷۰۰ رسیدهاست.
چرا دستگاه نخریسی، ماشین بخار، و گلچینی از ابداعات دیگر در این زمان بهوجود میآیند و در سرتاسر بریتانیا پراکنده میشوند؟ این یکی از مهمترین پرسشها در تاریخ اقتصادی است و مورخان همچنان به بحث درباره آن مشغولند.
در این فصل ما یک تبیین خاص درباب چگونگی پیدایش این پیشرفتها در تکنولوژی را بررسی خواهیم کرد و نیز اینکه چرا نخستینبار تنها در بریتانیا، و در خلال قرن هجدهم، ظاهر شدند. همچنین بررسی خواهیم کرد که چرا گریز و درآمدن از قسمت خوابیده و دراز چوب هاکی در شکل ۱.۲ تااینحد دشوار بوده است، نهتنها در بریتانیا که در سرتاسر جهان در دویستسالهی بعد از آن نیز. برای این کار مدلهایی خواهیم ساخت: اشکال نمایشی سادهای که به ما امکان میدهند بفهمیم با تمرکز روی مسألهی اصلی چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. این مدلها به ما کمک خواهند کرد که هم پیچش چوب هاکی را بفهمیم و هم دستهی صاف و دراز آن را.
۲.۱ اقتصاددانان، مورخان، و انقلابِ صنعتی
چرا انقلاب صنعتی نخستین بار در قرن هجدهم، و آنهم در جزیرهای جداافتاده از سواحل اروپا؟
سایر بخشهای فصل حاضر، مدلی را برای تبیین افزایش ناگهانی و شگفتانگیز استاندارهای زندگی که در بریتانیای قرن هجدهم آغاز شد ارائه میدهند. براساس استدلالهای روبرت آلن، تاریخنگاری اقتصادی، این مدل دو ویژگی اقتصاد بریتانیا در آن زمان را حائز نقش محوری قرار میدهد. در این روایت، هزینهی نسبتاً بالای نیروی کار، درکنار هزینهی ارزان منابع انرژی محلی، تغییرات ساختاری انقلاب صنعتی را بهپیش بردند.3
آنچه انقلاب صنعتی مینامیم چیزی فراتر از صِرف شکستن دور باطل مالتوسی بود: درواقع آمیزهی پیچیدهای از مجموعهی درهمتنیدهای از تحولات فکری، فنشناختی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی بود. تاریخنگاران و اقتصاددانان درباب اهمیت نسبی هریک از این عوامل توافق ندارند، و با تبیینهایی که اولویت را به بریتانیا، و اروپا بطورکل از زمان آغاز انقلابهایشان میدهند، جنگیدهاند.
- جوئِل موکیر، که درسطح گستردهای در حوزهی تاریخ اقتصادی کار کرده است، مدعی است که منشأ واقعی تغییرات تکنولوژیک را باید در انقلاب علمی اروپا و روشنگری سدهی پیش از آن جستجو کرد. از نظر موکیر، در این دوره شاهد توسعهی شیوههای جدید برای انتقال و تبدیل دانش علمی نخبه به قالب دستورالعملها و ابزارهایی برای استفادهی مهندسان و صنعتکاران ماهر هستیم که آنها هم بااستفاده از آن دستگاهها یا ماشینهای آن دوره را میسازند. او مدعی است بااینکه دستمزدها و قیمتهای انرژی میتوانند سمتوسوی ابداعات را به این یا آن طرف دچار نوسان کنند، اما بیشتر شبیه فرمان هدایتکنندهی پیشرفت فناورانه عمل میکنند تا موتور محرکهی آن.4
- درحالیکه تمرکز موکیر بر صنعتکاران وکارآفرینان است، دیوید لَندِزِ تاریخنگار، بر خصلتهای سیاسی و فرهنگی ملتها بطورکل تأکید دارد. او میگوید که کشورهای اروپایی از چین پیش افتادند چونکه حاکمیت چین بیشازحد قدرتمند بود و میل نوآوری را خفه میکرد و چونکه فرهنگ چینی در این زمان ثبات را به تغییر ترجیح میداد.5
- گرگوری کلارک هم بهعنوان یک تاریخنگار اقتصادی، خیز بریتانیا را به فرهنگ نسبت میدهد. اما برای کلارک، کلیدهای موفقیت را خصلتهای فرهنگیای ازقبیل سختکوشی و پسانداز کردن میداند که به نسلهای بعدی انتقال پیدا کردند. بحث کلارک دنبالهی سنت طویلی است که بطورخاص ماکس وبر جامعهشناس را دربر میگیرد که چشم به کشورهای پروتستان شمال اروپا، یعنی دقیقاً جایی که انقلاب صنعتی آغاز شد، داشت و بر فضایل مرتبط با روح سرمایهداری تأکید میکرد.6
- کِنِث پومِرانزِ تاریخنگار، مدعی است که رشد برتر اروپا پس از ۱۸۰۰ بیشتر به فراوانی ذغالسنگ در بریتانیا موبوط میشد تا به هرگونه تفاوتهای فرهنگی یا نهادی آن با دیگر کشورها. پومرانز همچنین مدعی است که دسترسی بریتانیا به تولیدات کشاورزی در مستعمرههای جهان جدیدش (و خصوصاً شکر و محصولات جانبی آن) غذای طبقهی کارگران صنعتی را تامین میکرد، و بهاینترتیب به آنها کمک میکرد که از تلهی مالتوسی فرار کنند.7
احتمالاً محققان هرگز به توافق کاملی درخصوص علل زمینهساز انقلاب صنعتی نخواهند رسید. یک مشکل این است که این تغییرات تنها یک نوبت به وقوع پیوسته که این تبیین آن را برای دانشمندان علوم اجتماعی دشوار میکند. علاوه بر این، خیز اروپا احتمالاً نتیجهی ترکیبی از عوامل علمی، جمعیتشناختی، سیاسی، جغرافیایی و نظامی بوده است. شماری از محققان مدعی میشوند که این خیز تاحدی مرهون تعاملات میان اروپا و الباقی جهان هم بوده است، و نه فقط معلول تحولات داخلی اروپا.
تاریخنویسانی چون پومرانز بیشتر تمایل دارند بر خاصبودگیهای زمانی و مکانی تمرکز کنند. و تبعاً بیشتر به این نتیجه میرسند که انقلاب صنعتی بهدلیل آمیزهی بیسابقهای از شرایط مطلوب اتفاق افتاده است (که البته ممکن است در مورد تشخیص آنها اختلاف داشته باشند). اقتصاددانانی چون آلن احتمالاً بیشتر به دنبال سازوکارهای عامی خواهند بود که بتوانند موفقیت یا شکست را هم در طول زمان و هم در مکانهای مختلف توضیح دهند.
خیلی چیزها هست که اقتصاددانان باید از تاریخنویسان یاد بگیرند اما غالباً استدلال یک مورخ آنقدر دقیق نیست که بتواند بااستفاده از یک مدل یا الگو به معرض امتحان گذاشته شود (و این رویکردی است که ما در فصل حاضر در پیش خواهیم گرفت). از سوی دیگر اما تاریخنگاران هم ممکن است مدلهای اقتصاددانان را سادهانگارانه و بیتوجه به فاکتها یا واقعیتهای تاریخی تلقی کنند. این تنش خلاق همان چیزی است که حیطهی تاریخ اقتصادی را تااینحد جذاب و هیجانانگیز کرده است.
اگر مایلید بدانید که این محققان دربارهی کار همدیگر چه نظری دارند مطلب زیرا را جستجو کنید: ‘Gregory Clark review Joel Mokyr’ یا ‘Robert Allen review Gregory Clark’.
اخیراً مورخان اقتصادی پیشرفتهایی در زمینهی کمیتسازی رشد اقتصادی در بازههای زمانی طولانی داشتهاند. کار آنها به ما کمک میکند که روشن کنیم چه اتفاقاتی افتاده است، که این بهنوبهی خود اندیشیدن به چرایی این اتفاقات را آسانتر میکند. بخشی از کار آنها شامل مقایسهی دستمزدهای واقعی در کشورهای مختلف در بازههای زمانی بلند است. این کار هم آمار مربوط به دستمزدها و هم قیمت کالاهایی که کارگر مصرف کرده را نیز در بر میگیرد. مجموعهای از پروژههای بلندپروازانهتر، حتی سرانهی جی.دی.پی را از قرون وسطا تا امروز محاسبه کردهاند.
تمرکز ما بر شرایط اقتصادیای خواهد بود که در شکلگیری خیز بریتانیا سهم داشتهاند، اما هر اقتصادی که از تلهی مالتوسی گریخته، راه گریز متفاوتی را در پیش گرفته است. خطسیر ملی نخستین کشورهایی که بدنبال بریتانیا حرکت کردند، تا حدودی تحتتاثیر نقش مسلطی بود که بریتانیا بههرحال در اقتصاد جهانی پیدا کرده بود. مثلاً آلمان نمیتوانست در منسوجات با انگلستان رقابت کند؛ اما مدیریت دولتی و بانکهای بزرگ آن نقش مهمی در صنایع آهن و فولاد و دیگر صنایع سنگین ایفا کردند. اما ژاپن در برخی از بازارهای منسوجات آسیا حتی از انگلستان پیشی گرفت و درواقع از انزوای خود و از فاصلهی زیادی که با آغازکنندگان اولیه داشت (فاصلهای که در آن زمانها معادل هفتهها سفرکردن بود) بهره برد.
ژاپن بهشکل گزینشگرانهای هم فناوری و هم نهادها را نسخهبرداری کرد و یک نظام اقتصادی سرمایهداری ساخت اما درعین حال بسیاری از نهادهای سنتی ژاپنی ازقبیل حاکمیت امپراطوری را حفظ کرد، امپراطوریای که تا زمان شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم هم ادامه داشت.
هند و چین تمایزات حتی بیشتری هم دارند. چین تجربهی انقلاب سرمایهداری را درحالی از سر گذراند که حزب کمونیست درحال گذار از اقتصاد برخوردار از برنامهریزی متمرکز بود، یعنی گذار از برابر نهاد سرمایهداری که خود حزب بهدست خود برپا کرده بود. هند اما نخستین اقتصاد اصلی در تاریخ بود که نظام دموکراسی، منجمله حق جهانشمول رأی را، پیش از انقلاب سرمایهداریاش پذیرفته بود.
همانطور که در فصل ۱ دیدیم انقلاب صنعتی در همهجا منجر به رشد اقتصادی نشد. زیرا خاستگاه اولیهی بریتانیا بود و تنها به تدریج به الباقی جهان هم کشیده شد، و علاوه بر این، زمینهساز افزایش نابرابری درآمدی میان کشورها هم بود. دیوید لَندِس روزی با نظر به رشد اقتصادی در سرتاسر جهان در قرنهای ۱۹ و ۲۰ این سوال را پرسید که: «چرا ما اینقدر ثروتمندیم و آنها اینقدر فقیر؟»8
منظورش از «ما» جوامع ثروتمند اروپا و آمریکای شمالی بود و از «آنها» جوامع فقیرتر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین. لندس، و البته با لحنی تاحدی زننده، میگفت که اساساً تنها دو پاسخ به این سوال وجود دارد:
«یک پاسخ میگوید که ما اینقدر ثروتمندیم و آنها اینقدر فقیر چونکه ما اینقدر خوبیم و آنها اینقدر بد؛ یعنی ما سختکوشیم، دانشپذیریم، آموزشدیده و فرهیختهایم، خوب مدیریت و حکومت شدهایم، موثریم و مولدیم اما آنها درست برعکس. پاسخ دیگر میگوید که ما اینقدر ثروتمندیم و آنها اینقدر فقیر چونکه ما اینقدر بدیم و آنها اینقدر خوب: ما حریصایم، استثمارگریم، خشنایم، درحالی که آنها ضعیفاند، معصوماند، فضیلتمند و مورد سوءاستفاده و آسیبپذیرند».
اگر فکر میکنید که دلیل اینکه انقلاب صنعتی در اروپا اتفاق افتاد، اصلاحات پروتستان، یا رنسانس، یا انقلاب علمی و یا گسترش ممتاز حق مالکیت خصوصی و یا اتخاذ خطمشیهای مطلوب حکومتی بوده است، آنوقت به جناح اول تعلق دارید. اگر فکر میکنید که انقلاب صنعتی بخاطر استعمارگری و بردهداری با تقاضای بیوقفهی رفاه بوده است، انگاه در جناح دوم هستید.
توجه خواهید داشت که اینها همه مجموعهای از نیروهای غیر-اقتصادی هستند که بنا بهنظر برخی محققان، پیامدهای اقتصادی بسیار مهمی داشتهاند. همچنین احتمالاً میتوانید بفهمید که چگونه این پرسش که کدامیک از پاسخهای لندس صحیح است، احتمالاً پرسشی است که از بار ایدئولوژیک برخوردار است؛ اگرچه، همانطور که لندس هم میگوید «معلوم نیست که … یکی از این خطوط استدلالی لزوماً نافی دیگری باشد».
۲.۲ چگونه با نگاه کردن به کمترینها، بیشترینها را ببینیم
اینکه در اقتصاد چه اتفاقی میافتد بسته است به آنچه میلیونها انسان انجام میدهند و اینکه چگونه تصمیمات آنها بر رفتار بقیه تأثیر میگذارد. غیرممکن است که بتوان اقتصاد را با تشریح همهی جزئیات مربوط به کنشها تعاملات آنها فهمید. باید قادر باشیم عقبتر بایستیم و به تصویر بزرگ نگاه کنیم. برای اینکار از مدلها یا الگوها استفاده میکنیم.
برای ایجاد یک مدل موثر لازم است که تمایزی قائل شویم میان آن دسته از خصلتهای اساسی اقتصاد که به پرسش مورد بررسی ما مرتبطاند، و طبعاً باید در مدل ما درنظر گرفته شوند، و جزئیات غیرمهمی که میتوان ندیدهشان گرفت.
- سیلان
- کمیتی که در واحد زمان، مانند درآمد سرانه یا دستمزد ساعتی، اندازهگیری میشود.
مدلها به شکلهای مختلفی ظاهر میشوند – پیشاپیش سه نمونه از مدلها را در اشکال ۱.۵، ۱.۸ و ۱.۱۲ در فصل اول دیدهاید. برای مثال، شکل ۱.۱۲ نشان میدهد که تعاملات اقتصادی، سیلان کالاها (مثلاً وقتی که یک ماشین لباسشویی میخرید)، خدمات (وقتی به آرایشگاه میروید یا سوار اتوبوس میشوید)، و نیز آدمها است (مثلاً وقتی یک روز را به کارکردن برای یک کارفرما میگذرانید).
شکلِ ۱.۱۲ یک مدل دیاگراماتیک است که سیلانهایی را که درون یک اقصاد و میان اقتصاد و زیستکره رخ میدهد نشان میدهد. این یک مدل «واقعگرایانه» نیست – نه اقتصاد و نه زیستکره هیچ نوع شباهتی به آن ندارند – اما بااینحال روابط میان آنها را بخوبی نشان میدهد. این واقعیت که این مدل بسیاری از جزئیات رااز قلم میاندازد – و بهاینمعنا غیرواقعگرایانه است- درحقیقت یکی از ویژگیهای این مدل است و نه نقص آن. تبیین مالتوس از اینکه چرا پیشرفت فناوری نمیتواند استانداردهای زندگی را افزایش دهد نیز بر یک مدل استوار بود: توصیف سادهای از روابط میان درآمد و جمعیت.
برخی از اقتصاددانان از مدلهای فیزیکی برای توصیف و تشریح نحوهی کردوکار اقتصاد استفاده کردهاند. اروینگ فیشر برای پایاننامهی دکترای خود در دانشگاه یِیل در سال ۱۸۹۱ یک آپاراتوس یا دستگاه هیدرولیک ابداع کرد تا سیلانات درون اقتصاد را توضیح دهد (که آن را در شکل ۲.۲ میبینید). دستگاه او از یک سری اهرمهای بههمپیوسته و مخزنکهای شناور آب تشکیل شده بود و نشان میداد که چگونه قیمتهای کالاها، تابعی از میزان عرضهشدهی هر کالا، درآمد مصرفکنندگان و اینکه برای هرکالا چه میزان ارزش قائلند است. کل دستگاه، هنگامی که سطح آب در مخزنکها با سطح آب در مخزن دربردارنده برابر میشود، از حرکت باز میایستد. هنگامی که متوقف میشود، موقعیت حائل تعبیهشده در هر مخزنک متناظر با قیمت آن هر کالا است. او تا ۲۵ سال بعد هم همچنان از این وسیلهی ابتکاری برای آموزش نحوهی کارکرد بازار به دانشجویانش استفاده کرد.
William C. Brainard and Herbert E. Scarf. 2005. ‘How to Compute Equilibrium Prices in 1891’. American Journal of Economics and Sociology 64 (1): pp. 57–83
مدلها در اقتصاد چگونه بکار گرفته میشوند
مطالعه فیشر بر اقتصاد نشان میدهد که چگونه همهی مدلها بکار گرفته میشوند:
- او ابتدا تلاش کرد مدلی بسازد که همهی عناصر اقتصاد را که بهگمان او در تعیین قیمتها نقش داشتند، درنظر بگیرد و دخیل کند.
- سپس از این مدل استفاده کرد تا چگونگی تعاملات میان این عناصر میتواند به مجموعهای از قیمتها ختم شود که تغییری نشان نمیدهند.
- نهایتاً هم آزمایشهایی را با استفاده از این مدل انجام داد تا بتواند پیامدهای تغییر در شرایط اقتصادی را پیدا کند: برای مثال، اگر عرضهی یکی از کالاها افزایش پیدا کند، برای قیمت آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای قیمت همهی کالاهای دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد؟
پایاننامهی دکترای اروینگ فیشر اقتصاد را بهشکل یک مخزن بزرگ آب نشان میدهد، اما او هرگز شبیه یکی از این مخترعان عجیبوغریب نیست. کاملاً برعکس، پل ساموئلسون که خود یکی از بزرگترین اقتصاددانان قرن بیستم است، دستگاه او را “بزرگترین تز دکترایی که تابحال در اقتصاد نوشته شده است” میداند. فیشر بهتدریج به یکی از پراهمیتترین اقتصاددانان قرن بیستم بدل شد و دستاوردهای او به شالودهای برای نظریههای مدرن استقراض و وامدهی بدل شد که ما در فصل ۱۰ بررسی خواهیم کرد.
- توازن
- نوعی نتیجه الگویی است که برای همیشه خود را امتداد میدهد. در این مورد، مولفه مطلوبی وجود دارد که تغییر نمیکند مگر اینکه یک نیروی بیرونیای وارد شود که توصیف الگو از وضعیت را تغییر دهد.
دستگاه فیشر مفهوم مهمی در اقتصاد را به نمایش میگذارد. تعادل (یا توازن) یک وضعیت خودبهخود-تداوم-یابنده است، بهاینمعنا که یک امر مطلوب تغییر پیدا نمیکند مگر اینکه یک نیروی بیرونی یا خارجی معطوف به تغییر وارد شود که توصیف مدل از وضعیت را دستخوش دگرگونی کند. دستگاه هیدرولیک فیشر، تعادل یا توازن را به واسطهی برابری سطح آب در مدل خویش نشان میدهد که نشانگر ثبات قیمتها است.
- سطح معیشتی
- سطحی از استاندارد زندگی (که توسط مصرف و درآمد تعیین میشود) است که در آن سطح، جمعیت نه رشد خواهد کرد و نه افت.
ما در فصلهای بعدی از مفهوم توازن برای توضیح قیمتها استفاده خواهیم کرد اما این مفهوم را بر مدل مالتوسی هم اعمال خواهیم کرد. یک درآمد در سطح معیشتی (یا بقا) هم نوعی توازن محسوب میشود، زیرا درست مثل تفاوت در سطوح آب در مخزنکهای مختلف دستگاه فیشر، حرکتهای دورشونده از سطح درآمد معیشتی، حرکاتی خود-اصلاح-کننده هستند: یعنی با افزایش جمعیت بهشکل خودکار دوباره به همان سطح درآمد معیشتی برمیگردند.
توجه داشته باشید که توازن بهاینمعناست که یک یا چند عامل در مدل ثابت هستند. لزوماً بهاینمعنا نیست که چیزی تغییر نمیکند. برای مثال ممکن است با توازنی مواجه شویم که در آن جی.دی.پی یا قیمتها در حال افزایش باشند اما با یک نرخ ثابت.
اگرچه این احتمال کم است که شما خودتان یک مدل هیدرولیک برای خودتان بسازید اما با بسیاری از مدلهای موجود روی کاغذ یا روی صفحهی نمایشگر کار خواهید کرد و گاهی هم خودتان شخصاً مدلهایی از اقتصاد خواهید ساخت.
وقتی که یک مدل میسازیم، فرآیند کار از این مراحل عبور میکند:
- توصیف سادهشدهای از شرایط یا وضعیتی که در آن آدمها کنش میکنند میسازیم.
- سپس با عبارات ساده عوامل تعیینکنندهی کنشهای آدمها را توصیف میکنیم.
- مشخص میکنیم که هر کدام از کنشهای آنها تاچهحد بر کنشهای دیگر تأثیر میگذارد.
- برونداد یا نتیجهی این کنشها را مشخص میکنیم. که این اغلب یک توازن است (یعنی چیزی ثابت است)
- در انتها سعی میکنیم که با بررسی اینکه با تغییر شرایط برای برخی متغیرها چه اتفاقی میافتد، درک بیشتری بدست بیاوریم.
مدل
یک مدل خوب چیست؟
- واضح است: کمک میکند که برخی مسائل مهم را بهتر بفهمیم
- پیشبینی دقیق میکند: پیشبینیهای آن با شواهد سازگار است
- به بهبود انتقالپذیری کمک میکند: کمک میکند که بدانیم با چه چیزهایی موافقایم (یا مخالفیم)
- کارا است: میتوانیم با استفاده از آن شیوههایی برای بهبود کارکرد اقتصاد بیابیم.
مدلهای اقتصادی غالباً از معادلههای ریاضی، نمودار و همچنین عبارات و تصاویر استفاده میکنند.
ریاضیات بخشی از زبان علم اقتصاد است، و میتواند به ما کمک کند تا گزارههایمان دربارهی مدلها را بهشکل دقیق به دیگران منتقل کنیم. بااینحال، بخش بزرگی از دانش علم اقتصاد را نمیتوان تنها با استفاده از ریاضیات بیان کرد. اینکار به توصیفات دقیق و شفاف با استفاده از تعاریف استاندارد اصطلاحات نیاز دارد.
ما برای توصیف مدلها که غالباً بهشکل نمودار هستند، از ریاضیات و همچنین اصطلاحات استفاده خواهیم کرد. اگر تمایل داشته باشید همچنین میتوانید به برخی از معادلاتی که درپس نمودارها [نهفته] است هم نگاه کنید. کافی است ارجاعات به قسمت لایبنیتز را دنبال کنید.
هر مدل با مفروضات یا نهادههایی در باب چگونگی رفتار مردم آغاز میشود، و غالباً پیشبینیهایی درخصوص آنچه در متن اقتصاد مشاهده خواهیم کرد به ما میدهد. جمعآوری داده درباره اقتصاد و مقایسه آن با آنچه که مدل پیشبینی میکند به ما کمک میکند تا معلوم کنیم آیا فرضیاتی که برای ایجاد مدل بکار بسته بودیم - اینکه چه چیزهایی را به حساب بیاوریم و چه چیزهایی را کنار بگذاریم – موجه بودهاند یا نه.
دولتها، بانکهای مرکزی، بنگاههای اقتصادی ، اتحادیههای تجاری، و اساساً هر فرد دیگر دخیل در تعیین خطمشیها و ارزیابیهای آینده، بهنحوی از برخی از انواع مدلهای سادهسازیشده استفاده میکنند.
یک مدل بد، همانطور که در ادامه خواهیم دید، میتواند به خطمشیهای فاجعهباری منجر شود. برای اینکه به مدلی اعتماد داشته باشیم باید مطمئن شویم که با شواهد سازگار باشد.
در ادامه خواهیم دید که مدلهای اقتصادی ما درخصوص دور باطل مالتوسی استاندارد زندگی سطح معاش و نیز انقلاب بیوقفهی فناوری از این آزمون سربلند بیرون میآیند – اگرچه همچنان بسیاری از پرسشها را بیپاسخ میگذارند.
تمرین ۲.۱ طراحی یک مدل
نقشهی راهآهن یا شبکهی حملونقل عمومی یک کشور (یا شهر) را، به انتخاب خودتان، پیدا کنید.
نقشهها هم مثل الگوهای اقتصادی، نمایش ساده شده ای از واقعیت را به شما نشان میدهند. اطلاعات مرتبط را در خود جای می دهند و از اطلاعات نامربوط پرهیز میکنند.
- بهنظر شما طراح بههنگام طراحی این مدل، چگونه انتخاب کرده که کدام ویژگیهای واقعیت را وارد کند؟
- از چه وجوهی یک نقشه متفاوت از الگوی اقتصادی است؟
۲.۳ مفاهیم اساسی: قیمت، هزینه، و بهرهی نوآوری
- فرض ثابتبودن سایر شرایط
- اقتصاددانان غالباً مجبور میشوند با کنارگذاشتن مسائلی که تصور میشود اهمیت کمتری در مسأله موردنظر دارند، تحلیل را سادهسازی کنند. معنای تحتاللفظی این اصطلاح ‘برابری باقی چیزها’ است. اما در یک الگوی اقتصادی، معنای آن این است که تحلیل ‘باقی چیزها را ثابت فرض کردهاست’.
- مشوق
- پاداش یا تنبیه اقتصادیای که بر مزایا و هزینههای رفتارهای جایگزین تأثیر میگذارد.
- قیمت نسبی
- قیمت یک کالا یا خدمت نسبت به کالا یا خدمت دیگر (که عموماً بصورت یک نسبت اعشاری نشان داده میشود).
- بهره اقتصادی
- هرگونه پرداخت یا سایر مزایایی که فرد بالاتر و علاوه بر آنچه در بهترین گزینه بعدی خود (یا گزینه ذخیره خود) بدست میآورد، بدست آورده باشد. همچنین نگاه کنید به: گزینه ذخیره
در این فصل قرار است یک مدل اقتصادی بسازیم که به کمک آن بتوانیم توضیح دهیم فناوریهای جدید، چه در اقتصادهای گذشته و چه امروزی، براساس چه شرایطی برگزیده میشوند. ما چهار ایدهی کلیدی مدلسازی اقتصادی را بکار میبندیم:
- فرض ثابتبودن سایر شرایط و دیگر سادهسازیها کمک میکنند تا بر متغیرهای موردنظرمان تمرکز کنیم. با مشاهدهی دادههای کم، بیشترین دریافت را انجام میدهیم.
- مشوقها اهمیت دارند، چرا که بر هزینه و فایدهی یک اقدام دربرابر اقدامی دیگر اثر میگذارند.
- قیمتهای نسبی به ما اجازه میدهند که راهکارهای جایگزین را باهم مقایسه کنیم.
- بهرهی اقتصادیمبنای نحوهی انتخابکردن مردم است.
بخشی از فرآیند یادگیری اقتصادورزی، آموختن یک زبان تازه است. اصطلاحات زیر در بخشهای بعدی مدام تکرار خواهند شد، و مهم است که نحوهی استفادهی دقیق و توام با اطمینان آنها را فرا بگیریم.
فرض ثابتبودن سایر شرایط و سادهسازی
همانطور که در جستارهای علمی معمول است، اقتصاددانان هم غالباً سادهسازی تحلیل را با کنار گذاشتن چیزهایی که تصور میشود از اهمیت کمتری در رابطه با مسألهی مورد بررسی برخوردار باشند انجام میدهند و عبارت «با فرض ثابتبودن بقیه شرایط» یا صورت رایجتر آن که همان عبارت لاتینی ceteris paribus است را بکار میبرند، عبارتی است که معنای تحتاللفظی آن چنین چیزی است: «بقیهی چیزها ثابت». برای مثال در ادامه این درسها نمونهای از سادهسازی یک تحلیل را خواهیم داشت، تحلیل اینکه مردم با نگاهکردن به تأثیر تغییرات یک قیمت –صرفنظر از سایر تأثیراتی که بر رفتار ما وجود دارد ازقبیل مسوولیتپذیری برند یا اینکه دیگران دربارهی انتخابهای ما چه فکری خواهند کرد – چهچیزی را برای خرید انتخاب میکنند. میپرسیم: چه اتفاقی میافتاد اگر قیمت تغییر میکرد اما همهی عوامل دیگری که میتوانند بر انتخاب ما تأثیر بگذارند ثابت میماندند. این قبیل مفروضات مبتنی بر ثابت بودن سایر شرایط (ceteris paribus)، اگر بدرستی استفاده شوند، میتوانند تصویر را شفافتر کنند بدون اینکه واقعیتهای کلیدی را تحریف و دستکاری کنند.
هنگامی که موضوع مطالعهی ما این است که چگونه یک نظام اقتصادی سرمایهداری پیشرفتهای فناورانه را تقویت میکند، تلاش خواهیم کرد تا بفهمیم که چگونه تغییرات دستمزدها بر انتخاب فناوری ازجانب بنگاههای اقتصادی تأثیر میگذارد. برای رسیدن به سادهترین مدل ممکن، سایر عوامل تأثیرگذار بر بنگاههای اقتصادی را اصطلاحاً «ثابت نگه میداریم». بنابراین فرض میکنیم که
- قیمتهای همهی دردادهها برای همهی بنگاههای اقتصادی یکسان بوده است.
- همهی بنگاههای اقتصادی فناوریهای مورداستفاده توسط دیگر بنگاههای اقتصادی را میشناسند.
- همهی صاحبان بنگاههای اقتصادی نگرش مشابهی نسبت به ریسکپذیری دارند.
تمرین ۲.۲ بکارگیری اصل ثابتبودن سایر شرایط
فرض کنید که مدلی از بازار چتر میسازید، مدلی که در آن تعداد چترهای فروختهشده تابعی از رنگ، و قیمت آنها، با فرض ثابتبودن سایر شرایط، باشد.
- رنگ و قیمت متغیرهایی هستند که برای پیش بینی فروش بکار گرفته شده اند. چه متغیرهای دیگری ثابت نگه داشته میشوند؟
بنظر شما این مدل به کدامیک از پرسشهای زیر میتواند پاسخ دهد؟ در هر مورد، چه اصلاحاتی در مدل میتواند به پاسخیافتن سوال کمک کند؟
- چرا میزان فروش سالانه چتر در پایتخت بیشتر از شهرهای دیگر است؟
- چرا میزان فروش سالانه چتر در برخی از فروشگاههای پایتخت بیشتر از دیگر فروشگاههاست؟
- چرا فروش هفتگی چتر در پایتخت طی ششماههی آخر سال افزایش یافته است؟
مشوقها اهمیت دارند
چرا در ماشین هیدرولیکی اقتصاد فیشر، چرا وقتی او مقدار “عرضه” و “تقاضا” برای یک یا چند کالا را تغییر میداد بطوری که قیمتها دیگر در توازن نبودند، آب حرکت میکرد.
- جاذبه طوری بر آب عمل میکند که به پایینترین سطح هدایت میشود.
- کانالها اجازه میدهند که آب پایینترین سطح را پیدا کند، اما مسیرهای سیلان یا جاریشدن آن را محدود میکنند.
همهی مدلهای اقتصادی چیزی معادل جاذبه، و توصیفی از انواع حرکتهای ممکن دارند. معادل جاذبه این فرض است که مردم، با ترجیح یک شیوهی عمل نسبت به شیوهای دیگر، تلاش میکنند که درحد توان خود (براساس برخی استانداردها) خوب عمل کنند.
تشابه با حرکت سیال و آزادانهی آب در دستگاه فیشر ازاینجهت است که مردم آزادند تا شیوههای عمل مختلفی را درپیش بگیرند و نه اینکه صرفاً به آنها گفته شود چکار کنند. و این دقیقاً همان جایی است که مشوقهای اقتصادی بر انتخابهایی که میکنیم اثر میگذارند. اما هرچیزی را که میخواهیم هم نمیتوانیم انجام دهیم: همهی کانالها بهروی ما گشوده نیستند.
مثل بسیاری از مدلهای اقتصادی، مدلی را که برای توضیح انقلاب بیوقفهی فناوری بکار میبریم نیز بر این ایده بنا شده است که مردم یا بنگاههای اقتصادی به مشوقهای اقتصادی واکنش نشان میدهند. همانطور که در فصل چهارم خواهیم دید، انگیزهی مردم برای عمل کردن تنها تمایل به دستاوردهای مادی نیست، بلکه عشق، نفرت، حس وظیفهشناسی و میل به تأییدشدن هم هست. اما رفاه مادی یک انگیزهی مهم است، و مشوقهای اقتصادی به همین انگیزه متوسل میشوند.
وقتی صاحبان بنگاههای اقتصادی میخواهند تصمیم بگیرند که چه تعداد کارگر استخدام کنند، یا وقتی خریداران تصمیم میگیرند که چه چیزی را و به چه میزان خریداری کنند، قاعدتاً قیمتها عامل تعیینکنندهی مهمی در تصمیم آنها خواهد بود. اگر قیمتهای سوپرمارکتهای بزرگ تخفیفدار خیلی ارزانتر از بقالی سر کوچهشان باشد، و البته خیلی دور هم نباشد، آنگاه این استدلال مناسبی برای خرید از سوپرمارکتهای بزرگ و نه از بقالی سر کوچه خواهد بود.
قیمتهای نسبی
سومین ویژگی بسیاری از مدلهای اقتصادی این است که غالباً نرخ (یا نسبت) چیزها برایمان اهمیت دارد و نه سطح مطلق آنها. علم اقتصاد توجه خود را بر جایگزینها و انتخابها متمرکز میکند. اگر تصمیم به خرید دارید، صرف قیمتهای بقالی سر کوچه اهمیت ندارد، بلکه قیمتهای بهنسبت (درمقایسه با) قیمتهای سوپرمارکتها و بهنسبت هزینهی ایاب و ذهاب به سوپرمارکتها است که مهم است. اگر همهی این موارد به میزان ۵ درصد افزایش پیدا کنند، احتمالاً تأثیری در تصمیم شما نخواهد داشت.
قیمتهای نسبی بهسادگی قیمت یک گزینه نسبت به گزینهی دیگر است. معمولاً قیمت نسبی را بهصورت نسبتِ دو قیمت نشان میدهیم. خواهیم دید که قیمتهای نسبی اهمیت بسیاری دارند، نهتنها در توضیح اینکه خریداران (که عموماً آنها را مصرفکننده مینامیم) تصمیم به خرید چه چیزی میگیرند، بلکه در توضیح چرایی انتخابهایی که بنگاههای اقتصادی میکنند هم اهمیت بسیاری دارند. در بررسی انقلاب صنعتی هم خواهیم دید که نسبت قیمتهای انرژی (نسبت قیمت ذغالسنگ برای، مثلاً، بکارانداختن یک ماشین بخار) به نرخ دستمزد (قیمت یک ساعت کار یک کارگر)، نقش بسیار مهمی در حوادث بازی میکند.
موقعیتهای ذخیره و بهرهها
تصور کنید که شیوهی جدیدی برای بازتولید صدا با کیفیت بالا پیدا کردهاید. ابداع شما برای استفاده بسیار ارزانتر از شیوهی هرکس دیگری است. رقبای شما نمیتوانند از شما نسخهبرداری کنند، حالا یا به این دلیل که راه این کار را پیدا نمیکنند یا اینکه شما حق انحصاری این فرآیند را در اختیار دارید (که نسخهبرداری از شما را برایشان غیرقانونی میکند). درنتیجه آنها همچنان خدماتشان را به قیمتی بسیار بالاتر از هزینههای شما ارائه میدهند.
اگر شما با قیمت آنها یا با اختلاف اندکی زیر قیمت آنها کار کنید قادر خواهید بود که هر میزانی را که تولید میکنید بفروشید، بنابراین میتوانید همان قیمت را مطالبه کنید اما سودی ببرید که بسیار از سود رقبایتان بیشتر است. در این حالت، اصطلاحاً میگوییم که شما از بهرهی نوآوری برخوردار هستید. بهرهی نوآوری شکلی از بهرهی اقتصادی است – و بهرههای اقتصادی در متن اقتصاد واقع میشوند. همین بهرهها یکی از دلایلی هستند که سرمایهداری میتواند چنین نظام پویایی باشد.
ما برای توضیح برخی از عوامل دخیل در انقلاب صنعتی از همین ایدهی بهرهی نوآوری استفاده خواهیم کرد. اما بهرهی اقتصادی مفهوم عامی است که بسیاری از خصلتهای دیگر اقتصاد را توضیح میدهد. وقتی انجام یک عمل (آن را عمل الف بنامیم) برای خود شما به سود بیشتری نسبت به بهترین عمل ممکن بعدی منجر میشود، اصطلاحاً میگوییم که شما یک بهرهی اقتصادی دریافت کردهاید.
این اصطلاح به راحتی با کاربرد روزمرهی این واژه خلط میشود، مثل وقتی که از بهره (اجاره) استفادهی موقتی از یک ماشین، آپارتمان یا یک قطعه زمین حرف میزنیم. برای اجتناب از این اشتباه، وقتی منظورمان بهرهی اقتصادی است، بر واژهی «اقتصادی» تأکید خواهیم کرد. فراموش نکنید که بهرهی اقتصادی چیزی است که مایل به دستیابی به آن هستید و نه چیزی که باید پرداخت کنید.
- گزینه ذخیره
- بهترین گزینه بعدی از میان همه گزینه ها در یک تراکنش خاص است. به آن گزینه بازگشت هم گفته میشود. همچنین نگاه کنید به قیمت ذخیره
عمل جایگزین بعدی و برخوردار از بیشترین سود خالص (عمل ب) را غالباً «بهترین جایگزین بعدی» یا «موقعیت ذخیره» یا بنابه اصطلاحی که ما دراینجا بکار میگیریم گزینهی ذخیره نامید میشود. گزینهای است که «بصورت ذخیره» و برای حالتی که عمل الف را اتخاذ نکنید، نگه داشته میشود. یا درصورتی که عمل الف را در پیش میگیرید اما در ادامه کسی مانع انجامدادن آن توسط شما میشود، آنگاه گزینهی ذخیرهی شما همان طرح یا عمل ب است. و به همین دلیل است که به آن «گزینهی عقبگرد» هم میگویند. بهرهی اقتصادی یک قاعدهی ساده برای تصمیمگیری به ما میدهد:
- درصورتی که عمل الف نوعی بهرهی اقتصادی را عاید شما میکند (و هیچکس دیگری را متضرر نمیکند): انجامش بدهید!
- اگر پیشاپیش درحال انجام عمل الف هستید و نوعی بهرهی اقتصادی را نصیب شما میکند: ادامه بدهید و همچنان انجامش بدهید!
همین قاعدهی سادهی تصمیمگیری است که توضیح میدهد چرا یک بنگاه اقتصادی ممکن است با روی آوردن از یک فناوری به فناوری دیگر دست به نوآوری بزند. در بخش بعد کار را با مقایسهی فناوریها شروع خواهیم کرد.
پرسش ۲.۲ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
کدامیک از موارد زیر نمونه رانت اقتصادی محسوب میشود؟
- (الف) این همان مفهومِ رانت (اجاره) در زبانِ روزمره است. اما بهرهی اقتصادی چیزی است که شما مایلاید بدست بیاورید و نه چیزی که باید پرداخت کنید.
- (ب) بهرهی اقتصادی چیزی است که شما فرای بهترین گزینهی بعدی بدست میآورید، که در این مورد میتواند درآمدهای اضافی شما درمقایسه با وضعیتی باشد که زمین را با همین نرخ به شخصِ دیگری اجاره دهید.
- (ج) این شکل خاص از بهرهی اقتصادی را بهرهی نوآوری مینامند، یعنی وضعیتی که در آن سود حاصله، به لطفِ اتخاذِ فنآوری جدید، بیشتر از سودِ ناشی از بهترین گزینهی بعدی است.
- (د) این همان سود معمولی است که در ازای سختکوشی بدست میآورید. بهرهی اقتصادی چیزی است که شما در سطحی فرا و ورای بهترین گزینهی بعدی، مثلاً با سخت کار کردن در یک شغلِ دیگر، بدست میآورید.
۲.۴ الگوسازی یک اقتصاد پویا: فناوری و هزینهها
اکنون ما این ایدههای الگوسازی را برای تبیین پیشرفت فناورانه بکار خواهیم بست. در این بخش بررسی خواهیم کرد که:
- فناوری چیست؟
- یک بنگاه اقتصادی هزینهی فناوریهای مختلف را چگونه ارزیابی میکند؟
فناوری چیست؟
تصور کنید که از مهندسی بخواهیم که گزارشی درباره فناوریهای موجود برای تولید ۱۰۰ متر پارچه در شرایطی که ورودیها عبارتند از نیروی کار (تعداد کارگر برای کار استاندارد ۸ ساعت در روز) و انرژی (زغالسنگ در واحد تُن) به ما بدهد. پاسخ را در نمودار و جدول مربوط به شکل ۲.۳ مشاهده میکنید. پنج نقطه روی جدول نشانگر پنج فناوری مختلف هستند. برای مثال، فناوری ث (E) ده کارگر و یک تن ذغال برای تولید صد متر پارچه مصرف میکند.
مراحل مختلف درشکل ۲.۳ برای نشاندادن ۵ فناوری موجود در نمودار را دنبال کنید.
ما فناوری ث E را بهعنوان یک فناوری کار-محور و فناوری الف A را بهعنوان یک فناوری نسبتاً انرژی-محور توصیف میکنیم. اگر اقتصادی که از فناوری ث E استفاده میکند به استفاده از فنا وری الف A یا ب B روی بیاورد، آنگاه میگوییم که یک فناوری مبتنی بر صرفهجویی-در-نیروی کار را اتخاذ کرده است، زیرا میزان کار مورداستفاده برای تولید ۱۰۰ متر پارچه با این دو فناوری کمتر از میزان مشابه در استفاده از فناوری ث E است. این همان اتفاقی است که در انقلاب صنعتی افتاد.
- برتری
- هنگامی یک نتیجه را با عنوان برتر توصیف میکنیم که میزانِ بیشتری از آنچه ارزشِ مثبتی دارد قابل دستیابی باشد، بیآنکه هیچ چیز دیگری که واجد ارزشِ مثبت باشد کمتر شود. بطورخلاصه: یک خروجی هنگامی که یک راه حل برد-برد باشد، برتر نامیده میشود.
با این وصف، کدام فناوری را بنگاه اقتصادی انتخاب خواهد کرد؟ نخستین گام این است که فناوریهایی را که بهوضوح رتبه پایینتری دارند کنار بگذاریم. در شکل ۲.۴ با فناوری الف شروع خواهیم کرد و تلاش خواهیم کرد ببینیم آیا هیچکدام از فناوریهای جایگزین هستند که دستکم از همین مقدار نیروی کار و ذغالسنگ استفاده کنند؟ فناوری پ رتبهی پایینتری نسبت به فناوری الف دارد: برای تولید ۱۰۰ متر پارچه، تعداد بیشتری کارگر (سه به جای یک) و مقدار بیشتری ذغالسنگ (۷ تن بهجای ۳ تن) استفاده میکند. در این حالت میگوییم که فناوری الف بر فناوری پ برتری دارد: با فرض اینکه کلیهی ورودیها را باید بصورت نقدی تهیه کرد، هیچ بنگاه اقتصادیای با وجود فناوری الف فناوری پ را بکار نخواهد گرفت. خطوط جانبی به شما نشان میدهند که بفهمید کدام فناوری در غالب و کدام فناوری در مغلوب میشود. شکل ۲.۴ فناوری الف بر پ برتری دارد، و فناوری ب بر ت.
ما تنها براساس اطلاعات مهندسی دربارهی ورودیها، گزینهها را محدود کردهایم: یعنی ردهی پ – و فناوریهای ردهی ت هرگز انتخاب نخواهند شد. اما بنگاه اقتصادی چگونه میان الف، ب و ث انتخاب خواهد کرد؟ این مستلزم پیشفرضی دربارهی هدفی که بنگاه اقتصادی برای انجام آن تلاش میکند است. ما اینطور در نظر میگیریم که هدف بنگاه اقتصادی کسب سود به اندازهی ممکن است، که بهمعنای تولید پارچه با کمترین هزینهی ممکن است.
همچنین تصمیم گرفتن درباره فناوری مستلزم دراختیارداشتن اطلاعات اقتصادی درباره قیمتهای نسبی – هزینهی بهخدمت گرفتن یک کارگر نسبت به هزینهی خرید یک تن ذغالسنگ. واضح است فناوری کار-محور رده ث هنگامی انتخاب خواهد شد که نیروی کار نسبت به هزینهی ذغالسنگ بسیار ارزانتر باشد؛ فناوری رده انرژی-محور رده الف در شرایطی رحجان خواهد داشت که ذغالسنگ نسبتاً ارزانتر باشد. یک الگوی اقتصادی به ما کمک میکند که این را دقیقتر کنیم.
یک بنگاه اقتصادی چگونه هزینه تولید با استفاده از فناوریهای مختلف را ارزیابی میکند؟
یک بنگاه اقتصادی میتواند هزینه هر ترکیبی از ورودیهای مختلف مورداستفاده خود را با ضرب تعداد کارگران در هزینهی دستمزد و ضرب تعداد تن ذغالسنگ در قیمت ذغالسنگ بدست بیاورد. ما از نشانه د برای دستمزد، از ک برای تعداد کارگران، از ذ برای قیمت ذغال، و از ت برای تعداد تن ذغالسنگ استفاده میکنیم.
- خط برابری هزینه
- خطی است نمایانگر کلیه ترکیباتی که کلِ هزینه آنها مبلغ معینی است.
تصور کنید که هزینه دستمزد ۱۰ پوند و قیمت ذغالسنگ ۲۰ پوند برای هر تن است. در جدول موجود در شکل ۲.۵ ما هزینه بکارگیری ۲ کارگر و ۳ تن ذغالسنگ را محاسبه کردهایم که معادل ۸۰ پوند است. این مربوط به ترکیب پی ۱ در نمودار است. اگر بنگاه اقتصادی بخواهد که کارگر بیشتری –۶ کارگر مثلاً – استخدام کند و بجای آن ورودی ذغال را به ۱ تن کاهش دهد (ترکیب پ ۲)، بازهم هزینه این کار ۸۰ پوند خواهد بود. از خطوط جانبی کمک بگیرید تا متوجه شوید که چگونه برای مقایسه هزینههای همهی ترکیبات مختلف ورودی از خطوط برابری هزینه استفاده میکنیم.
خطوط برابری هزینه کلیهی ترکیبات متنوع کارگر و ذغالسنگ که مجموعاً هزینه یکسانی دارند را بههم وصل میکند. میتوانیم از این استفاده کنیم تا هزینهی سه فناوری الف، ب و ث که همچنان در دور باقی ماندهاند (یا بعبارت دیگر ذیل برتری سایر گزینهها قرار نگرفتهاند) را مقایسه کنیم.
جدول موجود در شکل ۲.۶ هزینه تولید ۱۰۰ متر پارچه با هرکدام از این فناوریها در شرایطی که دستمزد ۱۰ پوند و قیمت ذغالسنگ ۲۰ پوند باشد را نشان میدهد. روشن است که فناوری ب به بنگاه اقتصادی اجازه میدهد که پارچه را با کمترین هزینه تولید کند.
در نمودار، خط برابری هزینه را با عبور از نقطه نشاندهنده فناوری ب ترسیم کردهایم. این بلافاصله نشان میدهد که در این قیمتهای ورودی (بیاد داشته باشید که دستمزد همان “قیمت” نیروی کار است)، دو فناوری دیگر پرهزینهتر هستند.
فناوری | تعداد کارگران | ذغالسنگ مورد نیاز (تن) | هزینه کل (£) |
---|---|---|---|
B | ۴ | ۲ | ۸۰ |
A | ۱ | ۶ | ۱۳۰ |
E | ۱۰ | ۱ | ۱۲۰ |
درآمد ۱۰ پوند هزینه ذغالسنگ ۲۰ پوند به ازای یک تن
از روی شکل ۲.۶ میتوانیم ببینیم که در شرایطی کهw* =۱۰* وp* =۲۰* باشد، فناوری ب کمهزینهترین فناوری است. سایر فناوریهای موجود براساس این قیمت ورودی انتخاب نخواهند شد. توجه داشته باشید که آنچه اهمیت دارد قیمت نسبی است و نه قیمت مطلق: اگر هر دوی این قیمتها دوبرابر شوند، نمودار تقریباً به همان شکل باقی خواهند ماند: خط برابری هزینه با گذر از نقطه ب همان شیب را خواهد داشت، اگرچه هزینه ۱۶۰ پوند خواهد بود.
اکنون میتوانیم خطوط برابری هزینه را برای هر دستمزد (w) و هر قیمت ذغالسنگ (p) بصورت معادلاتی نشان دهیم. برای اینکار هزینه تولید را بصورت c نشان خواهیم داد. با معادله هزینه تولید شروع میکنیم:
- [ هزینه تولید = (دستمزد × تعداد کارگر) + (قیمت ذغالسنگ × تن ذغال)] *
به عبارت دیگر:
این یک راه برای نوشتن معادله خط برابری هزینه برای هر میزانی از هزینه تولید (c) است. برای ترسیم یک خط برابری هزینه، بهتر است که آن را به این صورت نشان دهیم:
بطوری که a که یک ثابت است، تقاطع محور y و b شیب خط. در الگوی ما، تعداد تن ذغال روی محور y، تعداد کارگران یا L روی محور x، و خواهیم دید که شیب خط معادل دستمزد تقسیم بر قیمت ذغال، -* −(w/p)، خواهد بود. خط برابری هزینه شیبی رو به پایین دارد بطوریکه استمرار شیب در معادله (w/p) -* منفی است.
معادلهی
میتواند به این صورت بازنویسی:
و سپس به این صورت از نو تنظیم شود:
بطوری که وقتی w=۱۰ و p=۲۰ باشد، آنگاه خط برابری هزینه برای c=۸۰ تقاطع محور عمودی ۸۰/۲۰ = ۴ و شیبی منفی برابر با −(w/p) = −1/2 خواهد داشت. شیب، قیمت نسبی نیروی کار است.
تمرین ۲.۳ خطوط برابری هزینه
تصور کنید که دستمزد نیروی کار ۱۰ پوند اما قیمت ذغال تنها ۵ پوند باشد.
- قیمت نسبی نیروی کار کدام است؟
- با استفاده از روش مندرج در متن، معادلهی خط برابری هزینه برای حالت c=£۶۰ را بنویسید و سپس آن را بهشکل استاندارد y=a+bx بازنویسی کنید.
- معادلههای مربوط به خطوط برابری هزینه برای ۳۰ پوند و ۹۰ پوند را نیز در شکل استاندارد بنویسید و هر سه خط را روی یک نمودار ترسیم کنید. چگونه میتوان مجموعه خطوط برابری هزینه برای این قیمتهای ورودی را با ارقام مشابه برای حالت w=10 و p=20 مقایسه کرد؟
۲.۵ الگوسازی یک اقتصاد پویا: نوآوری و سود
دیدیم درحالتی که دستمزد برابر ۱۰ و قیمت ذغال ۲۰ پوند باشد، کمهزینهترین فناوری گزینه ب است.
هر تغییری در قیمت نسبی این دو ورودی شیب خطوط برابری هزینه را تغییر خواهد داد. وقتی که به موقعیت این سه فناوری در شکل ۲.۷ نگاه میکنیم، میتوانیم تصور کنیم که اگر شیب خط برابری هزینه بهاندازه کافی عمیق باشد (و دستمزدها به نسبت هزینه ذغالسنگ افزایش پیدا کنند)، آنگاه دیگر گزینه ب کمهزینهترین فناوری نخواهد بود: بنگاه اقتصادی به فناوری الف روی خواهد آورد. و این همان اتفاقی است که در انگلستان قرن هجدهم افتاد.
اجازه بدهید ببینیم چگونه تغییر در قیمتهای نسبی میتواند زمینهساز چنین اتفاقی شود. فرض کنید که قیمت ذغالسنگ تا ۵ پوند پایین بیاید و دستمزد نیروی کار همان ۱۰ پوند بماند.
با نگاه به جدول ۲.۷ که براساس قیمتهای جدید تنظیم شده معلوم میشود که فناوری الف است که به بنگاه اقتصادی اجازه میدهد ۱۰۰ متر پارچه را با کمترین هزینه ممکن تولید کند. درست است که ذغالسنگ ارزانتر هر روش تولیدی را ارزانتر میکند اما اکنون فناوری انرژی-محور ارزانترین روش محسوب میشود.
بیاد داشته باشید که برای ترسیم خط برابری هزینه با عبور از هر نقطهای مثلاً A، باید ایتدا هزینه در نقطه A (پوند۴۰) را محاسبه کنیم و سپس به دنبال نقطه دیگری با همین هزینه بگردیم. سادهترین راه این است که یکی از نقاط پایانی F یا G را پیدا کنیم. برای مثال اگر هیچ ذغالی استفاده نشده باشد، میتوان ۴ کارگر را با ۴۰ پوند استخدام کرد. این همان نقطه F است.
از روی شکل ۲.۷ میتوانید بفهمید که با این قیمت نسبی جدید، فناوری A روی خط برابری هزینه ۴۰ پوندی میایستد، و دو فناوری موجود دیگر بالای آن قرار میگیرند. قطعاً در شرایطی که فناوری A موجود باشد، این دو فناوری انتخاب نخواهند شد.
چگونه یک نوآوری کاهشدهندهی هزینه، سود بنگاه اقتصادی را بالا میبرد؟
گام بعدی محاسبه منفعت حاصل برای بنگاه اقتصادی در انتخاب کمهزینهترین فناوری (یعنی A)، آنهم در شرایطی که قیمت نسبی نیروی کار نسبت به ذغال افزایش پیدا میکند، است. بنگاه اقتصادی ، مثل همه رقبایش، در ابتدا از فناوری B استفاده میکند و هزینههایش را به حداقل میرساند: این را در شکل ۲.۸ با خط برابری هزینه هاشورداری که از نقطه B عبور میکند (و به H و J ختم میشود) نشان دادهایم. وقتی قیمتهای نسبی تغییر میکنند، خط برابری هزینه جدیدی که برای فناوری B شیب بیشتری دارد و هزینه تولید ۵۰ پوند است. اما روی آوردن به فناوری A (که بیشتر انرژیمحور و کمتر کارمحور است) برای تولید ۱۰۰ متر پارچه هزینهها را به ۴۰ پوند کاهش میدهد. برای فهم چگونگی تغییرات خط برابری هزینه همراه با تغییر قیمتهای نسبی، از خطوط جانبی کمک بگیرید.
سود بنگاه اقتصادی عبارت است از درآمدهای حاصلهی آن از محل فروش محصولات یا خروجی منهای هزینهها.
چه از فناوری جدید استفاده شود و چه از فناوری قدیم، قیمتهای یکسانی برای نیروی کار و ذغالسنگ پرداخت میشود و قیمت یکسانی از محل فروش ۱۰۰ متر پارچه بدست میآید. بنابراین تغییر در سود به کاهش هزینههای مربوط به بکارگیری فناوری جدید مربوط میشود و سود بنگاه اقتصادی به اندازه ۱۰ پوند در هر ۱۰۰ متر پارچه افزایش پیدا میکند:
در این مورد، بهرهی اقتصادی برای بنگاه اقتصادیای که از فناوری A به فناوری B روی میآورد معادل ۱۰ پوند به ازای هر ۱۰۰ متر پارچه است، که درواقع همان کاهش هزینهای است که با فناوری جدید ممکن شده است. قانون تصمیم (اگر بهره اقتصادی مثبت است، انجامش دهید!) به بنگاه اقتصادی میگوید که باید دست به نوآوری بزند.
- کارآفرین
- شخصِ ایجادکننده یا اخذکننده زودهنگامِ فنآوریها، اشکال سازمانی و دیگر فرصتها است.
در مثال ما فناوری A موجود بود اما بکارگرفته نمیشد، تا زمانی که اولین بنگاه اقتصادی بکارگیرنده به مشوق ایجادشده توسط افزایش قیمت نسبی نیروی کار واکنش نشان داد. نخستین بکارگیرنده را کارآفرینمینامند. وقتی یک شخص یا بنگاه اقتصادی را با عنوان کارآفرین توصیف میکنیم، منظورمان اشاره به تمایل برای امتحانکردن فناوریهای جدید و آغاز مشاغل تازه است.
ژوزف شومپیترِ اقتصاددان (نگاه کنید به قسمت پایین)، بکارگیری پیشرفتهای فناورانه توسط کارآفرینها را به بخشی لاینفک از تبیین پویایی سرمایهداری بدل کرده است. و به همیندلیل است که بهرهی نوآوری را اغلب بهرهی شومپیتری هم مینامند.
بهرهی نوآوری برای همیشه دوام نمیآورد. سایر بنگاههای اقتصادی هم وقتی متوجه میشوند که کارآفرینان از بهرهی نوآوری برخوردار میشوند، به یکباره فناوری جدید را بکار میگیرند. آنها هم موفق میشوند با کاهش هزینهها، سودشان را افزایش دهند.
- تخریب سازنده
- نامی است که ژوزف شومپیتر برای اشاره به فرآیندی بکار میگیرد که بواسطه آن فنآوریها و شرکتهای قدیمی که قابل سازگاری ندارند، توسط فنآوریها و شرکتهای جدید کنارزده میشوند، چرا که این فنآوریها و شرکتها توان رقابت در بازار را ندارند. از دیدگاه او، ورشکستگی شرکتهای غیرسوده فرآیندی سازنده است چراکه نیروی کار و کالاهای سرمایهای را برای استفاده در قالب ترکیبهای جدید آزاد میکند.
در این مورد، با سود بیشتر در هر ۱۰۰ متر پارچه، بنگاههای اقتصادی کمهزینهتر برنده خواهند بود. اینها خروجی پارچهشان را افزایش میدهند. هرچه بنگاههای اقتصادی بیشتری فناوری جدید را وارد میکنند، عرضه پارچه به بازار افزایش مییابد و درنتیجه قیمت شروع به کاهش میکند. این فرآیند تا زمانی که همه از فناوری جدید استفاده کنند ادامه خواهد داشت، و در این مرحله است که قیمتها آنقدر کاهش پیدا کردهاند که دیگر هیچکس از بهرهی نوآوری برخوردار نمیشود. بنگاههای اقتصادیی که همچنان به فناوری قدیمی B وفادار ماندهاند، با قیمتهای کاهشیافته جدید پارچه دیگر از پس هزینههایشان برنخواهند آمد و ورشکست خواهند شد. این همان چیزی است که ژوزف شومپیتر آن را تخریب سازنده نامیده است.
پرسش ۲.۳ یک پاسخ را انتخاب کنید
شکل ۲.۳ تفاوت فنآوریها را برای تولید ۱۰۰ متر پارچه نشان میدهد. ای این نمودار چه نتیجهای میتوان گرفت؟
- (الف) فناوری D از کارگر بیشتر و ذغالسنگِ کمتری استفاده میکند و بنابراین کارمحورتر از فناوری C است.
- (ب) فناوری B نسبت به فناوری D از کارگر کمتر و حجمِ کمتری از ذغال برای تولید میزان یکسانی از پارچه استفاده میکند و بنابراین نسبت به D برتری دارد.
- (ج) فناوری A هزینهبرتر از فناوریهای B، D و E خواهد بود اگر قیمتِ ذغال بسیار بالاتر از سطحِ دستمزد نیروی کار باشد.
- فناوری C ذیلِ برتریِ فناوری A قرار میگیرد، زیرا نسبت به A از کارگر و ذغالسنگِ بیشتری استفاده میکند. بنابراین هرگز نمیتواند فناوری ارزانتری نسبت به A باشد.
پرسش ۲.۴ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
به سه محور شکل ۲.۸ نگاه کنید.
بر اساس این اطلاعات چه نتایجی میتوان گرفت؟
- (الف) در این قیمتها، N و B روی یک خط برابری هزینه میایستند. این دو ترکیب از ورودیها هزینه یکسانی دارند.
- (ب) نرخِ قیمتی برابر با شیبِ خط برابری هزینه است؛ ازآنجاکه خطوط MN و FG از شیبِ یکسانی برخوردارند، میتوانیم نتیجه بگیریم که نرخ قیمتی یکسانی را نشان میدهند. خط MN بالاتر از FG قرار دارد و بنابراین هزینههای کلِ آن بالاتر است.
- (ج) خط FG از شیبِ -۲ برخوردار است (با جایگزین کردن 2 تن ذغالسنگ با یک کارگر کلِ هزینه تولید ثابت میماند)، درحالی که خط HJ از شیبِ -۰.۵ برخوردار است (با جایگزینکردنِ ۱ تن ذغالسنگ با ۲ کارگر کلِ هزینه تولید ثابت میماند). این بدان معناست که نیروی کار روی خط HJ ارزانتر است، یا خط HJ نرخِ پائینتری از دستمزد/قیمتِ ذغال دارد.
- (د) یک خط برابری هزینه نمایانگر کلیهی ترکیبهای مختلفی از کارگر و تعدادِ تن ذغال است که کلِ هزینهی تولید برابری را در پی دارند. میدانیم که در طول خط HJ روی نقطه B (۴ کارگر و ۲ تن ذغال) فنآوری میتواند ۱۰۰ متر پارچه تولید کند. اگر فناوری دیگری برای تولید روی نقطه دیگری از خط وجود داشت، لزوماً ۱۰۰ متر پارچه تولید نمیکرد.
اقتصاددانان بزرگ ژوزف شومپیتر
- اقتصاد تکاملگرا
- رویکردی است که فرآیند تغییر اقتصادی، منجمله نوآوری فناورانه، رواج هنجارهای اجتماعی جدید و شکلگیری نهادهای نو را مطالعه میکند.
ژوزف شومپیتر (۱۸۸۳ تا ۱۹۵۰) یکی از مهمترین مفاهیم علم اقتصاد مدرن را بسط داده است: تخریب سازنده.
ایدهی کارآفرین بهعنوان کنشگر مرکزی در نظام اقتصادی سرمایهداری را شومپیتر به علم اقتصاد وارد کرد. کارآفرین یک عامل تغییر است که محصولات و روشهای تولیدی جدید را معرفی میکند و بازارهای جدیدی ایجاد میکند. مقلدان دنبالهروی میکنند و نوآوری در سرتاسر اقتصاد منتشر میشود. کارآفرین جدید و نوآوری، جهش بعدی اقتصاد را آغاز میکنند.
از نظر شومپیتر، تخریب سازنده، واقعیت ذاتی سرمایهداری است: فناوریهای قدیمی و بنگاههای اقتصادیی که خود را انطباق نمیدهند با فناوری جدید تماماً کنار زده میشوند چون نمیتوانند در بازار با فروش کالا به قیمتی که هزینههای تولید را جبران میکند رقابت کنند. فروپاشی بنگاههای اقتصادی غیرسودده نیروی کار و کالاهای سرمایهای را برای استفاده در قالب ترکیبات جدید آزاد میکند.
این فرآیند مرکززدوده، بهبود پیوسته بهرهوری را بدنبال دارد که آنهم به نوبه خود به رشد منجر میشود؛ به همین دلیل است که شومپیتر آن را فرآیندی خیر و بهحق میداند9 فروپاشی بنگاههای اقتصادی قدیمی و ساختن بنگاههای اقتصادی جدید هردو زمانبر است. کندی این فرآیند اوج و فرودهایی در اقتصاد بدنبال دارد. شاخهای از اقتصاد که به اقتصاد تکاملگرا شناخته میشود (مقالاتی درباره این موضوع را میتوانید در مجله Journal of Evolutionary Economics) به روشنی خاستگاههای خود را در کار شومپیتر پیدا میکند، و همینطور غالب الگوسازیهای اقتصادی مدرنی که با کارآفرینی و نوآوری سروکار دارند. ایدهها و عقاید شومپیتر را در نوشتههای خود او بخوانید.10 11
شومپیتر در اتریش-بلغارستانِ آن زمان بدنیا آمد اما پس از موفقیت نازیها در انتخابات سال ۱۹۳۲ که به شکلگیری رایش سوم انجامید، به آمریکا مهاجرت کرد. او همچنین جنگ جهانی اول و رکود بزرگ دههی ۱۹۳۰ را تجربه کرد و به نهایتاً در حالی درگذشت که مشغول نوشتن مقالهای بنام «گذار به سوسیالیسم» بود که در آن دغدغههایش درباب نقش فزآینده دولت در اقتصاد و درنتیجه «هجرت امورات اقتصادی مردم از عرصه خصوصی به عرصه عمومی» را ثبت میکرد. شومپیتر در استرالیا به عنوان یک استاد جوان و به منظور تضمین دسترسی دانشجویان به کتابها، درگیر مناقشه ای با کتابداران دانشگاهی شد که از آن پیروز بیرون آمد. همچنین شومپیتر ادعا میکرد که در سالهای جوانی سه آرزو در زندگی داشته است: اینکه بزرگترین اقتصاددان جهان، بزرگ تر عاشق جهان، و بزرگترین اسب سوار جهان شود. او میگفت که افول شوالیه گری عاملی بوده است که نگذاشته هر سه آرزویش همزمان محقق شوند.
۲.۶ انقلاب صنعتی بریتانیا و مشوق برای ابداع فناوریهای جدید
تا قبل از انقلاب صنعتی بافندگی، ریسندگی و تهیه پارچه برای خانوار از وظایف زمانبر اغلب زنان محسوب میشد. زنان مجرد را پیردختران بافنده مینامیدند چراکه بافندگی مشغولیت اصلی آنها محسوب میشد.
ایو فیشرِ مورخ، اینطور محاسبه کردهاست که ساختن یک پیراهن در زمان حاضر مستلزم ۵۰۰ ساعت نخریسی و ۵۷۹ ساعت کار بطورکلی است– که براساس حداقل دستمزد امروزی در آمریکا هزینهای برابر با ۴۱۹۷.۲۵ دلار خواهد داشت.
اما ابداعاتی از قبیل دستگاه نخریسی چه تأثیری داشتند؟ نخستین ماشینهای نخریسی هشت دوک داشتند. یک دستگاه برای عملکرد خود تنها به یک کارگر بزرگسال نیاز داشت و بنابراین جای هشت بافندهای برای هشت محور چرخنده یا دوک را گرفت. در اوایل قرن نوزدهم، یک دستگاه بافندگی واحد که توسط تعداد محدودی از افراد بکار میافتاد میتوانست بهتنهایی جای بیش از ۱۰۰۰۰ پیردختر بافنده را بگیرد. این دستگاهها به انرژی انسانی متکی نبودند، بلکه نیروی خود را از چرخهای آبی و سپس از ماشینهای بخار با سوخت ذغالسنگ تأمین میکردند. شکل ۲.۹ تحولاتی را که در انقلاب صنعتی اتفاق افتاد خلاصه کرده است.
فناوری قدیم | فناوری جدید |
---|---|
تعداد زیاد کارگر | تعداد کم کارگر |
تعداد کم ماشین آلات (چرخ نخریسی) | سرمایه کالایی (صندلی نخریسی، ساختمان کارخانه، چرخ آب یا ماشین بخار) |
… نیاز تنها به انرژی انسانی | … نیاز به انرژی (ذغالسنگ) |
کار زیاد | صرفهجویی در کار |
صرفجویی در سرمایه | مصرف بالای سرمایه |
صرفجویی انرژی | مصرف بالای انرژی |
الگویی که در فصل قبل بدست دادیم، فرضیه (یا بعبارت دیگر تبیینی بالقوه) در این باب بدست میدهد که چرا کسی باید به خودش زحمت ابداع یک فناوری را داده باشد و یا چرا کسی باید مایل به استفاده از آن بوده باشد. طبق این الگو، تولیدکنندگان پارچه از میان فناوریهایی که تنها دو ورودی داشت – انرژی و نیروی کار - انتخاب میکردند. البته که این یک سادهسازی است، اما بااینحال اهمیت قیمت نسبی ورودیها در انتخاب فناوری را بخوبی نشان میدهد. هنگامی که هزینه انرژی نسبت به هزینه نیروی کار افزایش پیدا میکرد، آنگاه رویآوردن به یک فناوری انرژیمحور واجدِ نوعی بهرهی نوآوری میشد.
این تنها یک فرضیه است. اما آیا واقعاً چنین اتفاقی افتاد؟ نگاهی به این نکته که قیمتهای نسبی چطور از کشوری به کشور دیگر متغیر بودند و نیز نحوهی تغییر آنها در طول زمان، به ما کمک خواهد کرد که بفهمیم چرا فناوریهایی ازقبیل دستگاه نخریسی در بریتانیا و نه جای دیگری، و در قرن هجدهم و نه زمان دیگری ابداع شدند.
Page 140 of Robert C. Allen. 2008. The British Industrial Revolution in Global Perspective. Cambridge: Cambridge University Press.
شکل ۲.۱۰ قیمت نیروی کار درمقایسه با قیمت انرژی در شهرهای مختلف را در اوایل سده ۱۷۰۰نشان میدهد – یا مشخصاً دستمزد کارگران ساختمانی تقسیم بر قیمت یک میلیون بی.تی.یو (واحد گرمایی بریتانیایی، یا یک واحد انرژی معادل با اندکی بیش از ۱۰۰۰ ژول) را. ملاحظه میکنید که نسبت دستمزد نیروی کار به هزینه انرژی در انگلستان و هلند نسبت به فرانسه (پاریس و استراسبورگ) گرانتر و نسبت به چین بسیار گرانتر بوده است.
نسبت دستمزد به هزینه انرژی در انگلستان بسیار بالا بود، هم به این دلیل که دستمزدها در انگلستان از باقی نقاط بیشتر بود و هم به این دلیل که قیمت ذغالسنگ در بریتانیای سرشار از زغالسنگ نسبت به باقی کشورهای مندرج در جدول ارزانتر بود.
Page 138 in Robert C. Allen. 2008. The British Industrial Revolution in Global Perspective. Cambridge: Cambridge University Press.
شکل ۲.۱۱ روندهای موجود در نسبت نیروی کار به هزینه کالاهای اساسی را در انگلستان و فرانسه از اواخر قرن ۱۶ تا اوایل قرن ۱۹ نشان میدهد. نسبت دستمزد کارگران ساختمانی به هزینه استفاده از کالاهای سرمایهای را نشان میدهد. این هزینه از روی قیمت فلزات، چوب و آجر، و هزینه استقراض محاسبه شده است و نرخ استهلاک و اسقاط کالاهای سرمایهای را نیز در نظر گرفته است.
همانطور که ملاحظه میکنید نسبت دستمزدها به کالاهای سرمایهای در اواسط قرن هفدهم در انگلستان و فرانسه نزدیک به هم بودهاند اما از آن هنگام به بعد، تنها در انگلستان و نه فرانسه است که کارگران بتدریج در نسبت با کالاهای سرمایهای گرانتر میشوند. بعبارت دیگر مشوق برای جایگزین کردن کارگران با ماشینآلات طی این دوره در انگلستان رو به افزایش بوده است درحالی که این در مورد فرانسه صدق نمیکند. در فرانسه، مشوق موجود برای صرفهجویی در نیروی کار از طریق نوآوری در اواخر قرن ۱۶ نسبت به ۲۰۰ سال پس از آن یعنی دورهای که انقلاب صنعتی در حال زیر و رو کردن انگلستان بود بیشتر بوده است.
از الگوی ارائه شده در فصل قبل چنین میفهمیم که فناوری انتخابشده به قیمت نسبی ورودیها بستگی دارد. اگر پیشبینی الگو را با دادههای تاریخی ترکیب کنیم، آنگاه تبیینی از زمان و مکان انقلاب صنعتی در دست خواهیم داشت:
- نسبت دستمزدها به هزینه انرژی و کالاهای سرمایهای در بریتانیای قرن هجدهم درمقایسه با دورههای تاریخی قبل افزایش داشته است.
- نسبت دستمزدها به هزینه انرژی و کالاهای اساسی در بریتانیای قرن هجدهم نسبت به هرجای دیگری بیشتر بوده است.
شکی نیست که این واقعیت که بریتانیا تااینحد کشور خلاقی بود نیز بسیار به وقوع انقلاب صنعتی کمک کرد. تعداد زیادی استادکار و مهندس و ماشینسازها بودند که میتوانستند ماشینهای طراحیشده بدست مخترعان را بسازند.
تمرین ۲.۴ بریتانیا اما نه فرانسه
این ویدیو را تماشا کنید؛ باب آلن، مورخ اقتصادی، نظریهی خودش درباره چرایی رخدادن انقلاب صنعتی در زمان و مکان خاص آن را توضیح میدهد.
- مدعیات آلن را با استفاده از مفهوم بهرهی اقتصادی خلاصه کنید. کدام مفروضات مبتنی بر ثابت بودن سایر شرایط ceteris paribus را بکار گرفتهاید؟
- چه عوامل مهم دیگری میتوانند ظهور فناوریهای انرژیمحور را در بریتانیای سده هجدهم توضیح دهند؟
قیمت نسبی نیروری کار، انرژی و سرمایه به ما کمک میکنند تا بفهمیم چرا فناوریهای مبتنی بر صرفهجویی در نیروی کار انقلاب صنعتی ابتدا در انگلستان بکارگرفته شدند، و اینکه چرا در آن زمان فناوریهای ایجادشده در آنجا با سرعت بیشتری نسبت به سایر مناطق قاره اروپا و با سرعت بازهم بیشتر نسبت به آسیا بکارگرفته شدند.
چهچیز بکارگیری ناگهانی این فناوریها در کشورهایی مثل فرانسه و آلمان و نهایتاً چین و هند را توضیح میدهد؟ یک پاسخ، تداوم پیشرفت فناورانه است، یعنی موقعیتی که فناوری جدیدی پیدا میشود که بر فناوری موجود و درحال استفاده غلبه پیدا میکند. پیشرفت فناورانه به این معنا خواهد بود که تولید ۱۰۰ متر پارچه با مقادیر کمتری از ورودی امکانپذیر خواهد شد. میتوانیم برای نشان دادن این نکته از الگو استفاده کنیم. بنا به شکل ۲.۱۳، پیشرفت فناورانه به ابداع یک فناوری برتر انرژیمحور موسوم به A’ میشود. خطوط محیطی نشان میدهند که هنگامی که فناوری A’ موجود باشد، هم در کشورهایی با فناوری A و هم در کشورهایی با فناوری B بکارگرفته خواهد شد.
عامل دومی که انتشار فناوریهای جدید در سرتاسر جهان را تقویت کرد، افزایش دستمزدها و همچنین کاهش هزینههای انرژی بود (مثلاً در نتیجه حملونقل ارزانتر که به کشورها اجازه میداد انرژی را بهشکل ارزانتری از خارج وارد کنند). این باعث شد که خطوط برابری هزینه در کشورهای فقیر پرشیبتر باشند و بازهم مشوقی برای روی آوردن به فناوریهای مبتنی بر صرفهجویی در انرژی فراهم کنند.12
به هر صورت، فناوریهای جدید پراکنده شدند و واگرایی در فناوریها و استانداردهای زندگی به ناگهان جای خود را به همگرایی داد – دست کم در کشورهایی که انقلاب سرمایهداری آغاز شده بود.13
بااینحال، در برخی کشورها همچنان شاهد استفاده از انرژیهایی هستیم که در بریتانیا و درطول انقلاب صنعتی منسوخ شدند. پیشبینی الگو این است که قیمت نسبی نیروی کار در چنین وضعیتهایی باید بسیار پایین باشد، و این باعث میشود که خط برابری هزینه بسیار صاف و کمشیب باشد. همانطور که در شکل ۲.۱۳ میبینیم، فناوری B، حتی در شرایط موجودی فناوری A’ درصورتی که خط برابری هزینه صافتر از HJ باشد بطوریکه از نقطه B بگذرد اما زیر قرار A’ بگیرد، میتواند ترجیح داشته باشد.
پرسش ۲.۵ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
شکل ۲.۱۲ خطوط برابری هزینه برای بریتانیای سالهای ۱۶۰۰ و ۱۷۰۰ را نمایش میدهد.
کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- (الف) شیبِ خط برابری هزینه، منفیِ نرخِ قیمت – (دستمزد یا قیمت ذغالسنگ) است. خط صافتر نشاندهندهی میزان کمترِ نسبت دستمزد به قیمتِ ذغالسنگ است.
- (ب) افزایش در میزان نسبت دستمزد به هزینه انرژی به یک خط برابری هزینه صافتر خواهد انجامید.
- قیمتِ نسبی اهمیت دارد و نه قیمت مطلق. بنابراین اگر دستمزدها کاهش پیدا کنند، اما نسبتاً کمتر از هزینه انرژی بطوری که نرخِ قیمت همچنان رو به افزایش باشد، آنگاه فناوری A ممکن است همچنان گزینه بهتری باشد.
- مقایسه میان این دو خط نشان میدهد که هزینه تولید در نقطه A پائینتر از نقطه B است. بنابراین شرکتهایی که از فناوری A استفاده میکنند از سودی مازاد بر سودی که از فناوری جایگزین بدست میآوردند، بهرهمند میشوند: این همان بهرهی نوآوری است.
تمرین ۲.۵ چرا انقلاب صنعتی در آسیا اتفاق نیفتاد؟
پاسخ دیوید لاندز به این پرسش را بخوانید. چرا ما اینقدر ثروتمندیم آنها اینقدر فقیر؟ و تحلیل اینکه آیا تجربه بریتانیا یک تجربه یکبار برای همیشه بود؟ و بحث درباره اینکه چرا انقلاب صنعتی در اروپا و نه در آسیا، و در بریتانیا و نه در مرکز قاره اروپا اتفاق افتاد؟
- کدامیک از استدلالها را بیشتر از همه قانعکننده مییابید؟ و چرا؟
- کدامیک از استدلالها را کمتر از همه قانعکننده مییابید؟ و چرا؟
۲.۷ اقتصاد مالتوسی: روند کاهشی میانگین تولید نیروی کار
دادههای تاریخی هم الگوی ما را تایید میکنند، الگویی که تلاش میکند با استفاده از قیمتهای نسبی و بهرهی نوآوری، فهم سادهای از زمان و گسترهی جغرافیایی انقلاب بیوقفهی فناوری ارائه دهد.14
این بخشی از توضیح پیچ خیزندهی چوب هاکی است. توضیح بخش صاف و طولانی چوب هاکی ماجرای دیگری است که به الگوی دیگری نیاز دارد.
مالتوس الگوی اقتصادی خاصی پیش نهاده است تا یک چارچوب توسعه اقتصادی همخوان با بخش تخت چوب هاکی جی.دی.پی سرانه را (که در شکل ۱.۱الف فصل اول دیدهایم) پیشبینی کند. الگوی او مفاهیمی را پیش میکشد که در سطحی وسیع در علم اقتصاد بکار برده میشوند. یکی از مهمترین مفاهیم، ایدهی میانگین تولید کاهشیابندهی یکی از عوامل تولید است.
روند کاهشی میانگین تولید نیروی کار
برای اینکه بفهمید این چه معنایی میدهد، اقتصاد کشاورزیای را تصور کنید که تنها یک محصول، یعنی غله، تولید میکند. فرض کنید که تولید غله بسیار ساده است – و تنها به نیروی کار زراعی، که روی زمین کار میکند، وابسته است. بعبارت دیگر، این نکته که تولید غله به بیل، کمباینهای دروگر، انبارهای فراوری غله، سیلوها، و انواع و اقسام دیگر ابنیه و تجهیزات نیز نیاز دارد را کنار میگذاریم.
- عوامل تولید
- نیروی کار، ماشین آلات و تجهیزات (که عموماً تحت عنوان سرمایه از آنها یاد میشود)، زمین، و سایر ورودیها به یک فرآیند تولید.
نیروی کار و زمین (و دیگر ورودیهایی که ما اینجا کنار گذاشتهایم) عوامل تولید، نامیده میشوند، یعنی عوامل ورودی به فرآیند تولید. در الگوی تغییرات فناورانه که در بالا بحث کردهایم، عوامل تولید عبارتند از نیروی کار و انرژی.
- میانگین تولید
- کل خروجی تقسیم بر یک ورودی معین، مثلاً به ازای هر کارگر (یعنی تقسیم بر تعداد کارگران) یا به ازای هر کارگر در هر ساعت (یعنی کل خروجی تقسیم بر کل تعداد ساعت کاری صرف شده برای آن).
بناچار و برای سادهسازی بیشتر، از یک مفروضه مبتنی بر ثابتبودن سایر شرایط دیگر هم استفاده خواهیم کرد: اینکه مقدار زمین ثابت و تماماً از کیفیت یکسان برخوردار است. فرض کنید که کل زمین به ۸۰۰ مزرعه تقسیم شده است و در هرکدام یک کشاورز کار میکند. مجموع تعداد ساعتی که هر کشاورز در سال روی زمین کار میکند نیز ثابت است. این ۸۰۰ کشاورز روی هم رفته مجموعاً ۵۰۰۰۰۰ کیلوگرم غله تولید میکنند میانگین تولید نیروی کار کشاورز عبارت است از:
تابع تولید
تابع تولید بیانگر رابطه میان میزان خروجی و میزان ورودیهای بکاررفته برای تولید آن است.
برای فهم اینکه با افزایش جمعیت و بیشتر شدن تعداد کشاورزان در هر قطعه زمین زراعی محدود چه اتفاقی میافتد، به چیزی نیاز داریم که اقتصاددانان آن را تابع تولید مینامند. تابع تولید نشاندهنده میزان خروجی تولیدشده توسط تعداد معینی از کشاورزان در مساحت معینی از زمین است. در این مورد، ما همهی ورودیهای دیگر، منجمله زمین را، ثابت میگیریم، تا بتوانیم منحصراً بر این نکته متمرکز شویم که چگونه میزان خروجی با اندازه نیروی کار تغییر میکند.
پیشتر در بخشهای قبلی توابع تولید بسیار سادهای را دیدهایم که مقدار نیروی کار و انرژی لازم برای تولید ۱۰۰ متر پارچه را تعیین میکردند. برای مثال در شکل ۲.۳، تابع تولید فناوری B میگوید که اگر ۴ کارگر و ۲ تن ذغالسنگ در فرآیند تولید گذاشته شوند، آنگاه ۱۰۰ متر پارچه خروجی ما خواهد بود. تابع تولید برای فناوری A گزارهی«اگر-آنگاه» دیگری به ما میدهد: اگر ۱ کارگر و ۶ تن ذغالسنگ در فرآیند تولیدی که از این فناوری استفاده میکند گذاشته شوند، آنگاه ۱۰۰ پارچه خروجی ما خواهد بود. تابع تولید غله هم گزارهی اگر-آنگاه دیگری از همین جنس است که نشان میدهد اگر تعداد X کارگر داشته باشیم، آنگاه آنها Y مقدار غله برداشت خواهند کرد.
شکل ۲.۱۴الف مقادیر مختلفی از نیروی کار ورودی و میزان تولید غله متناظر با آن را فهرست کرده است. در ستون سوم میانگین تولید نیروی کار را محاسبه کردهایم.در شکل ۲.۱۴ب، تابع را رسم میکنیم، با این فرض که این رابطه برای همه مقادیر مختلف تعداد کارگر و میزان غله که در جدول آمده است نیز صادق است.
Leibniz: Malthusian Economics: Diminishing Average Product of Labour
ما این را یک تابع مینامیم زیرا یک تابع رابطهای میان دو کمیت (در این مورد ورودی و خروجی) است که به زبان ریاضی به اینترتیب بیان میشود:
میگوییم »Y تابعی از X است». در این موردX میزان نیروی کاری است که به زراعت اختصاص یافته است. و Y خروجی غلهای است که از این ورودی نتیجه میشود. تابع (X) رابطه میان X و Y را توصیف میکند، رابطهای که توسط منحنی موجود در شکل نشان داده میشود.
میزان نیروی کار (تعداد کارگران) | خروجی غله (کلیوگرم) | میانگین تولید کارگر (کلیوگرم/کارگر) |
---|---|---|
۲۰۰ | ۲۰۰۰۰۰ | ۱۰۰۰ |
۴۰۰ | ۳۳۰۰۰۰ | ۸۲۵ |
۶۰۰ | ۴۲۰۰۰۰ | ۷۰۰ |
۸۰۰ | ۵۰۰۰۰۰ | ۶۲۵ |
۱۰۰۰ | ۵۷۰۰۰۰ | ۵۷۰ |
۱۲۰۰ | ۶۳۰۰۰۰ | ۵۲۵ |
۱۴۰۰ | ۶۸۴۰۰۰ | ۴۹۰ |
۱۶۰۰ | ۷۳۲۰۰۰ | ۴۵۸ |
۱۸۰۰ | ۷۷۴۰۰۰ | ۴۳۰ |
۲۰۰۰ | ۸۱۰۰۰۰ | ۴۰۵ |
۲۲۰۰ | ۸۴۰۰۰۰ | ۳۸۲ |
۲۴۰۰ | ۸۶۴۰۰۰ | ۳۶۰ |
۲۶۰۰ | ۸۸۲۰۰۰ | ۳۴۰ |
۲۸۰۰ | ۸۹۴۰۰۰ | ۳۱۹ |
۳۰۰۰ | ۹۰۰۰۰۰ | ۳۰۰ |
تمرین ۲.۶ تابع تولید کشاورزان
در فصل اول توضیح دادیم که اقتصاد بخشی از زیستکره است. حالا کشاورزی را از منظر زیستشناختی تصور کنید:
پیدا کنید که چه مقدار کالری هر کشاورز مصرف میکند، و چه مقدار کالری در هر کیلو غله وجود دارد.
اگر از تابع تولید شکل ۲.۱۴ب استفاده کنیم، آیا کشاورز کالری مازادی تولید میکند – یعنی مقدار کالریای که در خروجی بیشتر از کالری مصرف شده در ورودی باشد؟
تابع تولید غله ما فرضی است، اما دو ویژگی دارد که درواقع مفروضات قابلتأملی درباب نحوه وابستگی خروجی به تعداد کشاورزان است:
نیروی کار آمیخته با زمین مولد است. فرضی که البته تعجبی ندارد. هرچه کشاورز بیشتری وجود داشته باشد غله بیشتری هم تولید میشود؛ دستکم تا یک نقطه خاص (در این مورد ۳۰۰۰ کشاورز) چنین است.
- روند کاهشیِ میانگین تولید نیروی کار
- وضعیتی که در آن، هرچه نیروی کار بیشتری در فرآیند تولید بکار گرفته میشود، میانگین تولیدِ نیروی کار عموماً افت میکند.
هرچه کشاورزان بیشتری روی میزان معینی از زمین کار کنند، میانگین تولید نیروی کار کمتر میشود. میانگین تولید نیروی کار کاهشیابنده یکی از دو شالودهی اصلی الگوی مالتوسی است.
بیاد داشته باشید که میانگین تولید نیروی کار معادل میزان غله خروجی تقسیم بر مقدار نیروی کار ورودی است. از روی تابع تولید شکل ۲.۱۴ب، یا جدول شکل ۲.۱۴الف (هردو اطلاعات یکسانی را نشان میدهند) چنین میفهمیم که ورودی سالانه ۸۰۰ کشاورز که روی زمین کار میکنند میانگین ۶۲۵ کیلوگرم غله به ازای هر کشاورز را به ما میدهد، در حالی که افزایش نیروی کار به ۱۶۰۰ کشاورز میانگین خروجی را به ازای هر کشاورز به ۴۵۸ کیلو میرساند. هرچه نیروی کار بیشتری صرف تولید شود، میانگین تولید نیروی کار کاهش پیدا میکند. این همان نکتهای بود که مالتوس را نگران میکرد.
برای فهم علت نگرانی او تصور کنید که یک نسل بعد که هر کشاورز چندین بچه خواهد داشت، بجای اینکه یک کشاورز روی هر مرزعه کار کند، دو کشاورز کار کنند. کل نیروی کار ورودی به مرزعه ۸۰۰ نفر بود و حالا ۱۶۰۰ نفر است. بجای برداشت ۶۲۵ کیلو غله به ازای هر کشاورز، میانگین برداشت حالا به تنها ۴۵۸ کیلو کاهش پیدا خواهد کرد.
ممکن است فکر کنید که در جهان واقعی همگام با رشد جمعیت، زمینهای بیشتری را هم میتوان زیر کشت آورد. اما مالتوس میگفت که کشاورزان نسلهای پیش قاعدتاً بهترین زمینها را برداشتهاند و بنابراین زمینهای جدید کیفیت کمتری خواهند داشت. این هم عاملی است که میانگین تولید نیروی کار را کاهش میدهد.
به این ترتیب علل روند کاهشی میانگین تولید نیروی کار عبارتند از:
- نیروی کار بیشتری که به مساحت معینی از زمین اختصاص پیدا میکند
- زمینهای (غیرمرغوب) بیشتری که به زیر کشت آورده میشوند.
ازآنجا که میانگین تولید نیروی کار با اختصاص نیروی کار بیشتر به زراعت، کاهش پیدا میکند، پس درآمد آنها هم به ناچار کاهش خواهد یافت.
پرسش ۲.۶ (همه پاسخهای صحیح را انتخاب کنید)
نمودار شکل ۲.۱۴ب تابع تولید غله کشاورزان تحت شرایط میانگین مرغوبیت کشت با فناوری موجود در زمان را نشان میدهد. نمودار ۲.۱۴ تابع تولید کشاورز: میانگین کاهشیابنده تولید نیروی کار
میتوان با اطمینان گفت که:
- (الف) صفر کارگر بهمعنای خروجی صفر است. بنابراین همه منحنیها باید از نقطهی شروعی آغاز شوند و نمیتوانند در یک سطح موازی بالاتر یا پائینتر بروند.
- (ب) چنین کشفی تعداد کیلوگرم غله تولیدی به ازای هر تعداد کشاورز (به جز صفر) را افزایش خواهد داد؛ این را به شکل تصویری میتوان در قالب یک گردش پادساعتگرد در منحنی تابع تولید نشان داد.
- (ج) یک منحنی با شیبِ رو به پائین مستلزم کاهش محصول به همراه افزایش تعداد کشاورزان است. این تنها در صورتی پیش خواهد آمد که تعدادی کارگر مازاد تاثیراتِ منفی بر میزان بهرهوری کارگران موجود بگذارند، گزینهای که ما عموماً کنار میگذاریم.
- (د) یک حدِ فوقانی به این معناست که مازادِ کشاورز، هیچ حجمِ اضافیای از غله تولید نخواهد کرد، حالتی که به شکل تصویری با یک تابع تولیدِ تخت که از حد تولید گذشته باشد نشان داده میشود.
۲.۸ اقتصاد مالتوسی: با بالارفتن استانداردهای زندگی جمعیت هم افزایش پیدا میکند
میانگین روبهکاهش تولید نیروی کار، بهخودی خود، بخش تخت و طولانی چوب هاکی را توضیح نمیدهد. بلکه تنها به این معناست که استاندارد زندگی به اندازه جمعیت بستگی دارد. اما به ما نمیگوید که چرا، در طول دورههای طولانی، استاندارد زندگی و جمعیت تغییر چندانی نداشتهاند. برای فهم این نکته به بخش دیگر الگوی مالتوسی نیاز داریم: این بحث او که افزایش استاندارد زندگی، افزایش جمعیت را بدنبال دارد.
مالتوس نخستین کسی نیست که به این فکر رسیده است. سالها پیش از آنکه مالتوس نظریههایش را طرح کند، ریچارد کانتیلون، یک اقتصاددان ایرلندی، گفته بود که «انسانها، اگر ابزار معاش نامحدودی دراختیار داشته باشند، مثل موش در طویله زادولد میکنند و تکثیر میشوند».
نظریه مالتوسی انسانها را ذاتاً چندان متفاوت از سایر حیوانات تلقی نمیکند:
«درست است که انسان بواسطه قوای عقلیاش بالاتر از سایر حیوانات جای میگیرد، اما نباید تصور کرد که قوانین جسمانیای که بر انسان حاکم است اساساً متفاوت از قوانینی است که مشاهده میشود بر دیگر بخشهای طبیعت جاندار غالب است».15
به این ترتیب، دو ایدهی اصلی در الگوی مالتوسی عبارتند از:
- قانون میانگین روبهکاهش تولید نیروی کار
- افزایش جمعیت همراه با بالارفتن استاندارد زندگی
گلهای از بز را در یک دشت پهناور و درعینحال بیسکنه تصور کنید. و همچنین فرض کنید که هیچ درندهای هم وجود ندارد که اوضاع زندگی آنها (و تحلیل ما) را پیچیدهتر کند. هرچه بزها بهتر تغذیه شوند، عمر بیشتری میکنند و زادوولد بیشتری هم خواهند داشت. وقتی که گله کوچک است، بزها میتوانند هرچه میخواهند بخورند و گله هم بزرگتر میشود.
اما به یکباره گله نسبت به مساحت دشت آنقدر بزرگ خواهد شد که دیگر بزها نخواهند توانست هرچه میخواهند بخورند. هرچه مقدار زمین به ازای هر حیوان کاهش پیدا کند، استاندارد زندگیشان هم کاهش خواهد یافت. این کاهش در استاندارد زندگی مادامی که اندازه گله افزایش پیدا کند ادامه خواهد داشت.
ازآنجاکه هر حیوان غذای کمتری برای خوردن دارد، بزها اولاد کمتری خواهند داشت و جوانتر خواهند مرد بطوری که رشد جمعیت کندتر خواهد شد. بالاخره استاندارد زندگی تا نقطهای کاهش خواهد یافت که دیگر اندازه گله افزایش پیدا نمیکند. بزها کل دشت را فرا گرفتهاند. در این نقطه دیگر هر بز به اندازهای غذا دریافت میکند که اصطلاهاً به آن سطح معاش میگوییم. هنگامی که استاندارد زندگی حیوانات درنتیجه افزایش جمعیت بالاجبار تا سطح معاش کاهش پیدا کرده باشد، گله دیگر بزرگتر نخواهد شد. اگر بزها کمتر از سطح معاش غذا بخورند، گله شروع به کوچکتر شدن خواهد کرد. و وقتی مصرف از سطح معاش بالاتر برود، گله رشد خواهد کرد.
مالتوس استدلال میکرد که این منطق تاحد زیادی در مورد یک جمعیت انسانی ساکن در کشوری با منابع ثابتی از زمین کشاورزی نیز صدق میکند. وقتی مردم خوب تغذیه کنند، مثل موشهای طویلهی کانتیلون تکثیر میشوند؛ اما بهیکباره کل کشور را فرا خواهند گرفت، بطوری که هر گونه رشد جمعیتی بیشتر، باعث خواهد شد که درآمد اغلب مردم بر اثر کاهشیافتن میانگین تولید نیروی کار، پایین بیاید.
- توازن
- نوعی نتیجه الگویی است که برای همیشه خود را امتداد میدهد. در این مورد، مولفه مطلوبی وجود دارد که تغییر نمیکند مگر اینکه یک نیروی بیرونیای وارد شود که توصیف الگو از وضعیت را تغییر دهد.
الگوی مالتوس به نقطه تعادلیمیانجامد که در آن سطح درآمدی تنها برای مصرف در سطح معاش کفایت میکند. در این تعادل متغیرهایی که ثابت میمانند عبارتند از:
- اندازه جمعیت
- سطح درآمدی مردم
اگر شرایط تغییر کند، آنگاه جمعیت و درآمد هم ممکن است تغییر کنند، اما نهایتاً اقتصاد به نقطه تعادلی با درآمد سطح معاش برخواهد گشت.
تمرین ۲.۷ آیا واقعاً مردم شبیه دیگر حیوانات هستند؟
مالتوس میگفت: «نباید تصور کرد که قوانین جسمانیای که بر [انسان] حاکم است اساساً متفاوت از قوانینی است که مشاهده میشود بر دیگر بخشهای طبیعت جاندار غالب است».
آیا با او موافقید؟ دلایلتان را توضیح دهید.
اقتصاد مالتوسی: تأثیر پیشرفت فناوری
میدانیم که در طول سدههای پیش از انقلاب صنعتی، پیشرفت در فناوری در بسیاری از مناطق جهان، و منجمله بریتانیا، رخ داده است، اما بااینحال، استاندارد زندگی ثابت باقی مانده است. آیا الگوی مالتوس میتواند این را توضیح دهد؟
شکل ۲.۱۵ نشان میدهد که چگونه آمیزهای از میانگین کاهشیابندهی تولید نیروی کار و تأثیر درآمد بالاتر برر رشد جمعیتی بهاین معناست که در درازمدت، پیشرفتهای فناورانه منجر به درآمد بالاتر برای کشاورزان نخواهد شد. در شکل، نکاتی که در سمت چپ آمده علت مسائلی است که در سمت راست قید شدهاند.
اگر از تعادل شروع کنیم، درحالی که درآمد در سطح معاش است، آنگاه یک فناوری جدید مثلاً بذر فرآوریشده، درآمد به ازای هر شخص را روی مقدار موجود و معینی از زمین افزایش خواهد داد. استاندارد زندگی بالاتر، به افزایش جمعیت منجر میشود. با افزودهشدن افراد بیشتر به زمین، کاهش میانگین تولید نیروی کار به این معنا خواهد بود که میانگین درآمد به ازای هر شخص کاهش خواهد یافت. نهایتاً درآمد به سطح معاش برمیگردد در حالی که جمعیت بیشتر شده است.
چرا جمعیت در تعادل جدید بالاتر است؟ اکنون خروجی بهازای هر کشاورز، برای هر تعداد کشاورز، بالاتر است. جمعیت دوباره به سطح اصلی برنمیگردد، چراکه درآمد بالاتر از سطح معاش خواهد بود. یک فناوری بهتر میتواند درآمد معاش برای جمعیت بزرگتری را فراهم کند.
قسمت انیشتین پایان این بخش به شما نشان میدهد که چگونه الگوی مالتوسی را به شکل تصویری ارائه و از آن برای بررسی تأثیرات یک فناوری جدید استفاده کنید.
الگوی مالتوسی پیشبینی میکند که بهبود فناوری استانداردهای زندگی را بالا نخواهد برد، اگر:
- میانگین تولید نیروی کار، با افزودن نیروی کار بیشتر به مقدار معینی از زمین، کاهش پیدا کند.
- جمعیت، در پاسخ به افزایش دستمزدهای واقعی، رشد کند.
بنابراین در درازمدت، افزایش بهرهوری، به جمعیت بیشتر و نه دستمزد بیشتر خواهد انجامید. این نتیجهی ناامیدکننده روزگاری آنقدر جهانشمول و گریزناپذیر تلقی میشد که آن را قانون مالتوس مینامیدند.
:انیشتین الگوسازی مالتوس
استدلال مالتوس را در شکل ۲.۱۶ و با استفاده از دو نمودار خلاصه کردهایم.
خط با شیب روبهپایین که در شکل سمت چپ میبینید، نشان میدهد که هرچه جمعیت بالاتر باشد، سطح دستمزدها، بهعلت کاهش میانگین تولید نیروی کار، پایینتر خواهد بود. خط روبهبالای سمت راست، رابطه میان رشد دستمزد و رشد جمعیت را نشان میدهد. وقتی دستمزدها بالا باشد، جمعیت رشد میکند، زیرا استاندارد زندگی بالاتر به تولدهای بیشتر و مرگ کمتر منجر میشود.
این دو نمودار در کنار هم تلهی جمعیتی مالتوسی را نشان میدهند. وقتی درآمدها در سطح معاش باشد جمعیت ثابت خواهد ماند، و وقتی که دستمزدها بالاتر از سطح معاش باشد جمعیت افزایش خواهد یافت، و وقتی دستمزدها زیر سطح معاش باشند جمعیت هم کاهش خواهد یافت.
شکل ۲.۱۷ نشان میدهد که چگونه الگوی مالتوسی پیشبینی میکند که حتی اگر بهرهوری افزایش پیدا کند، در دراز مدت استانداردهای زندگی افزایش پیدا نخواهند کرد.
تمرین ۲.۸ استانداردهای زندگی در دنیای مالتوسی
تصور کنید که برنامه زمانی رشد جمعیت در شکل ۲.۱۶ به سمت چپ حرکت کند (با تعداد تولد کمتر و مرگومیر بیشتر، در هر سطح دستمزدی). توضیح دهید که چه اتفاقی برای استاندارد زندگی خواهد افتاد و چرا.
۲.۹ تلهی مالتوسی و ریاضت اقتصادی درازمدت
پس تأثیر درازمدت فناوری بهتر در این جهان مالتوسی، جمعیت بیشتر است. اچ.جی. ولز نویسندهی جنگ جهانها، در سال ۱۹۰۵ مینویسد که بشریت «بزرگترین عطیههای علم را بههمان سرعتی که بدستشان آورد، خرج تکثیر بیحسوحال زندگی جمعی کرد».
اکنون میتوانیم بگويیم که تبیین ممکنی برای بخش تخت و دراز چوب هاکی در دست داریم. انسانها بهشکل دورهای و به تناوب راههای بهتری برای انجام امورات، چه در کشاورزی و چه در صنعت، ابداع کردند، و این بهتناوب درآمد کشاورزان و کارکنان را به بالای سطح معاش افزایش میداد. تفسیر مالتوسی این بود که افزایش درآمد واقعی باعث میشد که زوجهای جوان زودتر ازدواج کنند و فرزندان بیشتری داشته باشند و همچنین باعث کاهش نرخ مرگومیر میشد. رشد جمعیت نهایتاً درآمد واقعی را به سطح معاش برمیگرداند، و این نکته میتواند توضیح دهد که چرا چین و هند، با اقتصادهای نسبتاً پیچیدهای که در آن زمان داشتهاند، نهایتاً کارشان به جمعیت فراوان و درعینحال – تا همین اواخر – درآمدهای بسیار کم ختم شد.
اما همانطور که در مورد الگوهای بهرهی نوآوری، قیمتهای نسبی و پیشرفت فناوری پرسیدیم، در این مورد هم لازم است این سوال را طرح کنیم که: آیا میتوانیم شواهدی در تأیید پیشبینی اصلی الگوی مالتوسی دال بر بازگشت درآمدها به سطح معاش پیدا کنیم؟
شکل ۲.۱۸ با پیشبینی مالتوس همخوانی دارد. از پایان قرن ۱۳ میلادی تا آغاز قرن هفدهم، بریتانیا میان دورههایی در نوسان است، دورههایی از دستمزد بالا، که به جمعیت بیشتر، و سپس به دستمزد کمتر، سپس به جمعیت کمتر و سپس به … الیآخر منتهی میشود، بهعبارت دیگر، در یک دور باطل در نوسان است.
اگر به شکل ۲.۱۸ نگاه کنیم و بر سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۶۰۰ که در شکل ۲.۱۹ نشان داده شده متمرکز شویم، چشمانداز دیگری از این دور باطل بدست خواهیم آورد. در فاصله سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ بدنبال شیوع طاعونی که به مرگ سیاه مشهور است، چیزی بین یکچهارم تا یکسوم جمعیت اروپا تلف شدند. در قسمت پایین شکل پیوندهای علیای را میبینیم که به معلولها یا پیامدهای قسمت بالای شکل منجر شدند.
Robert C. Allen. 2001. ‘The Great Divergence in European Wages and Prices from the Middle Ages to the First World War’. Explorations in Economic History 38 (4): pp. 411–447.
افت تعداد افراد برای کارکردن روی مزارع با مرگ سیاه، بهرهوری کشاورزی را بر اساس اصل کاهشیابندگی میانگین تولید نیروی کار، افزایش داد. حالا کشاورزان مرفهتر بودند ، صرفنظر از اینکه خود صاحب زمین بودند یا اجاره ثابتی به مالک میپرداختند. کارفرمایان در شهرها نیز مجبور بودند که دستمزدهای بالاتری پیشنهاد کنند تا کارگران را از مناطق روستایی جذب کنند.
پیوندهای علی در شکل ۲.۱۹ دو خصلت الگوی مالتوسی را با نقش توسعههای سیاسی، که هم پاسخی به تحولات عرصه اقتصاد و هم علت آنها بود، درمیآمیزند. هنگامی که در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۱ شاه ادوارد قوانینی را با هدف محدودکردن افزایش دستمزدها تصویب کرد، درواقع اقتصاد (کاهش عرضه نیروی کار) بر سیاست پیروز شد: افزایش دستمزدها همچنان ادامه یافت و دهقانها درجهت اعمال قدرتشان که حالا بیشتر شده بود کوشیدند، بطوری که در شورشهای دهقانی ۱۳۸۱ خواستار آزادی بیشتر و مالیات کمتر شدند.
اما هنگامی که جمعیت در قرن ۱۶ ام احیا شد، عرضه نیروی کار افزایش پیدا کرد و زمینه کاهش دستمزدها را فراهم کرد. بر مبنای این شواهد، تبیین مالتوسی، با تاریخ انگلستان در این دوران نیز همخوانی دارد.
تمرین ۲.۹ چه عواملی را میتوانید اضافه کنید.
نمودار علت-و-معلولی که در شکل ۲.۱۹ نمودار علت-و-معلولی که در شکل ۲.۱۹ ترسیم کردهایم، براساس شمار متعددی از مفروضات مبتنی بر ثابت بودن سایر شرایط (ceteris paribus) تنظیم شده است.
- به چه معنا و از چه منظری این الگو واقعیت را سادهسازی میکند؟
- چه چیز کنار گذاشته شده است؟
- سعی کنید که شکل را طوری بازطراحی کنید که سایر عواملی را که بنظرتان مهم میرسند در بر بگیرد.
پرسش ۲.۷ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
بهشکل ۲.۱ و شکل ۲.۱۹ که نموداری هندسی از شاخص درآمدهای واقعی در انگلستان فاصله سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۸۰۰ را نشان میدهد، نگاه کنید.
همچنین فاکتهای زیر را در اختیار دارید:
در طاعون سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱ چیزی حدود یکچهارم تا یکسوم جمعیت تلف شدند.
در سدههای هفدهم و هجدهم دستمزد کارگران غیرماهر نسبت به درآمد مالکان زمین تنها یکپنجمِ میزان مشابه در سده شانزدهم بود.
با استناد به این اطلاعات میتوانیم بگوییم که:
- (الف) در الگوی مالتوسی، کارگرِ کمتر بهمعنای میانگینِ بهرهوری بالاتر است که خروجی سرانه را افزایش میدهد. با توجه به اینکه قدرت چانهزنی یکسان نماند و درواقع افزایش یافت، کارگران سهم بیشتری از این خروجی را طلب کردند و دستمزد واقعی بالا رفت.
- (ب) براساس الگوی مالتوسی، افزایش جمعیتی که در نتیجه افزایش دستمزدهای واقعی رخ داد، به کاهش میانگین بهرهوری منجر شده و آن هم بهنوبهی باعث شده تا دستمزدهای واقعی نهایتاً دوباره تا سطح معاش سقوط کنند. ظاهراً این همان چیزی است که در نمودار هندسی دیده میشود.
- (ج) میانگین تولید نیروی کار اندازه کیک (یا کلِ خروجی) را معین میکند، اما اینکه چه سهمی از این کیک را کارگران مطالبه کنند، تابع قدرت چانهزنی آنهاست، قدرتی که در گذر از این چرخههای مالتوسی نشاندادهشده در نمودار هندسی، کاهش یافته.
- (د) برعکس، افزایش دستمزد، علیرغمِ نسبت پائینِ دستمزد به درآمدِ صاحبانِ زمین، اتفاق افتاد. کلید این فرآیند اینجاست که دستمزدها درمقایسه با قیمتِ انرژی و کالاهای سرمایهای همچنان بالا ماند، و این زمینهای برای نوآوری در جهتِ فناوریهای کار-محور شد.
تمرین ۲.۱۰ تعریف پیشرفت اقتصادی
بهدنبال مرگ سیاه دستمزدهای واقعی در نقاط دیگری هم که ما شواهدی از آنها در دست داریم افزایش ملموسی یافت، جاهایی از قبیل اسپانیا، ایتالیا، مصر، منطقه بالکان، و قسطنطنیه (یا استانبول امروزی).16
- افزایش دستمزدهای واقعی را درمقایسه با رشد جی.دی.پی سرانه بهعنوان سنجهای از پیشرفت اقتصادی چگونه میبینید؟
- استدلالهایتان را با دیگران درمیان بگذارید و نظرشان را جویا شوید. با آنها موافقید یا نه؟ اگر مخالفید، آیا هیچ فاکت یا فاکتهایی وجود دارد که مخالفتتان را برطرف کند، و این فاکتها کداماند؟ اگر وجود ندارد پس دلیل مخالفتتان چیست؟
توجه ما بر کشاورزان و دستمزدبگیران متمرکز بوده است، اما همه افرادی که در اقتصاد حضور دارند در تله مالتوسی گرفتار نمیشوند. به موازات رشد جمعیت، تقاضا برای غذا نیز بالا میرود؛ بنابراین مقدار محدودی از زمین که برای تولید غذا استفاده میشود قاعدتاً باید ارزش بیشتری پیدا کند. بنابراین، در یک جهان مالتوسی، افزایش جمعیت باید قاعدتاً به بهبود جایگاه اقتصادی نسبی زمینداران منجر شود.
و این اتفاقی است که در انگلستان افتاد: شکل ۲.۱۹ نشان میدهد که دستمزدهای واقعی در یک بازهی بسیار درازمدت افزایشی پیدا نکردهاند (یعنی در سال ۱۸۰۰ نسبت به سال ۱۴۵۰ افزایشی نداشتند). و شکاف درآمدی میان زمینداران و کارگران افزایش پیدا کرد. در سدههای هفدهم و هجدهم، دستمزد کارگران غیرماهر انگلیسی، درمقایسه با درآمد زمینداران، تنها یکپنجم چیزی بود که در سده شانزدهم میبینیم.
اما درحالی که دستمزدها درمقایسه با بهرهی مالکانه زمینداران ناچیز بود، مقایسه متفاوتی از قیمتهای نسبی کلید گریز انگلستان از تلهی مالتوسی را بدست میدهد: همانطور که دیدهایم، دستمزدها در مقایسه با قیمت ذغالسنگ (شکل ۲.۱۰) و حتی درمقایسه با هزینه استفاده از کالاهای سرمایهای(شکل ۲.۱۱)، همچنان بالا ماندند.
۲.۱۰ گریز از ریاضت مالتوسی
قطعاً ناسو سنیور، همان اقتصاددانی که گلایه داشت تعداد تلفات قحطی ایرلند آنقدر کم است که تقریباً بههیچ دردی نمیخورد، چندان دلسوز بنظر نمیرسد. اما او و مالتوس حق داشتند که فکر میکردند رشد جمعیت و کاهش میانگین تولید نیروی کار میتواند دور باطلی از ریاضت اقتصادی و فقر ایجاد کند. بااینحال نمودارهای چوبهاکیوارِ استاندارد زندگی نشان میدهند که آنها در اشتباه بودند که گمان میکردند این وضعیت هرگز نمیتواند تغییر کند.
آنها این امکان را درنظر نمیگرفتند که پیشرفت فناوری میتواند با سرعتی بیشتر از رشد جمعیت اتفاق بیفتد و کاهش میانگین تولید نیروی کار را تعدیل و جبران کند.
انقلاب بیوقفهی فناوری، آنطور که پیداست، به این معناست که الگوی مالتوسی دیگر توصیف معقولی از جهان نیست. با انقلاب سرمایهداری، میانگین استاندارد زندگی با سرعت و بیشکل بیوقفه افزایش یافته است.
شکل ۲.۲۰نشان میدهد دادههای مربوط به دستمزدهای واقعی و جمعیت از دههی ۱۲۸۰ تا ۱۸۶۰ را نشان میدهد. همانطور که در شکل ۲.۱۸ دیدیم، از سدهی سیزدهم تا سده شانزدهم، بهوضوح رابطهای منفی میان جمعیت و دستمزد واقعی وجود داشته است: هرگاه یکی بالا رفته است، دیگری پایین آمده، یعنی درست طبق پیشبینی نظریهی مالتوسی.
در فاصله پایان قرن ۱۷ و آغاز قرن ۱۸، با اینکه دستمزدها افزایش پیدا کردند اما رشد جمعیتی نسبتاً کمی وجود داشت. حوالی سالهای ۱۷۴۰، دوباره رابطه مالتوسی را میبینیم که با برچسب «قرن ۱۸» مشخص شده است. سپس حوالی ۱۸۰۰، اقتصاد به وضعیتی پا میگذارد که ظاهراً یک رژیم بهکلی متفاوت است، رژیمی که در آن هم جمعیت و هم دستمزدهای واقعی بطور همزمان درحال افزایش است: که با برچسب «گربز» مشخص شده است.
Robert C. Allen. 2001. The Great Divergence in European Wages and Prices from the Middle Ages to the First World War. Explorations in Economic History 38 (4): pp. 411–447.
شکل ۲.۲۱ نمای نزدیک از بخش “فرار بزرگ” در دادههای دستمزد.
داستان انقلاب دائمی فناوری نشان میدهد که دو عامل تأثیرگذار بر دستمزدها وجود دارد.
- اینکه چه اندازه تولید میشود: میتوانیم این را به اندازهی کیکی تعبیر کنیم که قرار است میان کارگران و صاحبان سایر ورودیها (زمین یا ماشینآلات) تقسیم شود.
- سهمی که به کارگران میرسد: این به قدرت چانهزنی آنها بستگی دارد، که آن هم به نوبهی خود تابع این است که دستمزدها چگونه تعیین میشوند (مثلاً بصورت فردی یا از طریق چانهزنی و مذاکره با اتحادیههای کارگری و صنفی) و نیز عرضه و تقاضای نیروی کار. اگر تعداد کارگرانی که برای یک شغل معین رقابت میکنند زیاد باشد، احتمالاً دستمزدها پایینتر خواهند بود.
پس از دههی ۱۸۳۰ کیک همچنان به رشد خود ادامه میدهد و به موازات سهم کارگران هم از آن بیشتر میشود.
بریتانیا از تلهی مالتوسی گریخته است.همانطور که شکل ۱.۱الف و شکل ۱.۱ب نشان میدهند، این فرآیند بزودی در سایر کشورها هم تکرار خواهد شد.
پرسش ۲.۸ (یک پاسخ را انتخاب کنید)
نمودار نمودار ۲.۲۰, شاخصی از دستمزدهای واقعی درمقایسه با جمعیت را در انگلستان از دههی ۱۲۸۰ تا ۱۸۶۰ ترسیم میکند.
براساس نظر مالتوس، با کاهش میانگین تولید نیروی کار در فرآیندِ تولید، و نیز رشدِ جمعیت در واکنش به افزایشِ دستمزدهای واقعی، هرگونه افزایش بهرهوری، در درازمدت منجر به بیشترشدن جمعیت خواهد شد اما به افزایشِ دستمزدهای واقعی نخواهد انجامید. براساس اطلاعات فوق، کدامیک از گزینههای زیر صحیح است؟
- (الف) درست است که مالتوس گمان میکند که رشدِ جمعیت در پاسخ به افزایش درآمدهای واقعی است. بااینحال، با افزایش جمعیت، میانگین خروجی سرانه کاهش مییابد و زمینه سقوط دوباره دستمزدهای واقعی به سطح معاش را فراهم میکند. این را در نمودار هندسی مربوط به دوران پس از ۱۸۰۰ نمیبینیم.
- (ب) درواقع دو دوره وجود دارد – یکی از دهه ۱۲۸۰ تا دهه ۱۵۹۰ و دیگری از دهه ۱۷۴۰ تا دهه ۱۸۰۰ – که در آن تله مالتوسی بارز است. بااینحال یک دورهی میانی هم وجود دارد که در آن رابطه منفی میان دستمزد واقعی و جمعیت ظاهراً فرومیپاشد (یعنی علیرغمِ افزایش دستمزد، رشد جمعیتی وجود ندارد).
- (ج) اگرچه دورِ دوم تله مالتوسی حدود ۶۰ سال بطول انجامید (یعنی در فاصله دهه ۱۷۴۰ تا دهه ۱۸۰۰)، اما دورِ اول آن ظاهراً حدود ۳۰۰ سال طول کشیده است.
- (د) اگر تاثیر افزایشیِ پیشرفتهای فناورانه بر میانگین بهرهوری نیروی کار نرخی سریعتر از تأثیرِ کاهشی افزایشِ جمعیت بر آن داشته باشد، آنگاه رشد جمعیتی و افزایش دستمزد میتوانند همراه هم وجود داشته باشند. این همان نکتهای است که با مسیرِ گریزِ اقتصاد انگلیس پس از قرن هجدهم
تمرین ۲.۱۱ نهادهای اصلی سرمایهداری
گریز تله مالتوسی، که بنا به آن پیشرفت فناوری تأثیرات ناشی از افزایش جمعیت را پشتسر میگذارد، بدنبال ظهور سرمایهداری اتفاق افتاد. حالا به سه نهاد اصلی سرمایهداری توجه کنید:
- چرا مالکیت خصوصی برای رخدادن پیشرفت فناوری مهم است؟
- توضیح دهید که چگونه بازارها برای تشویق نوآوری میتوانند هم هویج و هم چماق ارائه کنند؟
- چگونه تولید در چارچوب بنگاههای اقتصادی و نه خانوادهها، به رشد استانداردهای زندگی کمک میکند؟
۲.۱۱ نتیجهگیری
ما یک الگوی اقتصادی را معرفی کردیم که در آن انتخاب فناوریهای تولیدی توسط بنگاههای اقتصادی تابعی از قیمت نسبی ورودیها است، و بهره اقتصادی ناشی از بکارگیری یک فناوری جدید، مشوقی برای بنگاههای اقتصادی است تا دست به نوآوری بزنند. محکزدن این الگو با شواهد تاریخی نشان میدهد که این الگو میتواند به ما کمک کند تا توضیح دهیم که چرا انقلاب صنعتی در بریتانیا و در قرن هجدهم اتفاق افتاد.
ما نشان دادیم که چگونه الگوی دور باطل مالتوسی، که در آن رشد جمعیت دستاوردهای موقت درآمدی را بلااثر میکند، میتواند ریاضت در استاندارد زندگی در سدههای پیش از انقلاب صنعتی را توضیح دهد، تااینکه بالاخره انقلاب دائمی فناوری زمینهی یک گریز با اتکا به پیشرفتهای حاصله در فناوری را فراهم کند.
مفاهیم معرفیشده در فصل دوم
پیش از رفتن به فصل بعدی این تعاریف را مرور کنیم:
۲.۱۲ ارجاعات
-
Thomas R. Malthus. 1798. An Essay on the Principle of Population. Library of Economics and Liberty. London: J. Johnson, in St. Paul’s Church-yard. ↩
-
Mike Davis. 2000. Late Victorian holocausts: El Niño famines and the making of the Third world. London: Verso Books. ↩
-
Robert C. Allen. 2011. Global Economic History: A Very Short Introduction. New York, NY: Oxford University Press. ↩
-
Joel Mokyr. 2004. The gifts of Athena: Historical origins of the knowledge economy, 5th ed. Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
David S. Landes. 2006. ‘Why Europe and the west? Why not China?’ Journal of Economic Perspectives 20 (2) (June): pp. 3–22. ↩
-
Gregory Clark. 2007. A farewell to alms: A brief economic history of the world. Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
Kenneth L. Pomeranz. 2000. The great divergence: Europe, China, and the making of the modern world economy. Princeton, NJ: Princeton University Press. ↩
-
David S. Landes. 1990. ‘Why are We So Rich and They So Poor?’. The American Economic Review 80 (May): pp. 1–13. ↩
-
Joseph A. Schumpeter. 1949. ‘Science and Ideology’. The American Economic Review 39 (March): pp. 345–59. ↩
-
Joseph A. Schumpeter. 1997. Ten Great Economists. London: Routledge. ↩
-
Joseph A. Schumpeter. 1962. Capitalism, Socialism, and Democracy. New York: Harper & Brothers. ↩
-
Robert C. Allen. 2009. ‘The industrial revolution in miniature: The spinning Jenny in Britain, France, and India’. The Journal of Economic History 69 (04) (November): p. 901. ↩
-
David S. Landes. 2003. The unbound Prometheus: Technological change and industrial development in western Europe from 1750 to the present. Cambridge, UK: Cambridge University Press. ↩
-
گرگوری کلارک، یک مورخ اقتصادی، از این بحث میکند که کل جهان از دوران پیشازتاریخ تا قرن هجدهم، یک جهان مالتوسی بوده است. Gregory Clark. 2007. A farewell to alms: A brief economic history of the world. Princeton, NJ: Princeton University Press. جیمز لی و وانگ فنگ از این بحث میکنند که چگونه نظام جمعیتشناختی چین با اروپا متفاوت بود و این فرضیه مالتوسی که فقر چین معلول رشد جمعیت بودهاست را به چالش میکشند.James Lee and Wang Feng. 1999. ‘Malthusian models and Chinese realities: The Chinese demographic system 1700–2000’. Population and Development Review 25 (1) (March): pp. 33–65. ↩
-
Thomas Robert Malthus, 1830. A Summary View on the Principle of Population. London: J. Murray. ↩
-
William H. McNeill. 1976. Plagues and peoples. Garden City, NY: Anchor Press. ↩